فریبا در خاک سفید به دار آویخته شد!
آخرين نيايشش شايد آخرين گلايهي جوانیاش بود که میرفت تا به زير خاکهای «خاك سفيد» مدفون شود و نامش از خاطرات محو گردد. ديگر برای پرواز شاهين آرزوهايش دير بود چرا که اکنون اين جسد بیجانش بود که آويخته بر دار، مرغ آرزو را از قلههای عرش به درههای مرگ فرا میخواند و جوانی را با غم و شاديش، به وداعی تلخ، بدرود میگفت. چادر سياهش، اين زندان متحرك، اين سمبل اسارت، در هوا موج میزد و با نفير وحشت باد همنوا میشد تا نفرت جلاد را از او که «زن» بود و از ازل «محكوم»، هلهله کشد. امروز فريبای ٣٠ ساله را بر فراز «خاك سفيد» به دار آويختند، ديروز جميله را در زندان قصر، فردا سعيده را در گوهر دشت و اينگونه بود که جمهوری اسلامی «گورستانی بی مرز شيار کرد» و خاك ديگر دايهی دانهي گندم نبود تا نهال زندگی بروياند، گور فرزندان خلق بود تا بر آن خون بباری و جوانه نفرت درو کنی.
آنگاه که طناب دار جمهوری اسلامی، نفسهای فريبای ٣٠ ساله را به شماره میانداخت، هيچ «حقوق بشر»ی نقض نشد. چرا که او فقط يك «زن» بود، «بشر» نبود تا مدافعان سينه چاك «حقوق بشر» به دفاع از او برخيزند! وقتی گرگهای خونين پنجه به جان هم افتادند و «اکبر گنجی» در اين ميانه خراشی برداشت، فرياد وامصيبتای «اصلاح طلبان» بر عرش آسمان شكاف انداخت، «حقوق بشر» نقض شد و جمهوری اسلامی به جرم رعايت نكردن«دمكراسی» محكوم شد. اما فريبا فقط يك «زن» بود!
روزی نيست که خيابانهای شهر شاهد شلاق و توهين و تحقير فرزندان مردم نباشد. هر ستون داری شد و هر نيمكت، تخت شلاقی. کوی و برزن شهر، ديگر صحنی تفرح نيست، چشمهی تنفر است. و اين تنها گوشهای از «اصلاحات» رئيسجمهور است! وقتی رئيسجمهور «اصلاح طلب» از اعدامهای علنی و سرکوب عريان، برآشفته شد و بر سر مخفی يا علنی بودن اعدام و شلاق و سرکوب، با «محافظه کاران» به نزاع برخاست، بيش از هر زمان، معنای «رفرم» و «اصلاحات» را دريافتيم! اين همه آشوب و هياهو، اين همه وعده و ژست عوامفريبانه، بر سر سرکوب يا عدم سرکوب تودهها نبود، شكنجه و اعدام نقطه توافق بود، قرارداد مهر شدهای بود که ٢٣ سال بود که اعتبار داشت و همچنان نيز خواهد داشت، اين چگونگی سرکوب بود که جنجال برانگيخت! اختلاف نظر و تفاوت و تضاد دو جناح آنجا به اوج خود رسيد که بحث بر سر اين بود که «مريم» را در صحن اوين سنگسار کنند يا در گورستانهای شهر! طناب دار «فريبا» را از ستونهای شهر بياويزند يا در پشت حصارهای سنگی زندانها!
جمهوری اسلامی طی ٢٣ سال، در عملكرد هر روزهاش ثابت کرد که اصلاح ناپذير است و وعده و وعيدهای عوامفريبانه تغييری در ماهيت زن ستيز و ارتجاعیاش ايجاد نخواهد کرد. طی ٢٣ سال اعدام و ترور و سرکوب نشان داد که بهای هر روز تداومش خون مردم بيگناه است. ثابت کرد که عملكرد خنثی ندارد و «آری» يا «نه» به جمهوری اسلامی از هر جناح و هر دسته و گروه، «آری» يا «نه» به مرگ و زندگی مردم است.
اکنون که شعلههای خشم مردم ستمديده میرود تا ريشههای نظام را بسوزاند و خاکستر کند، میخواهند با محكم کردن طناب دار بر گلوی مردم و نمايش هر روزه جنازهها و جوانان بسته به شلاق، ايجاد رعب و وحشت کنند. دندان نشان دادن اين گرگ از سر ضعف و استيصال است. مذبوحانه عربده میکشند تا شايد سدی بر راه اين سيل بنيانکن بنا کنند. صحنه پردازان بازی «اصلاحات»، به اين نتيجه رسيدند که اين شعبده از مسخ کردن اين خشم ويرانگر، ناتوان است و آبی بر اين آتش نمیپاشد. مضحكهی «دوم خرداد» ديگر برای حفظ ستونهای لرزان اين نظام، کارکرد چندانی ندارد. حال که وعدههای دروغين رئيس جمهور از منحرف کردن مسير اين سيل عاجز ماند، سدی بايد! اما اين سيل را سر باز ايستادن نيست!
در کوچه پس کوچههای شهر شب، نالهها زمزمه شد، زمزمهها فرياد شد، فرياد صاعقه خواهد شد تا آتش شود و شب را در خود فرو کشد. ✦
سازمان زنان هشت مارس(ایران - افغانستان)
اکتبر ۲۰۰۱