بهمناسبت بیست و پنجمین سالگرد کشتار زندان سیاسی
به احترام جانباختگان دههی ۶۰،
دیگر همین یک دقیقه را هم سکوت نمیکنیم!
ربع قرن از کشتار هزاران زندانی سیاسی در تابستانِ خونین ۱۳۶۷ میگذرد و در مردادی دیگر "کلیدداری" وزارت گسترشِ داد، در دولت "تدبیر و امید" به پورمحمدی واگذار میشود کسی که نمایندهی وزارت اطلاعات در هیأت سهنفرهی مرگ (در کنار نیری و اشراقی) در تابستان ۱۳۶۷بوده است... و در دههی ۶۰، دادستان نظامی در غرب کشور، دادستان انقلاب در بندرعباس با حکم ویژه برای کشتار و سرکوب اعتراضات، مسئول اعدام زندانیان سیاسی در مشهد، مسئول تیم اعدام اولین گروه زندانیان سیاسی زن در مشهد، برای نظارت بر اعدام دختران باکرهای که پیش از اعدام باید مورد تجاوز واقع میشدند تا پایشان به بهشت نرسد و نظارت بر اعدام زنان باردار و مادرانی که تازه زایمان کرده بودند... معاون برونمرزی فلاحیان (وزیر اطلاعات هاشمی رفسنجانی) در زمان ترور کسانی چون دکتر قاسملو در وین، حسین نقدی در رم، کاظم رجوی در ژنو، فریدون فرخزاد در بُن، صادق شرفکندی و نوری دهکردی در برلین و ... واقعاً اگر روحانیها و پورمحمدیها در دههی شصت موفق عمل نکرده بودند، دارودستهی تازه به قدرت رسیدهی آنها چگونه میتوانست در مقابل فوجفوج زن و مرد انقلابی و شورشی که عزم تغییر جهان را داشتند، مقاومت کند؟ آنها با کشتارِ گسترده، زندانی و تارومار کردنِ یک نسلِ انقلابی و تحولخواه میخواستند روحیهی انقلابیگری و خواست تغییر در جامعه را سرکوب کنند. آنها ذبونانه انقلابیون دربند را کشتند چراکه وحشت داشتند که آنها در پیوند با یارانشان در زندان بزرگتر مقدمات سرنگونی حکومت واپسگرای جمهوری اسلامی را بر پا کنند. آقای روحانی شما و همپالگیهایتان فکر کردید حقیقت را میتوان به دار کشید یا به جوخهی اعدام سپرد؟! برای گفتن حقایق است که ما به احترام جانباختگان دههی ۶۰، دیگر همین یک دقیقه را هم سکوت نمیکنیم!
سالهاست که خانوادهی جانباختگان، جانبدربردگان، اپوزیسیون انقلابی و نیروهای پیشرو سعی در بازخوانی جنایات جمهوری اسلامی در دههی شصت دارند تا پرده از حقیقت برگیرند. آنها از جسارت و پایداری تا به آخر مبارزینی میگویند که سَر دادند و سِر ندادند. امروز نیز شعار "نه فراموش میکنیم! و نه میبخشیم!" کماکان تأکیدی بر مبارزهی به حق آن نسل و افشای جنایات جمهوری اسلامی است. آنهم در شرایطی که جنایتپیشگان یکییکی ردای خونخواهی به تن میکنند و دستان خونآلود را پشت سر پنهان میکنند و یا گردن افراخته ادعای عدالتپروی، عدالتگستری و اعتدالگرایی میکنند و بخشی از فعالین بهاصطلاح "اپوزیسیون" نیز فعالانه خاک به چشم مردم میپاشند. اما هدف از واشکافی حقیقت، صرفا افشای جنایتی مربوط به گذشته نیست، بلکه موضوع چگونگی پیشروی و خلق آینده است. چون مبارزه و مقاومت در درون زندان ماهیت سیاسی و طبقاتی دارد که امتداد و فشردهی مبارزهی طبقاتی در بیرون زندان است. از این زاویه کشتار انقلابیون دههی شصت نه صرفا کشتار جمعی از فعالین سیاسی بلکه فشردهی رابطهی بین مبارزهی انقلابی و تحکیم ارتجاع نوظهور اسلامی بود.
یکی از تمایزات زندانهای جمهوری اسلامی در جهان معاصر این است که علاوه بر شکنجههای جسمیِ قرون وسطایی، روان و دیدگاههای فکری زندانی به شکل ایدئولوژیک مورد هجوم قرار میگرفت. هدف این پروژه نه تنها تخریب و حذف یک نسل انقلابی بود بلکه حاکمیت از این طریق حساسترین اعصاب، جامعه را هدف قرار داده بود تا کل جامعه را فلج کند.
این نوع شکنجه و تخریب در مورد زنان به مراتب ابعاد گستردهتر و پیچیدهتری به خود میگرفت. حکومتی که یکی از مهمترین ستونهای بقای آن وضعیت فرودست زنان است، باید در برخورد به زنانی که جرأت کرده بودند پا را از درون مناسبات کهن بیرون بگذارند، نشان میداد که چگونه این عقابان بلند پرواز را بال و پر میشکند، تا به موقعیتی پایینتر از قبل راضی شوند. مثلاً تجاوز به عنوان یک شکنجهی جنسی، جسمی و روانیِ مخرب در تمام ساختارهای طبقاتی مردسالار مرسوم بوده و هست؛ اما در زندانهای جمهوری اسلامی علاوه بر آن، جنبهی مذهبی و تسلیم ارادهی زن در مقابل فرمان خدا را نیز داشت. در اسلام موجودیت زن، واژنی است که باید تسلیم امر خدا و نمایندگان خدا بر روی زمین یعنی مردان باشد. شکستن، تخریب و تخطئهی زنانی که تا دیروز اسلحه به دست داشتند و برای آزادیشان از جان مایه میگذاشتند، کار سادهای نبود؛ به همین دلیل هم باید این زنان را از طرفِ تمام زنان دیگر رام و مطیع و مجازات میکرد تا به امر خدا و نمایندگان او گردن نهند؛ از پوشاندن چادر بر سر زنان کمونیست و لائیک تا اجبار به نماز خواندن، تجاوز، آزارها و شکنجههای جنسی و... اما باید پیام این تأدیب ایدئولوژیک به جامعه نیز میرسید و زن زندانی سیاسی باید به عنوان همسر، مادر، ناموس و ملکِ مردان ... کنترل و تحقیر میشد.
امروز علاوه بر اینکه خشم باقی مانده از کشتار یک نسل انقلابی نیروی محرکهی پایانناپذیری برای حقیقتیابی است، اما برای برانگیختن دوبارهی یک موج انقلابی باید جمعبندی علمی و عمیقی از علل شکست انقلاب در ایران و جهان داشته باشیم که خشم و عزم ما برای دادخواهی میتواند نیروی محرکهی چنین موجی باشد. خاطرهی مقاومت و شکستناپذیری زندانیان سیاسی دههی ۶۰ و تابستان ۶۷ بخش مهمی از مبارزهی ما برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی است. خصوصاً امروز که ربع قرن از کشتار زندانیان سیاسی، در پشت درهای بستهی زندانهای جمهوری اسلامی میگذرد، اما نه کشتار و شکنجه و اعدام در درون و بیرون زندان پایان یافته؛ و نه مقاومت و مبارزه و خواست تغییر و رهایی کل بشریت و ساخت جهانی که در آن هیچکس به خاطر داشتن عقاید مخالف زندانی و اعدام نمیشود!
سازمان زنان ۸ مارس (ایران – افغانستان)
آگوست 2013
www.8mars.com
zan_dem_iran@hotmail.com
www.facebook.com/8Marsorg
www.youtube.com/8marsorg