رای زنان: سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی!
انتخاب زنان: جهانی بدون ستم استثمار!
باز هم برای مشروعیت دادن به رژیم زنستیز جمهوری اسلامی و فریب مردم برای کشاندنشان پای صندوقهای رأی مضحکهی «انتخابات» ریاست جمهوری به راه افتاده است، تا مردم رانندهی جدیدی برای ماشین سرکوبشان انتخاب کنند! همهی جناحهای جمهوری اسلامی و سردمداران دولتهای امپریالیستی در یک قرارداد نانوشته و با احتیاط به شرکت مردم در این انتخابات چشم دوختهاند، چرا که خوب میدانند که آتش خشم مردم، به فوتی گُرخواهد گرفت و بساط ستم و استثمارشان را دود خواهد کرد.
باز هم حاکمیت چشم امید به انتخاباتاش بسته است، هرچند در پی حوادث خیزش مردم بعد از انتخابات سال ۸۸ توهم انتخابات و مشارکت مردم در آن بیش از پیش رنگ باخت، اما کماکان انتخابات در سیستم سرمایهداری بهترین ابزار برای گرفتن «مشروعیتِ مردمیِ» اجباریست. فرایند انتخابات چه در استبدادِ مذهبی از نوع ایران و چه دمکراسیهای بورژوایی در سایر کشورها خصوصا کشورهای امپریالیستی این است که بتواند خصومت طبقاتی را بپوشاند و به مردم حقنه کند که تنها راه دخالت در تعیین سرنوشتشان و تنها مجال برای مشارکت سیاسی، شرکت در انتخابات حکومتی است. (حالا چه در پروسهی انتخابات به اصطلاح دمکراتیک و قانونی، چه انتصابی و غیرقانونی.) حداکثر حق دخالتگری مردم این است که با استفاده از نعمتِ «جامعهی مدنی» در کنار هم تمرین دمکراسی کنند!
سؤال این است که چرا انتخاب بین بد و بدتر هرگز منافع طبقات فرودست و تحت ستم جهان را برآورده نکره و نخواهد کرد؟ آیا واقعا مردم دنیا حق واقعی انتخاب داشتهاند؟ آیا زنان مصری انتخاب کردهاند که پس از جانفشانیها در میدان التحریر برای سرنگونی مبارک، به آنها تجاوز شود؟ آیا زنان و مردم مصرانتخاب کردند، مُرسی از درون صندوق رأی بیرون بیاید؟ آیا زنان ایرانی، افغانستانی و پاکستانی انتخاب کردهاند که به جرم عشقورزی سنگسار شوند؟ آیا کارگران بنگلادشی انتخاب کرده اند که ارزانترین کارگران جهان باشند و هزاران نفرشان در آتش و یا زیر آوار جانشان را از دست بدهند؟ آیا کارگران چینی، تایوانی، مکزیکی و... انتخاب کردهاند که در مشقتخانههای سرمایهداری از فرط فشار کار خودکشی کنند؟ آیا زنان هندی انتخاب کردهاند که در نوزادی زنده به گور شوند، به بهای ناچیزی فروخته شوند و یا رحمشان به اجاره در آید؟ آیا زنان برزیلی و هندی انتخاب کردهاند که در اتوبوسها به آنها تجاوز گروهی شود؟ آیا مردم مالی انتخاب کردهاند که بمبهای فرانسوی بر سرشان ریخته شود؟ آیا مردم عراق و افغانستان انتخاب کردهاند که با بمب های آمریکایی کشته شوند؟ آیا مردم سوریه انتخاب کردهاند که با سلاحهای غربی به وسیلهی بنیادگرایان اسلامی تکهتکه شوند؟ آیا زنان آمریکایی انتخاب کردهاند که به خاطر سقط جنین کشته شوند؟ آیا زنان اروپای شرقی، فلیپینی و... انتخاب کردهاند که برده جنسی فاحشهخانههای اروپا باشند؟ آیا مردم آفریقا انتخاب کردهاند که محیط زیستشان اشغالدانیِ زبالههای هستهای و زبالههای صنعتی دنیا باشد؟... بنابراین این حق "انتخابی" که به ما فرودستان ارزانی میشود برای انتخاب چیست؟ به غیر از نکبت، بدبختی، جنگ، فقر، فلاکت، فرودستی، ستم و استثمار است؟
اما ایران! جایی که ما ۳۴ سال استبداد دینی را با انتخاب بین چهرههای عبوس یا خنداناش تجربه کردهایم، آبستن تحولات بزرگی است. هر واقعهای میتواند جرقهی رخدادهای بزرگی شود؛ از جمله واقعهای چون انتخابات کذایی. جایی که مردم فقر و شکاف طبقاتی بیسابقهای را تجربه میکنند. جایی که به خاطر شرایط پیچیدهی داخلی و بینالمللی در آن تضاد بین مردم و جمهوری اسلامی با تضاد بین جناح های مختلف جمهوری اسلامی و تضاد جمهوری اسلامی و منافع سرمایهداری جهانی در هم تنیده شده است. این شرایط پیچیده اما بیشترین فشار خود را به روی طبقات فرودست آورده است و روز به روز ما شاهد فجایع غیرقابل تصور و پیشبینی نشدهای هستیم. کشوری که اقتصاد بیمار و وابسته به سرمایهداری جهانی و متکی به نفت آن در اثر تحریمهای بینالمللی دچار بحران جدی شده است. فقر روز به روز سفرهی مردم را کوچکتر میکند و طبقهی میانی آن در حال از بین رفتن است. تغییر نرخ دلار و شوکهای ارزی، تحریمها و ادامهی بحران جهانی سرمایهداری... زندگی روزمرهی مردم را کاملا فلج کرده است. در حالی که در همین شرایط دلالی، مافیای نفتی و تجاری قشر نازکی را پروارتر از گذشته کرده است. فقر، بیکاری و تعطیلی کارخانهها و کارگاهها، داغان شدن بیش از پیش کشاورزی، بالارفتن هزینههای زندگی، بیماری و مرگ و میر، کمبود دارو و امکانات پزشکی و... شرایط اجتماعی حادی را پدید آورده که در آن امید به زندگی مردم بسیار پایین آمده، خودکشیهای دسته جمعی یا خانوادگی، منع کودکان از تحصیل و اشتغال آنها به کارهای پیش پا افتاده و ... به شدت بالا رفته است.
در این میان جمهوری اسلامی بسیار هدفمند دو قشر را به شدت و به شکل عریان سرکوب میکند؛ جوانان طبقات تحتانی و زنان. یعنی کسانی که بیشترین خسارت و فشار را در این بحران تحمل میکنند و بیشترین پتانسیل را برای شورش و عصیان علیه وضع موجود دارند. جمهوری اسلامی که خوب میداند در اثر افزایش روزافزون فقر و شکاف طبقاتی دیگر نه تنها مشروعیتی در بین طبقات تحتانی ندارد بلکهی هدف اصلی خشم و انتقام جوانان طبقات فقیر و زحمتکش است. کسانی که خود را مستقیما قربانی سیاستهای اقتصادی جمهوری اسلامی میبینند و با از دست دادن حداقلها، دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند و پتانسیل مهارنشدنی برای شرکت در تغییرات ریشهای در جامعه دارند. از همین رو جمهوری اسلامی در یک طرح سیستماتیک تحت نام مبارزه با «اراذل و اوباش» به طور متوسط هر هشت ساعت یک نفر را اعدام میکند،تا بدین وسیلهی جوانان فقیر و عاصی را مرعوب نماید!
تبعات افزایش این شکاف طبقاتی و سیاست سرکوب بیش از پیش و بیش از سایر اقشار بر دوش زنان سنگینی میکند. از بیکاری و فقرو بیخانمانی گرفته تا افزایش خشونت، تنفروشی، استثمارخانگی، چندهمسری، خودکشی و خودسوزی، اسیدپاشی، اعتیاد، فرار از خانه، ازدواج اجباری و... شرایطی است که زنان را قربانیان اصلی این نظام کرده است.
این در حالی است که رژیم زنستیزجمهوری اسلامی که در تاریخ ۳۴ سالهی خود همیشه یکی از دیرکهای اصلی ستم و استثمارش، فرودستی و بیحقوقی زنان بوده است، برای حفظ این دیرکِ متزلزل در همین شرایط حاد بیش از پیش بر سرکوب و تشدید پدرسالاری میافزاید. از فشارهای قانونی، نظامی و امنیتی گرفته تا تصویب قوانین جدید بر علیه زنان. جمهوری اسلامی که افتخار این را دارد که اولین نیروی نظامی را برای کنترل بدن زنان در سطح جهان سازماندهی کرده است، باز هم با تشدید فشار بر روی کنترل حجاب و پوشش زنان، با جداسازی جنسیتی در دانشگاهها و رشتههای تحصیلی، با لوایح قانونی جدید برای کنترل زنان مجرد تا سن ۴۰ سالگی، با تقدیس ازدواج و نهاد خانواده به وسیلهی شخص ولیفقیه و در نهادهای تبلیغاتی و صدا و سیما، با کارزار آموزش خانه به خانهی نیاز به افزایش موالید، و... خشونت گسترده بر زنان را در دستور کار قرار داده است تا بیش از پیش این نیروی چالشی و پرقدرت اجتماعی را کنترل نموده و از ورود به صحنههای مبارزاتی، دور نماید. در عین حال جمهوری اسلامی که به خوبی به عدم مشروعیت خود در بین مردم واقف است از طریق تشدید روابط پدرسالارانه در جامعه میخواهد بخشی از قشر سنتی و واپسگرا را با خود متحدتر کند.
اما «فعالین» خودخوانده و امتحان پسدادهی جنبش زنان این بار چراغ خاموش حرکت میکنند. میدانند که دیگر کمپینها، همگراییها و فراخوانهای دیروزشان، که هدفش کانالیزه کردن نیروی رادیکال جنبش زنان بود رنگی برای زنان و جنبش زنان ندارد. همانهایی که در دور گذشتهی "انتخابات" به بهانهی پیوستن به کنوانسیونهای بیمحتوا و بیپشتوانهی بینالمللی یا فرستادن وزیر زن به دولت و... از زنان میخواستند که دست به دامن کاندیداها شوند. همانهایی که در هنگامهی خیزش ۸۸ که زنان در صف مبارزه، پرشمار، بیپروا و رادیکال به صحنه آمده بودند، دختران جوانِ مبارز را بیقانون خطاب میکردند و خواستار «مبارزهی مسالمتآمیز» در واقع مسامحهی مسالمتآمیز زنان با جمهوری اسلامی بودند. همانها امروز بعد از این تحلیلهای نخنمایشان دیگر از شرکت فعال زنان در انتخابات سخنی نمیگویند بلکه مدتی است که مجیزگوی جنبش زنان برای حق رأی شدهاند و شرکت در انتخابات را یکی از دستآوردهای جامعهی مدنی که نباید از آن چشم پوشید، معرفی میکنند. باز هم هدفشان این است که با تاریخنویسیِ وارونه، واقعیت را وارونه بازنمایی کنند. اما ما با بازخوانی واقعیِ وضعیت زنان در همین تجربهی سی و چند سالهی اخیر و در همین منطقهی خاورمیانه به روشنی میبینیم که از ایران تا عراق و افغانستان و مصر و لیبی و... چگونه امپریالیستها با دخالت مستقیم و غیرمستقیم یا نظامی و غیرنظامی خود در برپایی و تقویت حکومتهای مذهبی نقش داشتهاند و ما زنان اولین قربانیان استقرار این دولتهای اسلامی و ضدزن بودهایم. به همین خاطر برای ما شکی باقی نمانده است که حقوق ما زنان نه از دل مشارکت و تلطیف ساختار حکومتهای بنیادگرای اسلامی و کانالهای مدنی آن یعنی «انتخابات» تأمین میشود و نه با تکیه به مراهم جنگسالاران امپریالیست و چشم امید به پارلمانها و لوییجرگههای ارتجاییشان. ما با شرکت در هیچ نوع انتخاباتی در این سیستم متکی به روابط پدر- مردسالارانه و واپسگرا نمیتوانیم در تعیین سرنوشت خودمان و در ایجاد یک تغییر جدی و اساسی نقش بازی کنیم. ما در حفظ این نظام پوسیده هیچ نفعی نداریم.
حق ما جامعهای است که در آن انسانها شأن زندگی دارند، حق خوردن، حق کارکردن، حق سلامت جسمی و روانی، حق شاد بودن و... حق ما جامعهای که در آن هیچ کسی گرسنه نمیماند، هیچ کسی برای زنده ماندن اعضا بدنش را نمیفروشد، هیچ زنی بهخاطر فقر تنش را نمیفروشد، هیچ زنی جنین دخترش را به خاطر جنسیتاش سقط نمیکند، هیچ زنی از ترس تجاوز بر خود نمیلرزد، هیچ خانوادهای برای زنده ماندن دخترش را نمیفروشد، هیچ زنی به خاطر عشقورزی سنگسار نمیشود، هیچ مذهب و دولت و فردی بدن زن را کنترل نمیکند، هیچ زنی بدون خواست و ارادهاش وادار به ازدواج نمیشود، هیچ زنی فرزندش را راهی جنگ به نام غرور ملی نمیکند، هیچ زنی به نام ناموس تحقیر و کنترل و کشته نمیشود، هیچ زنی خشونت را در بندبند زندگی روزانهاش تجربه نمیکند و همه حق مشارکت واقعی در تعیین سرنوشتشان را دارند و...
ما فقط با تکیه به آگاهی انقلابی و سازمانیابی در یک تشکیلات مستقل و انقلابی است که میتوانیم برای چنین جامعهای مبارزه کنیم. جامعهای که انسانها بهخاطر داشتن حق رأی زندگی نمیکنند، بلکه برای حق تعیین بر سرنوشت خود، مبارزه و زندگی میکنند. ما خواهان جامعهای هستیم که شایستهی زیستن همهی انسانها باشد. جامعهای که رهائی زنان در دستور کارش باشد. بله! ما میخواهیم از یوغ ستم جنسیتی و فرودستی، از ستم و استثمار رها شویم.
ما خوب میدانیم که اولین گام برای ساختن چنین جامعهای، مبارزهی پیگیر و سازشناپذیر برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی است. این خواست از درون صندوق رأی بیرون نخواهد آمد. حتی تحریم انتخابات و شرکت نکردن و مبارزهی منفی هم دیگر کفایت نمیکند. باید بساط رأیگیری و انتخابات این دولت را در هم ریخت! بله ما زنان سرنوشت جمهوری اسلامی را باید با مبارزه برای سرنگونیاش در خیابان تعیین کنیم نه پای صندوقهای رأی!
ما به شورش و طغیان رأی می دهیم!
سرنگونی جمهوری اسلامی از صندوقهای رأی بیرون نمیآید!
زنان سرنوشت جمهوری اسلامی را در خیابان تعیین خواهند کرد!
سازمان زنان ۸ مارس (ایران– افغانستان)
30 می ۲۰۱۳ (خرداد ۱۳۹۲)