ایران
مبارزه ادامه دارد....
رژیم جمهوری اسلامی ماشین سرکوب خود را در تمامی ابعاد بکار گرفته تا بتواند مبارزات گسترش یابنده مردم را برای آزادی و رهایی از ستم خاموش کند. دستگاه قضایی رژیم زندانها را پر کرده بطوری که مجبور شده اند از اماکن دیگر دولتی و ساختمان های خصوصی بعنوان زندان استفاده کنند. دهشت زندان گوانتامانا در مقابل زندان مخوف کهریزک رنگ می بازد، جایی که تن مثله شده افراد دستگیر شده و ناپدیدشدگان تظاهرات های اخیر از آنجا سر در آورد. وضعیت زندان کهریزک به حدی هولناک و جنایاتی که در آن رخ داد چنان دهشتناک بود که موجب "نگرانی" حکومت شد و ولی فقیه دستور " تعطیلی این بازداشتگاه را صادر کرد.". شاید با ایده درخشان ساختن یک زندان مدرن در همانجا تا در آینده زندانیان این شانس را پیدا کنند که با شیوه های مدرنتر شکنجه شوند! دادگاههای دسته جمعی نمایشی با هدف تضعیف روحیهی مردم معترض نیز آغاز شده است. با وجود همه این سرکوبها، مردم ایران عزم خود را جزم کرده اند تا این بار برای همیشه خود را از دست نظام جمهوری اسلامی رها کنند. ما شاهد مبارزات روزانه مردمی هستیم که مطالبات و خواسته هایشان هر چه بیشتر رادیکال می شود. مردم بطرق مختلف هر چه بیشتر و بیشتر تمایز خود را با جناح های مختلف رژیم جمهوری اسلامی بیان می کنند.
جنبشی که در اعتراض به تقلب انتخاباتی جرقه اش زده شد، امروزه دیگر دل مشغولی اش فراتر از این است که چه کسی رئیس جمهور این نظام جهنمی شود. میرحسین موسوی نخست وزیر سابق نظام، یکی از مسئولان قتل عام هزاران زندانیان سیاسی در سالهای دهه 60 ، نمی تواند با برنامه «اسلام ناب محمدی» حامل آلترناتیوی برای این جنبش مردمی باشد، جنبشی که کمترین مطالبه اش کوتاه کردن دست دین از همه عرصه های زندگی مردم است. شعار اخیر "جمهوری ایرانی" اگرچه شعاری مبهم است اما مردم با همین شعار بطور آشکار و مشخص اعلام کردند «جمهوری اسلامی نمی خواهند»!
این شعار خیلی سریع در میان بخش هایی از مردم پایه گرفت و از تظاهرات 30 ژوئیه 2009 شعاری محوری شد. میرحسین موسوی که از ابتدای این اعتراضات تلاش داشت با سوار شدن بر این مبارزات خودبخودی نظام جمهوری اسلامی را که در حال سقوط بود، نجات دهد، نتوانست این شعار را تحمل کند و فورا در یک مصاحبه مطبوعاتی اعلام کرد: «شعار محوری جنبش سبز که بوسیله مردم انتخاب شده، جمهوری اسلامی است، نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر»
در مقابل تعمیق و گسترش مبارزات روزانه مردم، رژِیم نیز علاوه بر سرکوب فیزیکی مردم، سرکوب روانی را نیز بکار گرفته است. چند روز قبل از مراسم تنفیذ احمدی نژاد در 12 مرداد 88 شاهد دادگاه نمایشی تعدادی از دستگیرشدگان بودیم که با شکنجه و تهدید وادار به اعتراف و ندامت شده اند. هدف رژیم از این نمایش نفرت انگیز باصطلاح درهم شکستن اراده مبارزاتی مردم است. تعدادی از دستگیرشدگان این دادگاههای نمایشی، اصلاح طلبانی هستند که در دهه 60 از مبتکران و ستون های تحکیم نظام زندان، شکنجه و اعتراف گیری و تواب سازی بوده اند. (سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی راس بخش امنیتی و زندانها بود و کادرهای این سازمان نقش مهمی در ایجاد وزارت امنیت و اطلاعات و سازماندهی سیستم شکنجه و تواب سازی در زندانها داشتند.) مهم نیست که این افراد خود قبلا در راس این نظام جنایتکار قرار داشته اند، صحنه افراد شکنجه شده و کشاندن آنان به نمایش اعترافات علنی، بیش از هر چیز موجب خشم و انزجار هر وجدان بیداری شد. سیستم شکنجه و اعتراف گیری بار دیگر تاکیدی بر این واقعیت مهم است که ستون فقرات نظام جمهوری اسلامی برپایه سرکوب، زندان، شکنجه و کشتار قرار گرفته است و این سیستم "خودی" و "غیرخودی" نمی شناسد.
مردم به این نمایش بعنوان روندی که طی سی سال گذشته جمهوری اسلامی بکار گرفته است نگاه می کنند، روشی که بیان ایدئولوژی نظام دینی است که انسان با خوار و ذلیل شدن می تواند بخشوده شود. اما میرحسین موسوی و گروه اصلاح طلبان هوادار او می گویند این دادگاهها "بی سابقه" است. چرا که اگر به سابقه این دادگاهها اشاره شود پای خودشان وسط می آید که زمانی خود صحنه گردان چنین دادگاههایی برای هزاران نیروی جوان کمونیست، دمکرات و آزادیخواه بودند.
نمایش قلدر منشانه سرکوب برخی از سران سرشناس اصلاح طلب دولتی، نشان از پشت صحنه سرکوب هولناک هزاران زندانی سیاسی بی نام و نشان در زندان های مخوفی مانند اوین و کهریزک در تهران و شهرستانها میدهد. بخشی از این زندانیان زیر شکنجه جان می بازند و حتا به مرحله نمایش اعتراف و نادم شدن هم نمی رسند. این هزاران زندانی بی نام و نشان جایی در رسانه های غربی ندارند. آنان اغلب افراد سرشناس اصلاح طلب دولتی را که امروز به صف ناراضیان پیوسته و اغلب سردمداران جنبش سبز میرحسین موسوی هستند را بعنوان زندانی سیاسی به افکار عمومی غرب معرفی می کنند. چرا که بسیاری از این زندانیان سیاسی گمنام، کسانی هستند که کلیت نظام جمهوری اسلامی را به مصاف کشیده اند. "خس و خاشاکی" که عزم کرده اند نقطه پایان برنظام سرکوبگر و بنیادگرای دینی حاکم گذارند.
در مراسم تنفیذ ریاست جمهوری احمدی نژاد، رفسنجانی بعنوان رئیس مجلس تشخیص مصلحت نظام و هم چنین رییس مجلس خبرگان رهبری شرکت نکرد، محمد خاتمی بعنوان رئیس جمهور پیشین و برخی از مهره های قدرتمند نظام شرکت نکردند. این مسئله نشان می دهد که نظام جمهوری اسلامی شکاف جدی برداشته است. از سوی دیگر مردم دیگر حاضر نیستند خیابانها را ترک کنند. هر روز دلیلی برای اعتراض به مظاهر بیشمار سرکوب و ستم این نظام دارند. زنان با حضور انبوه خود و در صفوف مقدم این مبارزات عملا نظام آپارتاید جنسی و بسیاری از ارز شهای فرهنگی و دینی زن ستیزانه را زیر سئوال برده اند. جنبش نه فقط در تهران بلکه به بسیاری از شهرستانها راه یافته است و پیگیری، شجاعت و جسارت جوانان در کنار ابعاد گسترش یابنده این جنبش نیروهای سرکوبگر رژیم را مستاصل کرده است.
آنچه مهم و قابل بررسی است ، تاثیر این خیزش مردمی در صحنه سیاسی بین المللی است. این جنبش مردمی خط بطلانی بر تصویر تحریف شده رسانه های عظیم غربی از جامعه ایران بود. در این رسانه ها مردم ایران با رژیم جمهوری اسلامی یک جا قرار گرفته و یک تعریف داشتند. حال اینکه این مبارزات به مردم جهان نشان داد که بین مردم و حاکمان بنیادگرای دینی در ایران دریایی عظیم فاصله است. بخشی از نیروهای ضد جنگ و ضد گلوبالیزاسیون در تخاصم دو نیروی ارتجاعی آمریکا و ایران، بجای همبستگی با مردم ایران، حامی رژیم جمهوری اسلامی شده و به آن برچسب ضد امپریالیسم هم زده بودند. مبارزات مردم ایران فرصتی شد برای اینکه این نیروها از گیجی بدر آمده و برای ساختن جهانی دیگر حامی مبارزات مردمی شوند که در اشتیاق رهایی و آزادی مبارزه بی امانی را علیه نظام جمهوری اسلامی آغاز کرده است.
سرنگونی نظام جمهوری اسلامی در ایران، نظامی که خود بخشی از نظام استثمارگرانه و ستمگرانه حاکم بر جهان است، ضربه بزرگی به نیرویها و جنبش های بنیادگرای دینی جهان است، نیروهایی که راس برنامه سیاسی اجتماعی شان بردگی و فرودستی زنان است.
حمایت گسترده مردم سراسر جهان از مبارزات مردم ایران بار دیگری تاکیدی است از اینکه مبارزه مردم جهت ایجاد جامعه ای آزاد و عادلانه در هر گوشه جهان، امر اکثریت مردم جهان است اکثریتی که در پی ساختن جهانی دیگر فرای نظام سرمایه داری و مردسالار حاکم بر جهان هستند. آنچه امروز برای جنبش خودبخودی مردم ایران حیاتی است، از یکسو افشای ترفندهای نیروهای ارتجاعی در سطح ملی و بین المللی است که تلاش دارند انرژی این جنبش را برای ترمیم و مرمت ساختار نظام سرکوبگرانه حاکم در ایران به هرز برند و از سوی دیگر حمایت و برجسته کردن جنبه های رادیکال و مترقی این جنبش، تلاش برای ترسیم و تقویت افقی روشن و رهایی بخش که بر تارک آن رهایی زنان از هرگونه ستم جنسیتی و طبقاتی نقش بسته باشد.
سازمان زنان هشت مارس (ایران- افغانستان)
15 مرداد 1388 (6 آگوست2009)