وقتی از انقلاب سخن می گوییم، تحول بزرگی را مد نظر داریم که مشخصۀ اولیه اش، جابجایی قدرت میان طبقات می باشد. در پروسۀ انقلاب، طبقات معظم و دارای قدرت، پایین کشیده شده و طبقات دیگری جای آن را می گیرند. نيروهاي تولیدیِ مادیِ جامعه در مرحلۀ خاصی از رشد خود با روابط توليدی موجود، در تضاد قرار مي گيرند. اين روابط که تا زماني موجب توسعۀ روابط توليدی بودند، به موانعی در مقابل رشد آنها تبديل مي شوند و اینجاست که انقلاب صورت می گیرد؛ روابط تولیدی جدیدی را بوجود آورده و طبقۀ جدیدی را به قدرت می رساند.
ازدواج اجباری، یکی از مصداق بارز و روشن پایمال کردن حقوق اساسی (حق آزادی انتخاب) یک فرد است و هم چنان یکی از نمونه های خشونت جنسیتی نیز محسوب می شود. زنان و کودکان دختر قربانی اصلی این عمل و یا معامله اند. کشورهای سنتی، عقب مانده و اسلامی مانند افغانستان، ایران، پاکستان و سایر کشورهای اسلامی، بلندترین آمار ازدواج های اجباری را دارند. اما در افغانستان اکثر ازدواج ها اجباری و بدون رضایت زن صورت می گیرد و در نقاط دور افتاده و قریه جات ازدواج اجباری یک سنت و رواج پسندیده است.
تنها راه نجات زنان، آگاهی- بیداری- و بیزاری از سکوت است، برای برهم زدن و گردن زدن این مناسبات مرد/ پدرسالارانه نیاز به برهم زدن مناسبات سرمایهدارانه و ایستادگی در برابر پایههای استحکام امپریالیسم که عبارت از ناسیونالیسم و اسلامسیاسی اند، داریم. جامعه طبقاتی اسکلیت نظامسرمایهداری و مردسالاری است.
ما زنانی که با ظلم و ستم دست و پنجه نرم میکنیم و نطفههای تشکیلات انقلابیمان را در شرایط خفقان و دیکتاتوری بنیادگرایان اسلامی طالب پی ریختهایم، باید مبارزه خود را با هدف سرنگونی انقلابی امارت اسلامی طالبان پیش برده و برای جامعهای مبارزه کنیم، که در آن انسانها فارغ از جنسیت بتوانند برای پیشروی کل جامعه مبارزه متحدانهای را سازماندهی کنند. مبارزهای که به هر شکل از ستم و استثمار نقطهی پایان بخشد.
با اوضاع ملتهبی روبرو هستیم، اوضاعی که از یک طرف کماکان سیطره سیستم ستم و استثمار امپریالیستی بر جهان حاکم است و از طرف دیگر مبارزات گوناگون در مقابل این سیستم در جریان می باشد. نمونه بارز آن در شرایط کنونی قطار شدن و کمک های علنی و پنهان همه قدرت های امپریالیستی و در راس آنان آمریکا در نسل کشی از فلسطینی ها توسط نژاد پرستان فاشیست اسراییلی است. در مقابل این نسل کشی نیز میلیون ها نفر زن و مرد و پیر و جوان در سراسر جهان بویژه در قلب کشورهای اروپایی و آمریکایی به خیابان آمدند و در کنار ستمدیدگان فلسطین قرار گرفتند.
از آنجایی که زنان در افغانستان همچنان با عین همین کلیشهها تحت عنوان شلیطه، بیحیا، فاحشه و... مواجهاند، خواستم که روایات تجربی زنان تحصیل کرده طبقه متوسط و آنهایی را که نسبت به موقعیت اقتصادی_اجتماعی و فکری شان از افکار سنتی و نقشهای سنتی زنانه، خودشان را دورتر احساس میکردند و از این رو، بیشتر در معرض آزار جامعه با این کلیشهها قرار داشتند مورد بازتاب قرار دهم.
در دوسال و نیمی که از به قدرت رساندن طالبان، این نیروی بنیادگرای اسلامی که تا مغز استخوان، زن ستیز و ضد مردمی است میگذرد. در این مدت جنگ طالبان در تمام ابعاد علیه زنان سازماندهی شد. دو سال و نیمی که ستم جنسیتی بر زنان یکی از اصلیترین برنامههای امارت اسلامی طالبان را تشکیل داد. دو سال و نیمی که طالبان با صدور فرمانهای ضد زن و با حمله به زنان برای خانهنشین کردن آنان، افغانستان را به جهنمی برای زنان بدل کرده است.
بناً آنچه که جنبش زنان در افغانستان میخواهند و هدف قرار دادند بسیار وسیع است و محدود به آزادی زنان نمیتواند شود هر چند تاکید اولیه شان بر نجات زنان است اما این جنبش، این را به خوبی درک کرده است، که زنان تا حضور استعمار، اشغال و ایادان داخلی آنها هرگز آزاد نخواهند شد و یک سری مهمی از آزادی زنان وابسته به آزادی جمعی تودههایی اشغال شده است.
بخش مهمی از مبارزه و ایستادگی افراد کوئیر و ترنس* بازپس گیری حق بر بدن شان است. بدنی که حکومت با اجبار نوع پوشش به کنترل و سرکوب آن می پردازد. در خصوص این افراد، نه فقط حق مالکیت و عاملیت بر بدن شان که در امتداد آن حتی حق بیان هویت جنسیتی آن ها نیز سلب شده است.