جهل و «ناموس» پرستی

پیش رفتم تا ببینم مادر گلثوم با کی چنین زاری‌کنان حرف می‌زند. چادری‌ام را کمی عقب کشیدم و از پنجره‌ای اتاق به داخل نگاه کردم. دیدم که مادر گلثوم دارد با پسرانش حرف می‌زند. برادران گلثوم همه خشمگین بودند. از شدت قهر دست‌های‌شان را مشت کرده و به حرف‌های مادرشان گوش می‌دادند. یکی از آن‌ها مرا دید که دارم از پنجره نگاه‌شان می‌کنم. تا بسویم نگاه کرد، ترسیدم و از پنجره دور شدم. در گوشه‌ای از حویلی ایستادم تا ببینم آن‌ها می‌خواهند چه کار کنند. فکر می‌کردم که شاید بیایند و مرا از حویلی‌شان بیرون کنند. اما هیچ کس از اتاق بیرون نشد. گویا بودنم برای‌شان ارزشی نداشت. پس همان‌جا ماندم و تماشا کردم. ماندم تا اگر گلثوم در خطر بود، کمکش کنم. چون قلبم می‌گفت که گلثوم در خطر است.

جنایتکاران زن ستیز جمهوری اسلامی مهسای مان را به قتل رساندند!

غم و خشم از دست دادن مهسا را باید در مبارزه و گسترش آن در خدمت به سرنگونی رژیم جنایتکار و زن ستیز جمهوری اسلامی قرار دهیم و پایه های جامعه انقلابی را بسازیم که آغازی برای پایان دادن به هر شکل از ستم جنسیتی باشد. این گونه می توانیم درس عبرتی به همه زن ستیزان سرمایه دار حاکم بر جهان بدهیم.

مردی می‌‌خواهد همسرش را به اتهام باکره نبودن در دادگاه طالبان سنگسار کند

قتل سرگل حبیبی و قتلهای ناموسی

سنگسار زن جوان پاکستانی قربانی قتل ناموسی توسط شوهر و برادرش

پرونده ۱۰ قتل ناموسی در ایران

زن کشی در مکزیک و نقش رئیس جمهور "سوسیالیست" این کشور

زمانی که فهمیدم یکی از ما زنده نخواهد ماند، آن رابطه را ترک کردم/ میدان

روایت تلخ یک قربانی خشونت خانگی

بدن زن به مثابه اخرین تیر خلاص