«ناموس» پرستی از زنان قربانی می گیرد!

فریدا فراز

دنیا رضایی ١۹ ساله، توسط پدر در ٢٧ فروردین ١٤٠٢ به قتل رسید.

مریم سلیمانی ٢۸ ساله، توسط پدر و بردار در ٢٥ فروردین ١٤٠٢ به قتل رسید.

فرشته منصوری ١۹ ساله، توسط پدر و عمو در ١٣ اردیبهشت ١٤٠٢ به قتل رسید.

ستایش منصوری 16 ساله، توسط پدر و عمو در ١٣ اردیبهشت ١٤٠٢ به قتل رسید.

روژین عظیمی ١٧ ساله، توسط همسر در ۸ خرداد ١٤٠٢ به قتل رسید.

زیلان ایواز ١۸ ساله، توسط پدر خود در ١۶ تیر ١٤٠٢ به قتل رسید.

رقیه بلوچ ٢١ ساله، ١٤ تیر ١٤٠٢ با شلیک گلوله از اسلحه پدرش به قتل رسید.

راحله راهدار ١٥ ساله، ٢٢ تیر ١٤٠٢ توسط پدر و همکاری مادر به قتل رسید.

و ده ها زنی که به قتل رسیده  و در میان انبوه خبرهای «مهم»، نام شان گم شده و صدها زن دیگری که حتی نام و نشان آنان  به رسانه ها هم راه پیدا نکرد. تن زنان با چاقو تکه تکه می شود، درآتش سوزانده می شود، به دار کشیده می شود...، تا به همگان اعلام شود که مالکیت و سلطه بر تن و روان زن، دست مرد و مردان است. تا اعلام شود که زن «خوب»، زنی است که «پاکدامن و سر بزیر» باشد. زنی است که «پا از گلیم خود درازتر نمی کند». زنی است که «شرف و حیثیت خانواده و قبیله و مملکت را خدشه دار نمی کند». زنی است که به «شرف و غیرت مردان گردن می گذارد»...

در همین دوره خیزش ژینا که زنان در آن پیشتاز مبارزه بوده و با سوزاندن حجاب های خود، در واقع پرچم ایدئولوژیک رژیم را به آتش کشیده و برای بازپس گیری کنترل بر بدن خود جنگیدند؛ در همین دوره ای که زنان با مبارزات پی گیر خود، ضربات اولیه ولی مهمی به پدرسالاری زده وبه جنبش زن زندگی آزادی معنا و مفهوم بخشیدند؛ ده ها زن توسط مردان خانواده به «دلایلی» هم چون درخواست جدایی، گردن نگذاشتن به ازدواج اجباری، تقاضای طلاق، رد کردن خواستگار و... به قتل رسیدند.

در میان ده ها زنی که خبر قتل شان به خاطر «غیرت و ناموس» به رسانه ها در همین چند ماه گذشته راه یافت، کودک همسرانی به قتل رسیدهاند که پس از سالها زندگی «مشترک» کماکان کودک بودند. اگر کودک همسری بخواهد خشونتهای همسر زور گویش را به خانواده منتقل کند، اگر تصمیم به طلاق داشته باشد، اگر از هم خوابگی اجباری و در حقیقت از تجاوز فرار کند و در جایی پنهان شود و اگر… «سزایش» مردن به شکل فجیع است.

جنازه های سوخته، چاقو خورده، تکه تکه شده زنانی که تحت نام حفظ «ناموس» توسط مردان «با غیرت» خانواده، همزمان با قیام زنان برای کنترل بر بدن شان، به قتل رسیدند، بیان این واقعیت است که این اشکال سبعانه خشونت بر زن تا چه اندازه برای استقرار و تحکیم رژیم تئوکراتیک جمهوری اسلامی حیاتی است. پیشبرد شنیع ترین و وحشیانه ترین خشونت ها توسط مردان خانواده تحت حاکمیت رژیم دینمدار جمهوری اسلامی قانونی است و تحت حمایت آن انجام می گیرد. قوانین ضد زنی که مرد را رئیس خانواده دانسته و عدم تمکین زن را مستحق مجازات می داند، واضح است که دست هر مردی را برای اعمال هر شکلی از خشونت باز می گذارد.

جمهوری اسلامی طی چهل و چهار سال با اشاعه فرهنگ پدر/مردسالارانه و قوانین ضد زن مبتنی بر شریعت اسلامی، مردان را در این باور مستحکم تر ساخته که جنس برتر هستند و مالک زنان. درنتیجه حق دارند که در مورد زنان و زندگی آنان تصمیم بگیرند. حق دارند به عنوان مالک، دختر بچه ها را به ازدواج اجباری وادار کنند، حق دارند با ضرب و شتم، با تحقیر و هیچ شمردن زنان، آنان را «سرجای» خود بنشانند، حق دارند زنی که قصد طلاق دارد، زنی که حاضر به ازدواج اجباری نمی شود، زنی که همسر آینده خود را انتخاب می کند، زنی که قصد کار و کسب در آمد دارد، زنی که به باورها و سنت های ضد زن گردن نمی گذارد و ...، به قتل برسانند.

حفظ و تعمیق سلطه و قدرت مرد بر زن که در نتیجه آن زنان تحت نام «ناموس» و یا هر «دلیل» دیگری  به قتل می رسند و یا مورد انواع و اقسام خشونت ها قرار می گیرند، بخشی از ساختار کلی نظام ضد زن جمهوری اسلامی است. آنگاه تعجب آور نیست در پژوهشی که در ماهنامه اندیشه پویا منتشر می شود و پرده از قتل «ناموسی» ۶٠ زن در منطقه خوزستان در عرض دو سال اخیر برمی دارد، تأیید شود که حتی یک نفر از کسانی که این جنایات را مرتکب شده اند ، مجازات نمی شود.

در سال ١٣۹۹ برای بریدن سر دختر بچه سیزده ساله به نام رومینا اشرفی با داس توسط پدرش، با تمام افشاگری ها و عکس العمل هایی که از جانب مردم در ضدیت با این خشونت وحشیانه انجام گرفت، قوه قضائیه جمهوری اسلامی این پدر جنایت کار را به نه سال زندان محکوم کرد. همسر مونا حیدری را که با ساطور سر مونا را برید و در شهر اهواز برای نشان دادن «مردانگی و غیرت» چرخاند، به هفت سال و نیم حبس محکوم کرد. نام این دو زن نمونه هایی هستند از هزاران زنی که برای حفظ «ناموس» خانواده توسط مردان به قتل رسیدند و آنان قاتلان در پناه قانون توسط قوه قضائیه رژیم مجازات نشدند. بکاربست قوانین زن ستیزانه، حفاظت از سنت های عقب مانده و ضد زن و فرهنگ پدرسالارانه یکی از وظایف قوه قضایی رژیم است. در همین دوره شاهد این هستیم که کوییر ها چگونه توسط مردان خانواده برای حفظ «حیثیت» و «عرف» خانواده به قتل رسیدند و آب هم از آب نه تنها تکان نخورد، بلکه با عدم محکومیت و مجازات قاتل و قاتلین، جنایتشان به طور علنی مورد حمایت دستگاه قضایی رژیم قرار گرفت. چرا که در دستگاه قضایی رژیم کوییر بودن جرم است و مستحق مرگ. اما همین قوه قضائیه جوانانی هم چون محسن شکاری، مجید رضا رهنور، محمد حسینی...، که در خیزش ١٤٠١ شرکت داشتند را به جرم آتش زدن سلطل آشغال و یک سری اتهامات دروغین به دار می آویزد.

باید به این مساله مهم نیز اشاره شود که خشونت و قساوت مردان علیه زنان، سرشت «طبیعی» آنان نیست، بلکه این سیستم سرمایه داری حاکم است که میلیون ها مرد را از سن کودکی آموزش می دهد که جنس برتر هستند و می توانند و باید جسم و روان زن را کنترل کنند و برای حفظ این برتری هم، امتیاز ویژه از قدرت حاکم می گیرند. این امتیاز ویژه باعث می شود که مردانی که زنان را به قتل می رسانند در پناه قانون و حمایت دستگاه نرینه سالار در امان بمانند. هم زمان همین سیستم به دختر بچه ها تعلیم می دهد که ارزش زن به این است که مورد قبول مرد باشد، به مرد و خواست هایش تن دهد، به «وظایف» اصلی خود که همانا خانه داریست، بپردازد، به خشونت و آزار و اذیت مرد و مردان گردن بگذارد وآن را بپذیرد. اگر از جانب مرد و مردان خانواده کتک خورد و زیر ضربات کتک له شد به این امر واقف باشد که تقصیر خودش بوده و حتما کاری کرده که  آنان را ناراخت و عصبانی کرده است و این موضوع را «حلقه گوش» خود کند که وجودش برای این است که تولید مثل کند و همواره آماده باشد که به همسر خود در هر زمان و مکانی که او نیاز داشت، سرویس جنسی دهد. همین آموزش های سیستماتیک و هدفمند سیستم سرمایه داری مردسالار به زنان است که آنان را وادار می کند که علاوه بر گردن گذاشتن به مناسبات خشونت بار و ستمگرانه در خانه و اجتماع، به هر شرایطی برای استخدام شدن و داشتن کار با هر درجه از استثمار تن دهند و نیروی کار خود را ارزان بفروشند. بر بستر چنین آموزش هایی هم مالکیت مرد بر زن در جامعه نهادینه می شود و هم سرمایه و سرمایه داری قادر به کسب سودهای کلان می شود.

بسیار شنیده ایم که وقتی مردی به زنی تجاوز می کند و یا گروهی از مردان به زنی تجاوز می کنند و پس از تجاوز اجسامی مثل میله آهنی دررحمش فرو می کنند، او را بیرحمانه مورد شکنجه قرار می دهند و دست آخر هم تکه تکه اش می کنند، این مردان را دیوانه و یا هوس ران و شهوت پرست خوانده اند. در صورتی که موضوع اصلی، ربطی به دیوانگی و شهوت رانی ندارد، بلکه مساله اصلی، کنترل بر بدن زن است. این خشونت های بی رحمانه که ایام بربریت را نشان می دهد، برخاسته از سیستم مبتنی بر ستم و استثمار است که نفرت از زنان را در بین مردان و تفکر آنان تولید و باز تولید می کند.

این اشکال خشونت های  سَبُعانه و سلطه مرد بر زن را نسبت به هیچ گروه اجتماعی دیگر نمی بینیم مگر به بردگان. اگر هزاران سال پیش برده ها قوانین بردگی را زیر پا می گذاشتند و به خاطر آن جان شان توسط برده دار گرفته میشد، امروز همچنان جان زن توسط برده دار– مرد – به خاطر نقض قوانین نوشته و نا نوشته پدرسالاری گرفته می شود. این دنیای «مدرن و پیشرفته» امروز برای زنان و جسم و روان شان چیزی جز بردگی در مناسبات و روابط اجتماعی پوسیده و عقب مانده به بار نیاورده است. برای سیستمی که اساس و بنیان آن را ستم و استثمار طبقاتی شکل داده است، حفظ این رابطه قدرت بین زن و مرد و کنترل بدن زن، هم این کنترل را توسط مردان در جامعه نهادینه می کند و هم نیروی کار لازم برای سرمایه داری حاکم را تامین می نماید.

امروزه و در شرایط متفاوت عینی و ذهنی شکل گرفته در جامعه، در شرایطی که زنان جسور پرچمدار مبارزه علیه حجاب اجباری، فشرده ستم بر زن هستند، وظیفه فعالین و تشکلات زنان نمی تواند گرد آوری آمار حقیقی قتل های «ناموسی» و زن کشی و کوییر کشی باشد. چرا که جمع آوری آمار قتل زنان تحت نام ناموس و یا کشتن زنان به هر «دلیلی» ویا کشتن کوییر ها به خاطر «نقض قوانین خانواده» نمی تواند پیکان مبارزه را بدرستی به طرف عامل و مسبب اصلی نشانه رود. برای هر مبارزی، خبر به قتل رسیدن حتی تنها یک زن از میان هزاران زنی که قتل شان مرئی نشده است، کافی است که بتواند عامل اصلی، یعنی کل مناسبات و روابط پوسیده حاکم را افشا و برای از میان برداشتن آن فعالیت های هدفمند خود را سازمان دهی کند.

بالا بردن درک زنان از این که چرا در روابط اجتماعی، سلطه و قدرت مرد بر زن حرف اول را می زند که در نتیجه آن هر مردی می تواند هر زنی را به هر «دلیلی» به قتل برساند، باید یکی از هدف های مبارزاتی ما را تشکیل دهد. در نظر داشته باشیم، این واقعیت که یکی از پایه های اصلی برای تحکیم جامعۀ طبقاتی، موضوع ستم بر زن و تعمیق مالکیت مرد بر زن است؛ حتی در بین نیروهای مبارز و انقلابی و هم چنین فعالین حوزه زنان بدرستی درک نشده است. به همین دلیل است که در بسیاری از نوشته ها و سخنرانی ها علت قتل زنان تحت نام ناموس معرفی شده و اعمال انواع و اقسام خشونت بر زن را مشکل فرهنگی می بینند و بر این باور هستند که با کار فرهنگی در میان مردان، می توان به این خشونت ها پایان داد.

اما واقعیت این است که ریشه ستم بر زن و خشونت ناشی از آن، موضوع فرهنگ نیست. فرودستی زن و خشونت و قتل وحشیانه زنان ریشه در روابط اجتماعی و رابطه قدرت بین زن و مرد دارد. این روابط اجتماعی و رابطه قدرت بین زن و مرد هم، بر خاسته از کارکرد سیستم سرمایه داری حاکم است و توسط مجموعه روابط اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به طور سیستماتیک اعمال، تولید و باز تولید می شود.

در نتیجه هدف مبارزه و اولین قدم این است که ما زنان آگاه و مبارز دست در دست زنان و نوجوانان مردان شجاعی که با حجاب سوزان چهره خیزش ژینا را زنانه کردند و هم چنین همه ی نیروهای مبارز و انقلابی که مرد سالاری را بر نمی تابند، بتوانیم با متحول کردن زنان و سازمان دهی و متشکل کردن آنان به شکل انبوه، هم به پدر/مردسالاری رخنه کرده در اعماق تفکرات مردم بویژه مردان ضربات عمیق تری وارد نماییم  و هم به جنبش انقلابی برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی به عنوان عامل و مسبب اصلی ستم بر زن و قتل زنان تحت هر نام و دلیلی، یاری رسانیم.
بر بستراین مبارزه و سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی است که شرایط برای گسست های بیشتر و عمیق تر مردسالاری ایجاد می شود. گسست هایی که در نتیجه انقلاب و تحولات ریشه ای در مناسبات و روابط تولیدی و درعرصه های گوناگون سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، می تواند زمینه مناسبی را برای پایان بخشیدن نهایی به قتل زنان و زن کشی و کوییر کشی در خدمت به رفع ستم  جنسی و جنسیتی آماده سازد. 

           برگرفته از نشریه هشت مارس شماره ٥۹

اگوست ٢٠٢٣ / مرداد ١٤٠٢