مقدمه کتاب"تاريخ زنده" فريبا مرزبان

 

مقدمه کتاب"تاريخ زنده" فريبا مرزبان

مقدمه  سخن اول

Tekstvak:  نگارش تاریخ  همواره به دست کسانی انجام شده که در اختیار و خدمت حکومتها بوده اند. به همین دلیل، تاریخهای نگاشته شده را "حکومتی" می نامم. این تاریخها در کلاسهای درس در مدارس تدریس می شوند و من همه آنها را نفی می کنم.

می دانیم که تاریخ نگاری باید کاملاً بی طرفانه، بدون تحلیل شخصی و به دور از اعمال نظرات کین آلود و حسادت و نیز فراسوی عقاید و گرایشهای سیاسی، قومی و مذهبی نگارنده باشد. تاریخ بی طرف، کیمیاست.

خاطره نویسی را « تاریخ زنده » می دانم. خاطره نویسی بخشی از حقیقت زنده است. خاطرات مستند را والاتر و بالاتر از تاریخ حکومتها می شمارم. در ذهن من، یکی از مطمئن ترین منابع برای دسترسی به آنچه درگذشته به وقوع پیوسته، کتاب خاطرات است. خاطرات واقعی ترین بخش تاریخ است که  نویسنده آن در قلب  رویداد  حضور داشته و تلخی و شیرینی لحظات را با تمام جسم و جان خود تجربه کرده است.

اعتراف می کنم که در طول سالهای متمادی زندان و تا مدتها بعد از آن، هیچگاه به نوشتن خاطراتم نیندیشیده بودم. البته نوشتن کار من است اما پرداختن به مقوله زندان متفاوت  با دیگر موضوعات  است. هموار ه فکر می کردم که دیگران در این زمینه می نویسند و نوشته های آنها کافیست و دیگر ضرورت ندارد که من خاطرات تلخ درون ذهنم را بازبینی و باز پروری کنم. مصرانه از انجام این کار طفره می رفتم  چون نمی خواستم با خاطرات تلخ دوباره زندگی کنم. کار را سنگین و دشوار می دیدم.

سرانجام به پیشنهاد مکرر بسیاری از دوستان موافقت کردم خاطراتم را مکتوب کنم تا خودم و دیگران هرگز از یاد  نبریم که با ما چه کردند و چه بر سر ما رفت!

آنچه نوشته ام همه اسرار من است که سالها با خون بر پرده ذهنم نقش بسته و اینک در قالب کلمات پیش روی شماست. نوشتم تا گوشه ای از نخستین روزهای انقلاب 1357 و از مجموعه وقایع درون زندان تا به بعد را زنده نگاه دارم. گرچه حافظه من هم به مانند حافظه بسیاری از زندانیان از بند رسته صدمه خورده است، اما نهایت سعی خود را در یادآوری جزییات به کار بسته ام.

هنگامی که برای نگارش آنچه برسرمان رفت قلم به دست گرفتم، براین تصور بودم به همان گونه که زندان را تحمل کردم تا سرانجام خارج شدم، می توانم شروع کنم، بنویسم و سرانجام نقطه پایان را بگذارم. اما ندانستم که تجربه یادآوری درون زندان به مراتب سخت تر و کشنده تر از شکنجه ها و وقایع درون زندان است که بارها آنها را تجربه و تحمل کردم.

با نوشتن هر واقعه به دفعات از ادامه کار دست کشیدم و تا روزها از نوشتن باز ایستادم. بارها و بارها مُردم و زنده شدم. سفر دوباره من به سالهای سخت شکنجه، طاقتفرساتر از آن نمود که تصورش را می کردم. این فقط نتیجه بازنگری من نیست که اعتراف گروه کثیری از زندانیان آزاد شده و اسناد مکتوب بر جای مانده است.

طی این سالها در درون زندان بدیها و خوبیهای بسیار دیدم و غمها و شادیها، مردمیها و نامردمیها، سختیها و شقاوتها و جداییهای فراوانِ فراوان دیدم. آدمهای بسیار دیدم که اکنون شاید زنده نباشند، ولی من هنوز زنده ام. از زخمها که بر دلم حاکم است و خطوطی که بر چهره ام نقش بسته، می توانی در بند بند رگه های پوستم، رنجهایم را ببینی.

به آن فکر نیفتادم که غمنامه و تراژدی بنویسم. نوشتم با احترام به همه جان باخته گان  راه آزادی. نوشتم از صحنه هایی پر از اغتشاش. از صحنه هایی واقعی در برابر چشمان من و بسیاری دیگر. گروهی می میرند، گروهی زنده می مانند. گروهی مال و مقام از دست می دهند و گروهی دیگر آواره در سرزمینی نامأنوس اند با این حسرت که روزی به وطن بازگردند و شادی در آغوش گرفتن همای آزادی را با مردم سرزمین خود تقسیم کنند.

گروهی تهدید به مرگ هستند و گروهی در حبس و غُل و زنجیر. گروهی در گورهای دسته جمعی و پای جوخه های اعدام بسیار. اینها تمام سندی است از کارنامه سیاه رژیم جمهوری اسلامی.

آنچه می نویسم بخشی از مبارزات زنان است در بند زنان در تاریخی معین. هنوز برخی از آنان حضور دارند و در وجودشان رمقی مانده که بتوانند پرده از جنایات درون زندان بر دارند. جنایاتی که در رأس آنها وقایع خونین و ددمنشانه سال یکهزار و سیصد و شصت و یکهزار و سیصد و شصت و هفت شمسی است.

مبارزات زنان در رژیم جمهوری اسلامی برخلاف ظاهر و آن طور که در مقابل مسئولان زندان مطرح شده بود که دست از سیاست کشیده ایم و به دنبال زندگانی خویش هستیم، نبود. این ادعای ما دروغ محض بود، ما اسیر بودیم! و برای زنده ماندن مبارزه می کردیم.

مبارزه ما زنان گرچه همراه با کاستی و بی تجربگی بود و منجر به خطاهایی شد، اما مبارزه ای بود دوشادوش سایر اقشار در بند، برای رسیدن به آزادی. مبارزه زنان مقاومتی پیگیر برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی بود. مبارزه زندانیان زن، همگام با کارگران و زحمتکشان، که زندانیان واقعی کشور هستند، مبارزه ای طبقاتی بود. مبارزه زنان برای احیاء حقوق حقه و مسلم خویش بود. مبارزه برای برابری زن و مرد و از بین بردن تبعیض جنسی بود. مبارزه زنان برای از بین بردن تبعیض نژادی، قومی بود. مبارزه برای اجرا و گسترش عدالت و هم سطح کردن اقوام لُر، فارس، ترک، بختیار، کرد، عرب، بلوچ، گیلک و حقوق بشر در ایران بود و همچنان خواهد بود. این مبارزه مستدام باد بین همه زنان و مردان، با هر خط مشی و با هر اندیشه.

 

 فریبا مرزبان

 فروردین ماه

1384 شمسی- 2005 میلادی

 

سخن دوم

خواننده عزیز، در این کتاب با شخصیتهایی آشنا خواهید شد که شما را به اعماق وقایع و چگونگی گذران دقایق در زندانها  خواهند برد.  شخصیتهایی که با من  بودند در لحظه های بی شمار تاریکی، بسیاری از آنان در سیاهی سلولهای رژیم جمهوری اسلامی، سپیدی صبح را ندیدند اما نوید صبح سپید را به همه ما هدیه کردند.

در کتاب حاضر به مسائل مختلفی پرداخته ام که حاصل آن در پیش روی شماست. در جلد دوم کتاب حاضر به روابط درون گروهی و ارتباط زندانیان با یکدیگر، توبه تاکتیکی، قرنطینه، انفرادی، تاریکخانه، تنبیهات جسمانی، انزجارنامه و بسیار مسائل مهم دیگر، خواهم پرداخت.

به جز اسامی اعدام شدگان، از ذکر اسامی واقعی سایرین به لحاظ رعایت مسایل امنیتی اجتناب کرده ام و هرگونه تشابه اسمی در کتاب کاملاً اتفاقی است. تعدادی از شخصیتهای کتاب در ایران و بقیه در آلمان، آمریکا، هلند، سوئد و لندن اقامت دارند. کاش امکان دسترسی به آنها بود تا می توانستم مجوزی کسب کنم و نام حقیقی همه را بنویسم.

برای نگارش کتاب از قاعده خاصی پیروی نشده است. حتی المقدور سعی شده است که  جملات ساده و سلیس باشند. واژه ها، جملات و نقطه گذاریها به گونه ای اختیار شده اند که مطالعه کنندگان محترم بتوانند مطالب را به سهولت دنبال و مفاهیم را به طور صحیح دریافت کنند.

می دانم بسیاری از خوانندگان محترم با نامهای اماکن که پس از انقلاب 1357 در ایران تغییر یافته آشنایی ندارند. به این لحاظ کوشیده ام نامها را به هر دو صورت قدیم و جدید ذکر کنم.

بار دیگر تأکید می کنم نهایت کوشش خود را به کار گرفتم که  اصل موضوعات و عین گفتگوها ر ا به یاری حافظه نقل و تا حد امکان در صحت آنها امانتداری کنم. رعایت این موضوع برای اینجانب حائز اهمیت بسیار  بوده است.  

 شایسته می دانم از دوستان محترم آقایان رضا نقاشیان، که تصویر روی جلد را در اختیار اینجانب قرار دادند و ستار لقایی که در امر چاپ کتاب نهایت همکاری را مبذول داشته اند صمیمانه قدردانی کنم.

 

 http://www.pwoiran.com/tarikh%20zendeh.htm