Revolution #180, October 25, 2009

به نقل از روزنامه انقلاب شماره 180، 25 اکتبر 2009

آنچه که در پس پرده «مجادله» بر سر مسئله افغانستان پنهان شده است: رنج، مرگ و ملزومات یک امپراطوری

نوشته: لاری اورست

اشغال افغانستان هشت ساله شد. بدین ترتیب جنگ افغانستان به یکی از طولانی ترین جنگ های تاریخ آمریکا مبدل شد. و این در حالیست که هیچ نشانه ای از پایان یافتن آن دیده نمی شود. امپریالیست ها با انبوهی از مشکلات روبرو شده اند و فرو رفتن در مرداب یک شکست احتمالی را نظاره می کنند.

در گزارش ژنرال استنلی مک کریستال ، یکی از فرماندهان آمریکایی در افغانستان چنین آمده است: « اوضاع به طور کلی در حال وخامت است.» او در واقع در مورد یک «شکست احتمالی» هشدار داده است. به گفته مک کریستال، جنگجویان از « انعطاف برخوردارند و در حال رشدند» در حالی که آمریکا و دولت دست نشانده اش با  «بحران عدم اعتماد در میان افغان ها روبروست... که این از اعتبار ما می کاهد و به جنگجویان جرات می بخشد». گفته می شود طالبان در بیش از 80 درصد کشور فعال اند و شبکه خبری ان. بی. سی. گزارش داد که آنها ممکن است  هم اکنون قدرتمند تر از سال2001؛ یعنی زمانی که توسط نیروهای آمریکایی سرنگون شدند، باشند.

 بر بستر چنین شرایطی است که مجادله ای در کاخ سفید و در میان طبقه حاکمه درگرفته است. فرمانده آمریکا در افغانستان خواستار بیش از 80000 نیرو شده است. در همان حال، گزارش شده که کسان دیگری در طبقه حاکمه چون  «جو بایدن» معاون رئیس جمهور؛ مخالف اعزام نیروی بیشتر هستند.

اما این مجادلات ربطی به مسئله پایان جنگ در افغانستان ندارند. هر دو طرف مجادله بر سر اینکه چگونه منافع استراتژیک آمریکا را به پیش رانند بحث می کنند. هر گونه بحث مبنی بر بیرون بردن نیروهایشان از افغانستان برای هر دو طرف منتفی است. برای مردم افغانستان هر دو رویکرد یک نتیجه در بر خواهد داشت: فقر، فلاکت و مرگ و میر بیشتر. مجادله بر سر آن است که با چه رویکردی به بهترین وجه منافع آمریکا را برآورده کنند. مردم آمریکا سمت هیچ یک از طرفین مجادله را نباید بگیرند. آنان باید انتخابی کنند که منطبق بر منافع اکثریت مردم دنیاست و آن مخالفت با هر گونه عملیات آمریکا  در آن منطقه از جهان و بنیادگرائی اسلامی است.

مجادله در میان طبقه حاکمه در چارچوب منافع امپراطوری محدود می شود.

این مجادله ای میان صلح جویان و جنگ طلبان درون هیئت حاکمه آمریکا نیست. مک کریستال و هوادارانش می گویند در شرایط کنونی، آمریکا باید بر تعداد نیروهایش بیفزاید و آن را از 68 هزار به 80 هزار نفر برساند.  آنان در صدند، ضمن ایجاد ساختارهای دولت افغانستان، علیه طالبان از استراتژی ضد چریکی استفاده کنند تا به این ترتیب آنان را از مناطق تحت سیطره شان بیرون کنند و سپس مناطق را حفظ کرده و حملات طالبان را دفع کنند. آنان معتقدند در این کار باید تعجیل کرد زیرا: « اگر در یک سال آینده (هنگامی که ظرفیت امنیتی افغانها کامل می شود) از کسب ابتکار عمل و معکوس کردن پیشروی طالبان عاجز بمانیم، این خطر موجود است که شکست طالبان غیر ممکن شود». ( به نقل از گزارش مک کریستال ).

دیگران در کابینه و یا خارج از آن می گویند که باید سطح کنونی نیروهای آمریکایی را حفظ کرده و از پیروزی طالبان جلوگیری کنند. آنان مخالف انباشت نیروی عظیم هستند. با توجه به ریشه دار بودن طالبان در میان مردم افغانستان و بی اعتباری رژیم کرزای، آنان احساس می کنند مغلوب کردن طالبان و ساختن یک قدرت دولتی مرکزی با ثبات غیر ممکن است و اگر هم غیر ممکن نباشد، از نظر اقتصادی، سیاسی و نظامی  فوق العاده پرهزینه است. آنان می گویند باید بیشتر بر حمله به نیروهای القاعده ( که در پاکستان پنهان شده اند) تاکید شود، آن هم عمدتا توسط موشک ها و هواپیماهای بدون خلبان (درٌون). ونیزمعتقدند آمریکا از طریق باثبات کردن پاکستان ( که برخی احساس می کنند دولتش با خطر سقوط مواجه است) می تواند نگرانی استراتژیک خود را برطرف کند.

آنان القاعده را مشکل اصلی می دانند و معتقدند می توانند برخی از طالبان «معتدلتر» را جلب کرده و در درون رژیم تحت سلطه آمریکا ادغام کنند. آنان می گویند به جای پراکندن نیروهای آمریکا در گوشه و کنار کشور برای مغلوب کردن طالبان، باید نیروهای افغان را آموزش دهند تا بتوانند امنیت رژیم دست نشانده آمریکا را تامین کنند. آنان می گویند انباشت عظیم نیرو در عین پر هزینه بودن می تواند به ضد خود بدل شده و مخالفان بیشتری را علیه آمریکا تولید کند. آنان می گویند این مسئله می تواند توجه آمریکا را از پاکستان منحرف کرده و فشار بیش از اندازه ای را بر ارتش آمریکا وارد کند و موقعیت جهانی و منطقه ای امپریالیسم آمریکا را به کلی  تضعیف کند.

خلاصه اینکه «راه حل الف»  یعنی راه حل مک کریستال، مبنی بر کشتار مردم افغانستان، تخریب حیات آنان و کنترلشان با توسل به اعمال قهر بیشتر و تقویت دولت افغانستان از طریق کمک های اقتصادی، تقویت ارتش و پلیس و دیگر اقدامات مشابه می باشد و «راه حل ب» یعنی راه حل «جو بایدن» هم، به معنی بارش مرگ از هوا و تخریب زندگی مردم افغانستان و کشاندن  دامنه جنگ به پاکستان است. این راه حل به تقویت ارتش و پلیس مرتجع افغانستان می پردازد و در همان حال اکثریت توده مردم افغانستان ( که در روستاها هستند) را در دست طالبان و دیگر جنگ سالاران محلی رها می کند.

می بینیم که این بحث بر سر تداوم یا قطع جنگ؛ یا  بر سر بهبود زندگی مردم افغانستان نیست. طرفین، تعیین چگونگی آینده این منطقه یا هر نقطه دیگر از جهان و سلطه یابی بر آن را حق آمریکا دانسته و این حق را زیر سوال نمی برند. بحث آنان این است که چگونه جنگ را بهتر به پیش برند تا اهداف امپریالیستی آمریکا تحقق یابد.

خطر استراتژیکی جنگ

آن گونه که رابرت گیبس منشی رسانه ای اوباما در روز 5 اکتبر روشن کرد، پایان جنگ و ترک  افغانستان اصلا مطرح نیست. وی گفت: « رئیس جمهور در مورد این مسئله بیش از اندازه روشن بود که در هیچ کجا، تکرار می کنم هیچ جا، صحبت از بیرون آمدن از افغانستان نکرده است. ... من تصور نمی کنم انتخابی به نام  بیرون کشیدن نیروهایمان از افغانستان داشته باشیم».

بارک اوباما تاکید کرده است که آمریکا در جنگ  افغانستان «باید پیروز» شود.

 افغانستان و پاکستان برای امپریالیست ها بسیارمهم هستند. در همان حال، خطرات فوق العاده ای برای آن ها به همراه دارند. هر گونه شکست و یا عقب نشینی در این منطقه به طور جدی؛ کل امپراطوری آمریکا را در سطوح مختلف تضعیف خواهد کرد. یکم، افغانستان و پاکستان در قلب آسیای میانه، یعنی یکی از استراتژیک ترین مناطق دنیا قرار گرفته اند. آسیای میانه و خاور میانه روی هم هشتاد درصد نفت و گاز طبیعی جهان را  دارا هستند. با تقاضای روزافزون برای انرژی که از تولید آن پیشی گرفته است، رقابت میان آمریکا، روسیه، چین و بقیه قدرت ها برسر کنترل منابع انرژی و خطوط انرژی که آسیای میانه را به هم بافته است، بالا گرفته است. آن قدرتی که تولید انرژی جهانی را کنترل کند؛ نفوذ عظیمی را بر کل اقتصاد جهان و بر هر کشوری که وابسته به نفت و گاز طبیعی است؛ اعمال خواهد کرد. به علاوه، سلطه بر افغانستان و پاکستان و آسیای میانه اهمیت فوق العاده سیاسی و نظامی در بر داشته و در نظم کنونی جهان که امپریالیسم آمریکا تنها ابرقدرت آن است، نقش کلیدی دارد.

هر گونه عقب نشینی یا شکست در افغانستان از اعتبار جهانی آمریکا خواهد کاست – از این لحاظ که از نظر نظامی غیر قابل شکست است و حمایت آمریکا برای جنگ ها، تجاوزات و اشغال ها را تحلیل  می برد. همچنین می تواند اتحاد نظامی ناتو را که آمریکا روی آن برای حمایت بیشتر حساب می کند، تضعیف کند.

امپریالیسم آمریکا و بنیادگرایی اسلامی یکدیگر را تقویت می کنند.

هم اکنون افغانستان و پاکستان در کانون برخورد امپریالیسم آمریکا و بنیادگرایی اسلامی قرار دارند.

اشغال گران آمریکایی قادر نبوده و نیستند طومار بنیادگرایی مذهبی را  درهم بپیچند و آن را خاتمه دهند. اشغال گران آمریکایی در سطوح گوناگون موجب تقویت بنیادگرایی اسلامی و به خصوص طالبان شده اند. این ها دو جریان پوسیده مربوط به گذشته اند که یکدیگر را تقویت می کنند؛ درعین حال که برخوردشان حدت می یابد. در واقع اگر مردم به حمایت از یکی از آن دو بپردازند؛ موجب تقویت هر دو خواهند شد. مردم باید از گیرافتادن در چنین مهلکه ای اجتناب کنند و خود را در موقعیت انتخاب از میان یکی از این مرتجعین قرار ندهند. به خصوص مردم آمریکا باید به طورگسترده به مبارزه علیه جنایات امپریالیسم آمریکا که به نام آنان  انجام می گیرد،  بلند شده و مخالفت کنند. چشم ها را بر روی آنچه که آمریکا انجام می دهد بستن  و یا توجیه آن ها، تنها به آمریکا  آزادی عمل بیشتری می دهد که چنین جنایاتی را مرتکب شود و درگیری ها را تشدید کند.

اغلب بنیاد گران اسلامی – و  جنایاتی که مرتکب می شوند – محصول و ساخته پرداخته خود نظام امپریالیستی هستند. به طور مثال در دهه ی 1980  آمریکا و دیگر امپریالیست ها مستقیما و یا از طریق  پاکستان و عربستان سعودی، جنبش های جهادی و اسامه بن لادن را در افغانستان؛ در جنگ علیه اتحاد شوروی، سازماندهی کرده و به آنان کمک های مالی و نظامی کردند.از طرف دیگر، امپریالیسم به منظور کسب سود بیشتر شرایطی را در جهان بوجود آورده که ده ها میلیون نفر از خانه و کاشانه خود رانده شده و در نتیجه ی کارکرد نظام امپریالیستی رنج وعذاب روزمره ای را متحمل می شوند. در بحبوحه جابجایی های عظیم فیزیکی و اجتماعی و فقر مفرط که توسط امپریالیسم به بار آمده، بسیاری تصور می کنند پیوستن به بنیادگرائی اسلامی؛ «راه مقابله» با کسانی است که زندگی اشان را تبدیل به جهنم کرده اند. اما بنیادگرایی اسلامی نه تنها آلترناتیو مثبتی در مقابل امپریالیسم نیست؛ بلکه در صدد شکستن زنجیرهای بردگی مردم ستمدیده کشورهای درون شبکه جهانی امپریالیسم نیز نیست. بیایید به 8 سال گذشته افغانستان نگاهی کنیم. امپریالیسم آمریکا همراه با رژیم دست نشانده سراسر فاسد و مرتجع حامد کرزای،  استراتژی جلوگیری از قدرت گیری دوباره طالبان ، حمایت از رشد اقتصادی، آموزش نیروهای افغان، و بازکردن راه برای سازش را در پیش گرفته است. نتیجه این هشت سال خشونت عظیم علیه مردم، شکنجه، زندان، کشتار، فقر و گرسنگی بوده است و همه این فجایع مردم را بیش از پیش به سوی طالبان رانده است.

هیچ یک از طرفین مجادله در کاخ سفید، خواهان تغییر این وضع نیستند.  جو بایدن طرفدار«شیوه های نرم» در جنگ افغانستان است. این یعنی حملات هوایی بیشتر، همانند حمله ای که در نزدیکی قندوز شد. هنگامی که 500 نفر ازمردم فقیر به دور یک تانکر سوخت به امید گرفتن سوخت مجانی حلقه زده بودند، مورد حمله هوایی هواپیماهای آمریکا قرار گرفتند و همراه با تانکر قریب به 100 نفر زنده زنده در شعله های آتش سوختند. با حملات ارتش پاکستان در شمال غرب پاکستان 3 میلیون نفر آواره شده اند. راه حل جو بایدن این فجایع را چند برابر خواهد کرد.

اما نقشه جنگ ضد چریکی مک کریستال که قرار است ده ها هزار نیروی جدید آمریکائی را به میدان آورد و به اصطلاح در دل مردم افغانستان نیز رخنه کرده و از آنها «محافظت» کند، چگونه است؟ این نیز کشتار و وحشیگری علیه مردم افغانستان را تشدید خواهد کرد. اخیرا شبکه تلویزیونی پی بی اس در برنامه فرانت لاین ( خط مقدم جبهه) فیلم مستندی به نام «جنگ اوباما» را نشان داد. این فیلم گروهی از نظامیان جنگجوی آمریکا را در افغانستان دنبال می کند و  نمونه ای از معنای اجرای این استراتژی را به نمایش می گذارد. در حالیکه فرماندهان نظامی از این متد به عنوان ماموریت «حقوق بشری» یاد می کنند، فیلم مستند نشان می دهد که رویکرد نظامیان آمریکا این است که هر کس یا هر گروه از مردم را که به عنوان دشمن احتمالی و یا بالقوه محسوب کنند به گلوله ببندند. سربازان آمریکایی در شهرهای داخلی کشور به مثابه پلیس عمل می کنند. مردان را متوقف کرده و بازرسی بدنی می کنند. به آنان هشدار می دهند که چیزی را در پیراهنشان نگذارند و یا ندوند؛ چرا که ممکن است «مشکوک به نظر برسند» و توسط آمریکائی ها کشته شوند. یک افسر نظامی آمریکا که تلاش می کند از مردم محلی روستاها اطلاعات کسب کند، عصبانی می شود و به آنها اخطار می دهد که اگر جواب ندهند، او تصور خواهد کرد که آنان «همکاری» نمی کنند و یا دارند به طالبان کمک می کنند. این گونه سوء ظن ها می تواند باعث کشته شدن افغانستانی ها یا گسیل آنان به شکنجه گاه باقرام یا مراکز مشابه که بیش از 15000 افغانستانی بدون تشریفات کیفری قانونی و آئین دادرسی یا حقوق پایه ای در آن ها زندانی اند، شود.

رفتار وحشیانه ، فاسد و ستم گرانه دولت افغانستان که دست نشانده آمریکاست همراه با عملکردهای مافیایی و جنگ سالار انه  نیز مردم را به سمت طالبان می راند. دولت حامد کرزای در انتخابات اخیر به یک سوم صندوق های انتخاباتی دست برد زد. یکی از همراهان و متحدین کرزای ژنرال عبدالرشید دوستم است که یکی از جنگ سالاران مناطق شمالی است و مسئول قتل 2000 تن از زندانیان در سال 2001 است. او آنان را در یک کانتینر زندانی کرد و آنقدر نگاه داشت تا خفه شوند. دوستم مخالفین سیاسی اش را دزدیده و شکنجه می کند. او در دهه 1980 نقش مهمی در ترور مائوئیست های انقلابی افغانستان داشت.

این دولتی است که جو بایدن می خواهد بر سر قدرت بماند ( توسط آموزش پلیس و ارتش) و مک کریستال می خواهد آن را بیشتر تقویت کند. حقوق انسانی و زندگی مردم افغانستان اصلا در معادلات آنها جائی ندارد.

ارمغان آمریکا برای افغانستان

آمریکا در جهت تحکیم روابط استثماری و سلطه امپریالیستی عمل کرده  و ساختار سیاسی دلخواه خود را تحمیل می کند. حال این کار چه در شکل بیشتر دموکراتیک آن باشد یا کمتر دموکراتیک، شامل حفظ و بکارگیری روابط اجتماعی و اقتصادی سنتی و فئودالی است. این روابط پایه های اساسی فقر و فلاکت مردم افغانستان و هم چنین پایه های رشد بنیادگرایی مذهبی را تشکیل می دهند.

از سال 2003 طول عمر متوسط در افغانستان به 43.1 سال و درصد افراد باسواد به 23.5 تقلیل پیدا کرده است. بر اساس آمار سازمان تغذیه و کشاورزی سازمان ملل متحد (فاو)  حدود 70% مردم افغانستان که حدود 26.6 میلیون نفر تخمین زده می شوند؛ از امنیت غذایی برخوردار نیستند، که منطبق برهمین گزارش میلیون ها نفر آنها به علت بالارفتن قیمت مواد غذایی به صف کسانی پیوسته اند که از امنیت بسیار کمتری برخوردارند. از هر سه کودک زیر پنج سال یک نفر شامل سوء تغذیه است و مطابق آخرین آمار که متعلق به سال 2005 است؛ درآمد سرانه هر افغان 271$ می باشد. یعنی کمتر از یک دلار در روز و 42% مردم با کمتر 14$ در ماه زندگی می کنند.

معنی چنین چیزی برا ی مردم افغانستان را؛ مصاحبه زیر با یکی از شهروندان آواره افغانستان بیشتر روشن می کند:

اگر به خاطر جنگ نبود برمی گشتم. اگر آزادی بود برمی گشتم. چرا من اینجایم؟ چون در افغانستان جنگ و بمباران است. من قبلا یک دهقان بودم، اما حال نمی توانم برگردم. گندم، خشخاش، ذرت و خربزه می کاشتم. از فرزندانم محافظت می کردم. اما حال کاری نمی توانم انجام دهم. نگاه کن آن ها در این هوای سرد پابرهنه اند. خیلی فقیرم. آن ها با پای برهنه در آب ایستاده اند. می ترسم بمیرند. چه کار می توانم انجام دهم؟ یکی از دخترانم مرد. او مرد و بقیه هم خواهند مرد. این دخترم را ببین، می خواهم او را بفروشم. اما کسی او را نمی خرد. چه می توانم بکنم؟ می توانم او را بفروشم اما هیچ کس نیست که او را بخرد. من چه کار کنم؟ به خاطر رضای خدا کمکم کنید، من می خواهم این دختر را بفروشم ، اما هیچ کس اورا نمی خواهد. من هیچ چیز ندارم. من فقیرم. پتو ندارم، شال ندارم، لباسی ندارم. غذایی ندارم که بتوانم در دهانش بگذارم. بخاطر رضای خدا، من فقیرم. در غیر این صورت من او را به خاطر یک میلیون ( افغانی ) نمی دادم. من می دانم که هیچ کس نمی خواهد دخترش را بفروشد، اما من مجبورم. او بیگناه است، اما من فقیرم. من هیچ چیز ندارم.

( به نقل از فیلم جدید رابرت گرین والد، ری تینک افغانستان ( بازبینی افغانستان) در وب سایت: rethinkafghanistan.com . همچنین گزیده هایی از آن در دمکراسی ناو(Democracy Now)! 2 اکتبر2009 آمده است)

ادامه سلطه آمریکا بر این کشور به معنی تقویت جنگ سالاران مرتجع، شخصیت های مذهبی، روسای قبایل و دلالان قدرت که بنیادگرائی و پدرسالاری را تقویت می کنند نیز هست. بعد از 8 سال اشغال توسط آمریکا 87% زنان در خانه هایشان  مورد سوء استفاده و ضرب وشتم قرار می گیرند. قتل های ناموسی و تجاوز رو به افزایش است. اکثریت قاطع زنان در بردگی خانگی تحت کنترل مردان خانواده قرار دارند. در هر 30 دقیقه یک زن افغان به خاطر وضع حمل می میرد. یکی از مقامات سازمان ملل اخیرا اعلام کرد که « حقوق بشر در افغانستان بدتر شده و نه بهتر». 

آمریکا نه می تواند و نه می خواهد چیز خوبی برای افغانستان به ارمغان بیاورد. کارش افزایش رنج و فلاکت برای مردم افغانستان است. با هر روستایی که بمباران می شود و با هر افغانی که شکنجه می شود، به بنیادگرایی اسلامی جان بیشتری دمیده می شود. و این روند ادامه دارد و بدتر خواهد شد.

حمایت از ادامه اشغال آمریکا، چه با طرح مک کریستال باشد و یا با طرح جو بایدن، غیر اخلاقی و غلط است. و باعث وارد آمدن ضربات عظیمی بر مردم می شود. این کار به جنایات بیشتری در افغانستان می انجامد و به جنگ و اشغال آن دامن می زند و به دخالت نظامی آمریکا و امپراطوری آن مشروعیت می بخشد. برای کل جهان، آمریکا بسیارخطرناک تر است تا طالبان. طالبان دارای هزاران کلاهک هسته ای و ماشین نظامی قاره پیما نیست و شریان اقتصاد جهانی ای را که گرسنگی را بر میلیاردها نفر از مردم جهان تحمیل کرده؛ در دست ندارد و مسئول اصلی تخریب محیط زیست جهانی نیز نیست. در درجه اول این امپریالیسم است که باعث زنده شدن و اشاعه  دوباره بنیادگرایی اسلامی ارتجاعی شده است. حمایت از هر یک باعث تقویت هر دوی آنها خواهد شد. آنچه جهان به معنای واقعی نیاز دارد گشودن یک راه کاملا متفاوت در مقابل مردم جهان است.  

مردم در این کشور(آمریکا) مسئولیت عظیمی را در قبال مردم افغانستان – و مردم جهان – بر دوش دارند و آن مخالفت با جنایات امپریالیسم آمریکا است. حاکمین این کشور( آمریکا) به خاطر جنایاتی که علیه مردم افغانستان و کل منطقه مرتکب می شوند،  باید مجرم شناخته شوند. باید مقاومت توده ای سیاسی علیه جنگ های امپراطوری را سازمان دهیم. باید ایدئولوژی « آمریکا بالاتر از هر چیز» را درهم شکنیم و کاری کنیم که توانایی سیاسی و ایدئولوژیک برای دست اندازی به اقصی نقاط جهان را نداشته باشد.