قطع نامه سیاسی

قطع نامه سیاسی

سازمان زنان هشت مارس (ایران-افغانستان)


مبارزاتی که پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری بطور گسترده در جامعه رخ داد و اوج آن و راديکال شدن بيشترش در تظاهرات عاشورا بود، همه نيروها را مجبور به موضع گيری کرد. جنبش زنان نيز از اين قاعده مستثنا نبود. 

ما از همان آغاز مبارزات توده ای و حضور گسترده زنان و نقش راديکال آنان، نهايتا با دو تحليل کاملا متضاد از جانب گرايشات درون جنبش زنان روبرو هستيم.

يك گرايش رفرميستی که تلاش دارد مبارزات مردم و زنان را در چارچوب مسئله حق شهروندی و’ را ی من کو‘ خلاصه کند و بر پايه آن مبارزات زنان را محدود، خواستهايشان را به حداقل برساند و آنان را به سياهی لشگر جناح ديگری از همين نظام زن سيتز جمهوری اسلامی مبدل کند.

در مقابل اين گرايش، گرايش ديگری وجود داشت که تلاش کرد نشان دهد که  مردم و زنان معترض تنها رای دهندگانی عصبانی نيستند بلكه اين مبارزه و گستردگی آن نشان داد که مردم زير فشار ستم و استثمار سی ساله جانشان به لب رسيده و تقلب انتخاباتی فقط دريچه ای را برايشان باز نمود. اما عامل اصلی سرريز کردن مردم به خيابانها تضاد بين اکثريت مردم با کل نظام جمهوری اسلامی است كه در سی سال گذشته انباشت شده است. و  زنان نيزعلاوه بر ستم و استثماری که از جمهوری اسلامی نصيبشان شده است، بخاطر زن بودن  سی سال فرودستی مطلق، سی سال همه مظالم و پلشتی های اين نظام به آنان وارد شده است. به واقع زنان بردگانی هستند که عليه نظام برده دار شورش کردند و به خاطر همين در مبارزه با سرکوبگران در خيابانها سر سازش ندارند و در فرموله کردن شعار هائی که مضمون ضد رژيمی آن بيشتر است نقش مهمی بازی کردند.

با تکامل مبارزات مردم و حضور چشم گير زنان در آن، مناسبات بين مردم با حکومت و رهبران جريان "سبز" دچار تغييرات مهمی شد. يکی از اين تغييرات اين است که برگشت جامعه به دوران قبل از اين مبارزات نامحتمل است و مهم تر اينکه مردم به جمهوری اسلامی تن نخواهند داد. خود اين مسئله موجب عمق يافتن هر چه بيشتر تضاد بين جناحهای غالب و مغلوب شده است.

بی دليل نيست که پس از تکامل مبارزات مردم و اوج پيشروی تعرض توده ای در تظاهرات عاشورا و نقش برجسته زنان از يک طرف با سرکوب وحشيانه و گسترده  رژيم جمهوری اسلامی مواجهيم و از طرف ديگر با طرح سازش با حکومت از جانب رهبران جريان "سبز" که در بيانيه هايشان منعکس شده بود، روبرو می شويم در واقع بيانيه های رهبران جريان ”سبز“ انعكاس هراس بيشتر آنها نسبت به از دست دادن مهار و كنترل مبارزات مردم بود (كه تا درجات زيادی آنرا در تظاهرات عاشورا از دست دادند) تا هراس از جناح حاكم، چرا که پيشروی مبارزات مردم و عمق يافتن خواستهايشان خطری است برای کل رژيم جمهوری اسلامی که دامن خود اينان را نيز بعنوان جزئی از اين نظام خواهد گرفت.

برخورد گرايشات مختلف جنبش زنان به مبارزات مردم و نقش زنان در آن

در مبارزات پس از انتخابات و حضور گسترده و نقش فعال و شورانگيز زنان همه نيروها از امپرياليستهای مرد سالار آمريكايی گرفته تا جمهوری اسلامی، از احزاب منتسب به چپ گرفته تا نيروها و گرايشات مختلف جنبش زنان را وادار به موضع گيری و واكنش نمود.

 گرايش رفرميست و اصلاح طلب جنبش زنان که قبل از انتخابات داعيه رهبری جنبش زنان را يدک می کشيد و بسياری از نيروها نيز به اين ادعا گردن گذاشته بودند، با حضور وسيع زنان در مبارزات از يك طرف از پتانسيل مبارزاتی و راديكال زنان به هراس افتادند و با منحل كردن خواسته های مشخص زنان و جنبش زنان در كل به عقب نشست و از طرف ديگر آنها را به تلاش برای كنترل و مهار مبارزات زنان انداخت . هنوز کمتر از دو هفته از مبارزات مردم و زنان نگذاشته بود که شيپورعقب نشينی و کوتاه آمدن از مطالبات زنان تحت اين عنوان که مسائل زنان از مسائل کلان جامعه نيست و امروزه مسئله "حق شهروندی و رای من کو" فصل مشترك همه مردم است از جانب رهبران اين گرايش صادر گرديد. اينان در عمل نشان دادند که برايشان حفظ چارچوبهای حاکم با برخی اصلاحات مهم تر از فرودستی زنان است.

از آن پس تا کنون کل اين گرايش تلاش دارد که تاکتيک ها و استراتژی خود را بر پایه شرايط عينی کنونی تدوين کرده و آنرا را بعنوان "راه حل " جنبش زنان پيش گذارد. اما برای تدوين تاکتيکی که در خدمت استراتژی شان قرار گيرد دچار اختلاف هستند.

دسته ای از اين گرايش همراه با برخی زنان حکومتی بر اين باوراست که موضوع زنان و مطالبات آن بايد تابع مطالبات عمومی مثل حق شهروندی و مسئله انتخابات که رهبران جريان "سبز" پيش گذاشته است، قرار گيرد و برای اينکه بتوانند اين خواست را در بين زنان فراگير کنند و بر این پایه سوار بر جنبش زنان شوند بايد در رهبری جريان "سبز" وارد شوند. دسته ديگری از همين گرايش بر اين اعتقاد است که طرح مسائل زنان تاکتیکی است برای قرار گرفتن در رهبری جريان "سبز" به واقع هر دو گرايش رفرميست و اصلاح طلب بر سر استراتژی خود که همانا وارد شدن به جمع رهبری جريان سبز است با هم توافق دارند، اما تاکتيک وارد شدن به اين رهبری است که مورد اختلاف آنها می باشد.

تلاش و كوشش اين گرايش برای سهيم شدن در رهبری جريان سبز با اين هدف است كه از يک طرف مبارزات راديکال زنان را که شمه ای از آن چشم دوست و دشمن را خيره کرد، مهار کنند. به همین دلیل است که "همگرایی سبز جنبش زنان" را با جمعی از زنان حکومتی شکل دادند تا از این طریق بتوانند جنبش زنان و مبارزاتش را به انحراف بکشانند. از طرف ديگر با ايده مبارزه برای حل ريشه ای مسئله زنان که در گرو سرنگونی جمهوری اسلامی بدست می آيد، مقابله نمايند.

برای چنين كاری يک بارديگر فلسفه های کهنه و ارتجاعی همانند پراگماتيسم را اين بار به اين صورت فرموله کردند که گويا جنبش زنان جنبشی صلح طلب است و نمی تواند و نبايد با ستمگران خود به مقابله برخيزد. می گويند جبنش زنان بايد پلی باشد بين مردم و دولت؛ می گويند زنان و جوانان معترض بايد با سرکوبگران خود با صبر و بردباری رفتار کنند و حتی در زندان ها ی جمهوری اسلامی نيز با زندانبانان خود با مهربانی برخورد کنند.

در تبليغات اينان عليه سنگربنديهای جوانان درمقابله با نيروهای سركوبگر، اين جوانان و زنان فعال هستند كه به محاكمه كشيده می شوند.

موضع گيريها وهمراهی اينان با رهبران جريان "سبز" دراين دوره برای این هدف است كه نظام جمهوری اسلامی را از سرنگونی نجات دهند و هم بيان نوعی از "تغيير" باشند که توده ها و بخصوص زنان را تا حدی راضی نگه دارند.

اما رويكرد گرايش ديگر يعنی گرايش راديکال و انقلابی به مبارزات مردم و خصوصا شرکت وسیع زنان درآن اين بود كه زنان بخاطر سی سال حاکميت يکی از منفورترين و زن ستيز ترين ژيم های جهان  به اين گستردگی و با اين درجه از راديکاليسم وارد مبارزه شده اند. زنان نيروی انفجاری اين جنبش مردمی بودند.

مبارزات زنان نشان داد که يکی از نقاط تلاقی و تمرکز تضادهای اجتماعی مختلف جامعه ما، در اينجا قرار دارد. اين مبارزات نشان داد که زنان می توانند مرکز زلزله ای باشد که طومار جمهوری اسلامی را در هم به پيچد.

بنابراين مقاومت و مبارزه را بايد در چارچوب هدف سرنگونی کليت رژيم زن ستيزجمهوری اسلامی سازمان داد و نه در چارچوب اصلاح آن يعنی  زدن جناح احمدی نژاد- خامنه ای و قدرت گيری جناح ديگری از اين نظام يعنی موسوی و دارودسته اش که امروزه گرايش رفرميست و اصلاح طلب جنبش زنان همراه با برخی زنان حکومتی در پی متحقق کردن آن هستند.

در نتيجه اگر تا قبل از مبارزات اخير معيار سرنگونی جمهوری زن ستيز اسلامی عامل اصلی فرودستی زنان بعنوان اولين گام در راه رهائی زنان برای سنجش گرايشات گوناگون جنبش زنان پيش گذاشته ميشد، امروز ديگر اين معيار به تنهائی کافی نيست. علاوه بر اين معيار، پيش گذاشتن مختصات جامعه نوين و انقلابی آينده در رويكرد به مسئله رهائی زنان در تشخيص دوست و دشمن جنبش زنان معيار تعيين کننده ای خواهد بود.

حجاب سنبل اسارت زنان

بسياری از زنان و دختران جوان در مبارزات اخير روسريهای خود را در مقابله با حجاب اجباری برداشتند. بواقع  زنان با برداشتن حجاب اين سمبل اسارت زنان، مناسبات اجتماعی و مناسبات قدرت در جامعه را به چالش كشيدند.

مسئله مخالفت زنان با حجاب اجباری در مبارزات اخير نشان از اين داشت که چگونه بايد اسلامی بودن اين رژيم را که با مسئله حجاب اجباری گره خورده است، نشانه رفت. مخالفت زنان با حجاب اجباری، مخالفت با غل و زنجيری است که جمهوری اسلامی از بدو قدرت گيری بر زنان تحميل کرده است، مبارزه عليه حجاب اجباری مقابله آگاهانه ايست بر عليه يکی از سلاحهای مهم ايدئولوژيکی رژيم  که برای تقويت حاکميتش بکار می برد. مبارزه عليه حجاب اجباری مبارزه آگاهانه ايست عليه بردگی زن و مقابله با ارزشها و سنن و فرهنگ عقب مانده و پوسيده حاکم؛ مبارزه عليه حجاب اجباری پيش گذاشتن عملی خواست جدائی دين از دولت بعنوان شاخص سازمان اجتماعی حاکم در ايران است.

7 نوامبر 2010