نقش قوانین در زندگی روزمره زنان

نقش قوانین در زندگی روزمره زنان

آذر درخشان

(از هشت مارس، شماره 13)

چندی پیش یک میزگرد پالتاکی تحت عنوان «قوانین ضد زن و اعمال آن بر زنان» به همت کارزار مبارزه برای لغو کلیه قوانین ضد زن در پالتاک برگزار شد. در این میزگرد جمیله ندائی، صدیقه محمدی و آذر درخشان سخنرانی داشتند. شرکت کنندگان در جلسه نیز، که تعدادشان از 200 نفر تجاوز می کرد با طرح سوالات و نظرات خود به غنای بحث کمک کردند. آنچه در زیر می خوانید، بر پایه سخنرانی آذر درخشان در این میزگرد تهیه شده  است.  در انتهای متن، پاسخ های آذر به برخی سوالات را نیز اضافه کرده ایم. این متن به منظور چاپ ویرایش شده است. – هشت مارس

موضوع بحث امروز در مورد عملکرد قوانین در زندگی روزمره زنان و تاثیرات آن است. بسیاری از ما فکر می کنیم که زنان فقط در راهروهای دادگاهها با قوانین ضد زن روبرو می شوند. برخی از ما نیز فکر می کنیم که در حوزه خصوصی زندگی زنان این سنتها و عرف و فرهنگ است که موجبات فرودستی انان را فراهم می کند. به هر حال این موضوعی قابل تعمق و جدی برای درک روشنتر از مبارزات زنان است. ما باید دریابیم جایگاه این قوانین در زندگی روزمره زنان کجاست چرا که توده وسیع زنان از اقشار گوناگون اجتماعی برای مقابله با فرودستی و بی حقوقی خود در حیطه های مختلف زندگی روزمره با قوانین یا با سنن و فرهنگ و عرف یا ترکیبی از این دو مواجه اند. در این جا سعی می کنم نکات فوق را از این جنبه مورد بررسی قرار دهم و برای آغاز چند نمونه از قوانین موجود در ایران را مورد بررسی قرار می دهم.

چندی پیش مطلبی در یکی از وبلاگهای زنان توجه ام را جلب کرد. موضوعی در مورد زنان روزنامه نگار بود و کاریکاتوریست مردی مدعی بود که زنان روزنامه نگار از طریق دادن رشوه های جنسی به مردان بالادست قادر می شوند پیشرفت کنند. البته یک جنبه خشم برانگیز این ادعا این است که ایشان از سر تفرعن قلم حاضر نیستند استعداد و تلاش زنانی را که موفق هستند به رسمیت بشناسد. در همان بحث و جدل وبلاگی به دو ماده قانونی اشاره شده بود. دو ماده از قوانین مجازات اسلامی که بسیاری از زنان حتی ممکن است از آن خبر نداشته باشند و برخی دیگر نیز بقدری اشکال شنیع ستم بر زن را مشاهده کرده اند که ممکن است چنین مطالبی بر روی کاغذ و بشکل یک ماده قانونی بی حس، برایشان فقط در سطح یک معادله ریاضی نابرابر است.

ماده 300 قانون مجازات های اسلامی دیه زن مسلمان نصف دیه مرد مسلمان است. یعنی اگر دیه یک مرد مسلمان هزار تا گوسفند است دیه زن یا خون بهای زن 500 گوسفند است تازه اگر هر دو مسلمان باشند. در همین ارتباط، طبق ماده 435 دیه بیضه چپ مرد بیشتر از خون بهای یک زن است. یعنی اگر بخواهیم طبق قوانین اسلامی حرف بزنیم بهای یک بیضه مرد از جان یک زن بیشتر است.

و در جامعه ای که چنین رابطه ای بر قرار است، در جامعه ای که قانونش چنین به فرودستی زن در مقابل مردان صراحت می بخشد، می توان دریافت که چه نوع مناسباتی می تواند بین زن و مرد در خانه و اجتماع حاکم باشد.

بد نیست همینجا یادآوری کنم که یکی از فحش های مردها موقع خشم و عصبانیت این است که می گویند «تو تخمم هم نیستی» یا « تو را به تخمم هم حساب نمی کنم». البته، این فحش ها را مردها در جوامع غربی هم می دهند اما در جامعه ما این فقط یک فحش نیست، قانون مملکت است! در ایران قانون می گوید زن حتی تخم مرد هم نیست. و این به معنی صراحت بخشیدن به یک فرودستی شنیع است. قانون یعنی اینکه تمام قدرت اجرایی (دادگاه نیروی انتظامی و سرکوب و زندان) پشت آن است و مجری آن است.

طبق تبصره ماده 638 قوانین مجازات های اسلامی، زنانی که بدون حجاب شرعی در معابر و انظار عمومی ظاهر شوند به حبس و جزای نقدی محکوم می شوند. اما دردآور اینکه قانون و قوه تحمیل به اجرا گذاشتن آن، مردان جامعه را نیز همدست خود می کند. کافی است به این مثال های ساده که همگی ما بارها مشاهده کرده ایم نگاهی دوباره داشته باشیم. هر زن و دختری پس از یک یا چند بار دستگیر شدن از طرف مردهای خانواده محدود میشود. دموکرات ترین شان می گوید «حاضر نیستم پیه بی آبرویی را به تن بمالم» یا «این دفعه دیگه همانجا میمونی و من نمی آیم» و هزار تا تهدید رکیک دیگر مثل اینکه «حالا نمیشه پستوناتو بیرون نندازی» یا «حالا نمیشه پروپاچه تو بیرون نندازی» و خلاصه اینکه «من چقدر باید آبروم را واسه تو گرو بذارم»!

می بینیم که چطور قانون، روابط قدرت معینی را درون جامعه ثانیه به ثانیه تنظیم و برقرار می کند. قانونی که مجریانش فقط نیروهای انتظامی نیستند بلکه مردم هم همدستان آن هستند. همه اینها حکایت از یک مناسبات اجتماعی ارتجاعی می کند.

 اما تاثیرات این حجاب اجباری چیست؟ حجابی که شاید برای اولین بار در تاریخ، کشوری نیروی نظامی ویژه برای کنترل حجاب اجباری زنان سازمان داده است. بیش از 25 سال است زنان دارند مفهوم حجاب شرعی را تجربه می کنند و مهم ترین بخش تجربه حجاب شرعی حس شیء بودن است، حس یک کالای جنسی بودن است، حس شرمنده بودن از تن خود است، حس پنهان کردن بدنی است که مایه شرمساری و بی آبرویی است و حس بی اعتمادی و بیگانگی از تن خود بعنوان یک زن است و این حسی است که زنان را به قعر فرو می برد. به حس هیچ بودن. حس مخربی که باعث سلب اعتماد به نفس از نیمی از جامعه شده است. احساسی که باعث شده است بسیاری از زنان حتی موقعی که توانایی شان در یک زمینه مسلم است، باز هم مطمئن نیستند و نمی توانند با اطمینان حرف بزنند و در مقابل سوال «آیا مطمئن هستی» دستپاچه می شوند.

حجاب اجباری روابط قدرت میان مرد و زن را تضمین می کند. حجاب اجباری جو تسلیم را در میان نیمی از مردم دامن می زند.

زن متخصصی را می شناسم که از شوهرش که چنین تخصصی را ندارد برای حرفهایش در این زمینه تائید می گرفت و حتی بحث های تخصصی اش را هم با فرودستی در مقابل شوهرش طرح می کرد و منتظر بود که او تائید کند و یا با اظهار فضل متفرعنانه رد کند. به کرات و بارها و بارها این صحنه ها را دیده ایم که در زندگی روزمره و بطریقی موذیانه مردان به زنان می گویند طبق قانون 325 تو تخم من هم نیستی. بسیاری از مشاهدات روزمره که بر اثر تکرار برایمان عادی و طبیعی شده است نشان می دهد که قوانینی چون قانون 325 مجازات های اسلامی فقط در کریدورهای دادگاه نیست، بلکه در روابط گسترده اجتماعی میان مردم حضور دارد و خود را اعمال می کند. خوب که نگاه کنیم می بینیم که این قوانین فشرده و ضامن یک رشته روابط اجتماعی ستمگرانه اند. ماهیت آن روابط اجتماعی که زن در قوانین اش حتا به اندازه تخم مرد ارزش ندارد، آیا می تواند چیزی بیش از یک روابط اجتماعی برده دارانه باشد؟

اخیرا با پزشکی گفتگو داشتم که از گسترش بیماریهای مقاربتی در میان زنان برایم می گفت. او می گفت اغلب مراجعین دچار بیمارهای گوناگون ناشی از تجاوز مداوم شوهران خود هستند. این زنان لزوما نمی دانند که در ماده 1108 از قوانین مدنی تصریح شده که عدم تمکین زن موجب قطع نفقه یا خرجی روزانه زن است اما به خواسته های جنسی مرد ولو اشکال وحشیانه آن تن می دهند. در غیر این صورت با انواع رفتارهای خشونت بار روزانه از جمله کتک خوردن به بهانه کم نمک بودن غذا یا سرد بودن چای و یا کتک خوردن بچه ها در صبح روزی که شب قبل شوهر ارضا جنسی نشده روبرو می شوند. یعنی دست قانون از آستین شوهرش بیرون می آید.

این خانم پزشک می گفت زنان این ماده قانونی را هر روز بی آن که بدانند تجربه می کنند. این زنان وقتی به دلیل انواع بیماری های مقاربتی که از طریق شوهران خود به آنها مبتلا شده اند به او مراجعه می کنند، خود و سرنوشت شوم زن بودن خود را نفرین می کنند و بدتر اینکه این پزشک اغلب نمی تواند به آنان بگوید که این بیماری را از شوهر خود گرفته اید. حتی تجویز همان دارو برای شوهر موجب سرکوفت زن است که «من بخاطر تو باید دارو بخورم». این تازه در بهترین حالت است و حالت دیگر هم آن است که با چاقو به طرف مطب می آیند تا خانم دکتری را که جرات کرده بگوید آلوده به بیماری مقاربتی است به سزایش برساند.

خوب، اگر خانم دکتر به وظایف شریف دکتری اش عمل کند و به قتل برسد چه اتفاقی می افتد؟ خون بهای ایشان حتی اندازه بیضه چپ آقا هم نیست و فامیل خانم دکتر باید طبق ماده 209 و 210 و 258 مبلغی هم بعنوان دستخوش به خانواده مرد بپردازند تا بتوانند تقاضای مجازات او را بکنند.

در نظام حاکم بیش از 700 ماده مجازاتی و هزار ماده قوانین مدنی در سایه احترام به آلت تناسلی مرد و مالکیت مرد بر زن، مکتوب شده است. قوانین مجازات اسلامی، همه بر مبنای تقدس مالکیت خصوصی که مالکیت مرد بر زن جزئی از آن است تدوین شده است.

دوست دیگری از ایران برایم نوشته بود، «روزی هزار بار از اینکه زنم، از خودم متنفر می شوم و هر چه بیشتر می فهم بیشتر خشمگین می شوم و زندگی برایم در این حکومت آلت تناسلی مردان سخت تر می شود. وقتی می فهم که فقط برای آمدن به خارج آن هم به خرج خودم و فقط مدت دو هفته باید هزار ترفند چاپلوسانه بکار ببرم که مبادا دمای رفتن شوهر محترم پشیمان شود و در فرودگاه با حکم ممنوع الخروج بودن از طریق او مواجه شوم! از چند ماه قبل از رفتن هر تحقیر و اهانتی را تحمل می کنم تا موضوع دعوایی سخت نشود. و آخر سر می بینم که فقط برای یک خواست، یک حق مشروع و طبیعی چقدر خود را به تحقیر و توهین عادت داده ام بطوری که الان دیگر بخشی از رفتار من شده است. دیگر هیچ به خودم اعتماد ندارم هر حرفی که می زنم حتی در مورد آشپزی که کار هر روزه ام پس از پایان کار است تحقیر می شوم. من تقریبا حس می کنم هیچ هستم، چون در تمام مدت بعد از کار بیرون، در خانه مثل شاگرد بی عرضه ای هستم که مرتبا توسط شوهرم نمره صفر می گیرم.»

خیلی از زنان جامعه نمی دانند که طبق تبصره 2 ماده 295 یا 630 از قوانین مجازات اسلامی هر مردی می تواند همسر خود را به جرم زنا با مرد دیگر به قتل برساند و یا هر مردی می تواند زنی را به جرم مهدورالدم بودن زن به قتل برساند. اما بسیاری از زنان  این را در عمل و زندگی روزمره خود تجربه می کنند و بخوبی می دانند که شوهر به راحتی آب خوردن می تواند او را متهم به رابطه نامشروع کرده و به قتل برساند و البته از حکومت الله دست خوش هم بگیرد. اگر یادتان باشد در مورد قتل های زنجیره ای زنان در مشهد تلاش شد قاتل را تبرئه کنند چون او می گفت این زنان تن فروش بودند پس مهدورالدم، و به این دلیل آنان را به قتل رسانده است.

در اینجا تصویر زنی در دادگاه طلاق را یادآوری می کنم که برای حق سرپرستی فرزندش در راهروهای دادگاه اشک می ریخت و حاضر بود دستهای حاکم شرع را ببوسد و دار و ندارش را به مردی که همسرش بود ببخشد تا پس از طلاق فرزندش را پیش خود نگهدارد، چهره اش از عجز و التماس در هم مچاله شده بود. او مثل یک مورچه قابل له شدن در مقابل قدرت قانون افتاده و نمی دانست که این کدام قانون است، قانون مدنی است یا قانون شرعی، شماره 1169 است و یا 1171، هر چه هست و هر شماره ای داشته باشد او بخاطر این قانون روزها و روزهاست که زندگی اش سیاه شده، و افسردگی و اظطراب او را از پای درآورده است، از وحشت نداشتن فرزندش در کابوس طولانی و بی پایان بسر می برد. او فقط می داند که این قانون علیه اوست، می داند این قانون برای تنبیه زنانی است که دیگر تحمل دوزخ خانه را ندارند و دیگر نمی خواهند توسط نماینده خدا در خانه به صلابه کشیده شوند. این قانون درس عبرت برای زنانی است که نمی خواهند زنان صدر اسلام از جمله زنان حرم امامان و پیغمبران را الگوی خود قرار دهند. همان زن نمونه احادیث اسلامی که در آفتاب می نشست و نان خشک می خورد تا هنگام غروب، و غروب با ترکه در دست منتظر شوهر بود تا شوهر بیاید و او را بزند تا خستگی کار را از تن بدر کند!

زمانی که به مسئله قوانین و تاثیر آن در زندگی زنان جامعه می پردازیم بیشتر متوجه درک سطحی و قلابی برخی مدعیان مارکسیسم می شویم که ادعا می کنند: « زنان زحمتکش مسئله شان حجاب و حق سفر و طلاق و ... نیست اینها مسائل زنان مرفه است. زن زحمتکش دستمزد برابر می خواهد، مهد کودک می خواهد و ...» شاید همه زنان کارگر به کارکرد قوانین در حیطه های مختلف زندگی خود آگاه نباشند، اما بدون شک مسائلی هستند که مردان کارفرما و جامعه سرمایه داری از کارکرد آنها بخوبی مطلعلند. آنها وقتی می گویند در نظم نوین زنان را باید بیشتر درگیر کار کرد، چون که زنان مطیع و قانع هستند، چون که زنان را به هر قیمتی می توان استثمار کرد، چون که زنان را راحت می توان از کار بیکار کرد. آنها به خوبی می دانند مجموعه ای از قوانین و سننن و فرهنگ، زنان را مطیع بار می آورد. می دانند حجاب اجباری، نابرابری قانونی زن با مرد، ترس دائمی زن از قانون هزارپای جزائی و تنبیهی به آنان امکان می دهد که وحشیانه ترین شرایط استثمار را به زنان کارگر تحمیل کنند. بعلاوه زنان کارگر حتی در محیط کار از طعنه و تحقیر مردان هم قطار خود در امان نیستند. بله! زنان کارگر و زحمتکش مسئله حجاب ندارند چون رابطه این زنجیر هزار حلقه را نمی دانند و بدتر از آن برخی باصطلاح روشنفکران نیز این رابطه را برای آنان آشکار نمی کنند. شاید مرا متهم به انشعاب در میان کارگران کنید اما باید بگویم که این انشعاب را بورژوازی پیشاپیش از طریق ستم جنسیتی در میان طبقه کارگر بوجود آورده است. نفی کردن آن نه تنها مسئله ای را حل نمی کند بلکه بدتر می کند . برای اتحاد کارگران باید با گرایشات ضد زن در میان کارگران مرد مقابله کرد. و زنان و مردان کارگر را به عمق بی حقوقی زنان و لزوم مبارزه همه کارگران علیه آن آگاه کرد.

در اینجا نمی خواهم به لیست قوانینی که جلوه ای از مناسبات و نظام حاکم است بپردازم. بیشتر قصدم این بود که بگویم این رشته قوانین در واقع یک رشته روابط اجتماعی ستمگرانه معین را در این جامعه منعکس کرده و ضامن بقا و بازتولید آن است و آن را در روابط روزمره و فرهنگ و تفکر مردم نیز تولید و بازتولید می کند.

وقتی صحبت از روابط اجتماعی می کنم منظورم روابط میان گروههای مختلف مردم است. رابطه میان زن و مرد در جامعه یکی از مهمترین روابط اجتماعی ستمگرانه جامعه است. یک رابطه قدرت است یعنی یکی بر دیگری برتری و زور اعمال می کند. وقتی صحبت از روابط اجتماعی می کنیم به این معنا نیست که به اقتصاد ربطی ندارد. اتفاقا روابط ستمگرانه و نابرابر میان مردان و زنان کاملا به روابط استثمارگرانه و شکاف طبقاتی و نابرابری های عمیق دیگر خدمت می کند. به تقدس مالکیت خصوصی و پابرجایی روابط استثمارگرانه خدمت می کند. به همین جهت جمهوری اسلامی در اجزا خود و با وسواس تمام این روابط ستمگرانه را در قوانین متعدد مکتوب کرده، صراحت بخشیده و ارگان های اجرایی متعددی را برای اعمال یک به یک آنها درست کرده است. همه اینها حکایت از اهمیت روابط ستمگرانه جنسیتی برای پابرجا نگهداشتن کلیت نظام اقتصادی و سیاسی حاکم دارد. برای کلیت نظام مهم است که قوانین ضد زن در شهر و روستا، در مدرسه و کارخانه، در خیابان و خانه به اجرا در آید تا فرودستی همه جانبه و گسترده زنان بعنوان یک شاخص اجتماعی تضمین شود.

مبارزه علیه این قوانین، مبارزه بی امان و بی ملاحظه با جزء جزء آن، در واقع تهاجم صریح و مشخصی علیه کلیت این نظام است.

به کارزار مبارزه علیه قوانین ضد زن جمهوری اسلامی باید اهمیت کافی را داد زیرا در مرکز آن قوانین اسلامی و شریعت قرار دارد. به این مبارزه باید بعنوان مبارزه ای علیه کلیت رژیم نگاه کرد. به این مبارزه باید بصورت حرکتی که توده های زنان را به عمق بی حقوقی قانونی شان در این جامعه آگاه می کند، و نشان می دهد که پشتوانه ستمگری روزمره به آنان، یک دولت با تمامی قوانین و ابزار اجرایی اش قرار دارد. این کارزار فرصتی است که جمهوری اسلامی را بعنوان دولتی که با صراحت نیمی از جمعیت را از حقوق برابر محروم کرده و در موقعیت نیمه برده قرار داده افشا کرد . باید برای انظار عمومی روشن کرد که عجیب نیست این دولت و قوانین اش در مجامع بین المللی برسمیت شناخته شده است زیرا اینها همه اعضای یک جامعه جهانی کهنه و پوسیده ارتجاعی هستند.

مبارزه زنان جهت رهایی خود فاکتور مهمی از پیشروی بسوی جهانی دیگر است. رهایی زنان و تلاش برای تحقق آن در هر سطحی مناسبات مالکیت خصوصی را مورد ضرب قرار می دهد. بدون شک همه مبارزات مردم برای بهبود وضعیت شان عادلانه است اما معیار کمونیستها برای بهاد دادن و تخصیص نیرو در این مبارزات اجتماعی، آن مبارزاتی است که در ماهیت خود پتانسیل خدمت به درهم شکستن کل این نظام و پیشروی بسوی افق سوسیالیسم و کمونیسم دارد. و به اعتقاد من اهمیت مبارزه علیه ستم جنسیتی برای پیشروی بسوی سوسیالیسم بسیار مهم است، به مراتب مهمتر از مثلا مبارزه کارگران برای بهبود معیشت.

 مارکس می گوید سوسیالیسم هیچ نیست مگر محو چهار خصیصه جوامع کنونی: یعنی از بین بردن شکاف های طبقاتی، از بین بردن آن روابط اقتصادی که این شکافها را ایجاد می کند، از بین بردن آن روابط اجتماعی که بر شالوده این روابط اقتصادی پدیدار شده و به استمرار آن خدمت می کند و از بین بردن آن ایده های کهنی که این روابط اجتماعی را ستایش کرده و به تداوم آن خدمت می کند.

مبارزه علیه ستم بر زن در واقع پیشبرد مبارزه برای از بین بردن یک رشته روابط اجتماعی و ایده های کهنه است که به پابرجایی نظام مالکیت خصوصی خدمت می کند. و مبارزه مشخص علیه رشته قوانینی که در ایران حاکم بوده و این رابطه اجتماعی ستمگرانه را کد بندی کرده و تضمین می کند جزئی از این مبارزه است.

جمعبندی

قانون بخشی از روبناست، دولت، قوانین، ایدئولوژی، فرهنگ، همه اینها روبنا را تشکیل می دهند. برای تغییر زیربنا باید ابتدا روبنا تغییر کند. قانون در جوامع طبقاتی ارتجاعی برای حفظ تمایزات ستمگرانه است. در ایران هم یکی از کارکردهای خاص قانون، حفظ تمایزات ستمگرانه علیه زنان و برای تثبیت موقعیت برتر یک بخش از جامعه علیه دیگری است. اگر بخواهیم بطور کلی قوانین پایه ای یک جامعه را تغییر دهیم، باید ساختارهای اجتماعی تغییر کند. باید دولت را تغییر بدهیم و در این پروسه مهم است آگاهی مردم از نقش و کارکرد هر یک از قوانین ارتقا پیدا کند. دریابند که هر یک از این قوانین چگونه به حفظ تمایزات پایه ای در جامعه خدمت می کنند و آنها را تولید و بازتولید می کنند. بنابراین بخش مهمی از مبارزه بر سر قوانین برای بالا بردن آگاهی مردم است تا دریابند که هر یک از این قوانین به چیزی خدمت می کند. مبارزه برای تغییر جامعه یک کار مجرد نیست. مسئله بالا رفتن آگاهی مردم بطور همه جانبه در پروسه تغییر جامعه است منجمله آگاه شدن از نقش قوانین.

مبارزه علیه ستم بر زن یک مبارزه پیچیده، سخت و خونین است و نمی شود با فرمول های ساده و طرح های عام به آن پاسخ داد. در این مبارزه سخت و پیچیده باید صفوف خود را فشرده و محکم کنیم و به دژهای این ستم هزاران ساله با تمام قوا حمله کنیم. و چاره ای جز این نداریم. باید نیروی نسل جوان را در سطح وسیعی بسیج کنیم چون این دژها محکمتر از آن است که بدون بسیج این قوای میلیونی درهم شکسته شود.

کارزار مبارزه علیه قوانین ضد زن جمهوری اسلامی را متحدانه به وسیله ای تبدیل کنیم برای ارتقا آگاهی زنان و برانگیختن آنها به مبارزه و مقاومت و براه انداختن یک جنبش قدرتمند زنان که بتواند تمام قد در مقابل رژیم جمهوری اسلامی بایستد.

مبارزه علیه کلیت این نظام از کانال های مختلف گذر می کند و ما این کلیت را باید از جهات مختلف به مصاف بطلبیم. یکی از جوانب مهم این نظام مسئله قوانین است و قلب قوانین ضد زن در ایران مسئله دین و شریعت است و این نشان می دهد که مسئله زنان با مطالبه کلی جامعه ایران یعنی جدایی دین از دولت پیوند دارد.

در حاشیه
برخی از سوالات

برخی تصور می کنند که مبارزه و بسیج زنان برای لغو قوانین ضد زن این توهم را بوجود می آورد که گویا در چهارچوب جمهوری اسلامی امکان لغو قوانین ضد زن موجود است. باید بگویم شکی نیست که در چهارچوب این رژیم لغو قوانین ضد زن ممکن نیست. و این یک فرضیه یا تئوری نیست بلکه فعالیت و مبارزه بیش از دو دهه زنان این را به اثبات رسانده است. بنابراین مسئله اصلی این است که چگونه مبارزات روزمره زنان علیه این اجحاف و بی حقوقی را در جهت یک موضوع کلی تر یعنی سرنگونی این نظام سوق دهیم. اقشار گوناگون در اشکال گوناگون بطور روزمره برای بهبود وضعیت خود مبارزه می کنند. مثلا امروزه کارزاری در جهت حق داشتن سندیکا یا تشکلات کارگری در داخل و خارج در جریان است، آیا این به مفهوم این است که کارگران و حمایت کنندگان مبارزات کارگران تصور می کنند که در چهارچوب این رژیم کارگران به حقوق خود دست خواهند یافت؟ خیر! ولی نیروهای انقلابی از این مبارزه دفاع می کنند همانطور که از مبارزات عادلانه همه اقشار و طبقات دفاع می کنند. زیرا کلیه مبارزات عادلانه مردم موجب ارتقا آگاهی آنان است و در نتیجه شرایطی فراهم می آورد که بتوان به اهداف انقلابی دست یافت.

آنچه موجب تعجب است اینکه چرا زمانی که مسئله دفاع از مبارزات کارگران، معلمان یا مبارزات ملی است کسی نگران نیست که حمایت از این مبارزات توهم برانگیز است، چون ممکن است این تصور را بدهد که حل مسئله ملی یا حقوق کارگران و غیره در چهارچوب این رژیم دست یافتنی است. اما در رابطه با حمایت از مطالبات و مبارزات زنان با این نگرانی و وسواس روبرو می شویم.

البته من می فهمم که در میان برخی از نیروهای چپ و فعالین چپ هر موضوعی که نام کارگر را با خود یدک بکشد یعنی سوسیالیسم. یک نظریه کارگرپرستی بجای درک علمی از مسئله طبقه کارگر و رسالت این طبقه در ذهنیت این نیروها قرار دارد که موجب می شود جایگاه مبارزات گوناگون اجتماعی و بطور خاص مبارزات زنان را در رابطه با مسائل کلی انقلاب نبینند و در همین رابطه رسالتی که برای پیشبرد انقلاب سوسیالیستی بر دوش طبقه کارگر است را درک نکنند. بعبارتی درکی ساده، سطحی و تقلیل گرایانه از موضوع طبقه کارگر دارند.

خارج از اراده ما، زنان بطور روزمره علیه قوانین ظالمانه ضد زن مبارزه می کنند. مبارزه علیه قوانین مبارزه علیه یک جنبه از این نظام زن ستیز است و روشنتر بگویم مبارزه علیه یک کلیت همواره درحیطه هایی خاص می شود. البته تاکید کنم که این حیطه های خاص را هم می توان مسخ کرد یا به مسائل بسیار سطحی تقلیل داد. همانگونه که گرایشی در جنبش زنان سعی می کند مسئله مبارزه زنان علیه قوانین زن ستیز را تقلیل دهد به تغییر قانون اساسی و اینکه چه چیز قانون اساسی باید تغییر یابد هم نامعلوم است و روش های مبارزاتی زنان را محدود می کند به عریضه نویسی یا خواهش و تمنا از این یا آن مقام حکومتی. جا دارد اینجا مثال خانم مهرانگیز کار را بزنم. ایشان زمانی که در ایران بود کتابی بنام «حقوق سیاسی زن در ایران» نوشت و در سراسر این کتاب تلاش کرد نشان دهد که قانون اساسی در مورد حقوق زن و مرد بی طرف است و می توان با اتکا به قانون اساسی حقوق زنان را کسب کرد! یا جریان دیگری در بین زنان در داخل که تاکید می کند برای تغییر قوانین ضد زن باید قانون اساسی را تغییر داد. قانون اساسی بیش از دو بند بر سر زنان ندارد. قانون اساسی آنجایی ضد زن است که همه روابط بین انسانها را بر پایه شریعت تدوین و مکتوب می کند. اما این دیدگاه حاضر نیست بگوید که آنچه باید تغییر یابد و مادر قانون اساسی کنونی ایران است مسئله دین است. آنچه باید تحقق یابد جدایی دین از دولت در قانون اساسی است. این هم شکلی از مسخ کردن و تقلیل دادن خواسته و مطالبات زنان است. خلاصه کنم مبارزات زنان از کانال های خاصی می گذرد و علیه جلوه های مختلف ستم است. مهم این است که ما بتوانیم همه این مبارزات را در جهت کلیت این رژیم کانالیزه کنیم. با ساده کردن مسائل پیچیده و پاسخ ندادن به آنها نمی توانیم کاری پیش ببریم. نمی توانیم برای تمیز و پاکیزه ماندن و رفرمیست نشدن خود را از این مبارزات خاص و روزمره زنان جدا کنیم. در این صورت ما توده وسیع زنان را به دست اصلاح طلبان رها کرده ایم.

نکته دیگری طرح شد به این شکل که بسیاری از قوانین اسلامی نیستند و بر می گردند به فرهنگ کلی مردسالاری و غیره. در این مورد باید بگویم که مهم نیست این قوانین ریشه اسلامی یا فرهنگ دیرینه دیگری دارند. مثلا موضوع حجاب مهم نیست که در دوره قبل از اسلام هم بوده یا نه. مسئله این است که امروز حجاب اجباری و کلیه قوانین زن ستیز دیگر با اتکا به قرآن و احادیث اسلامی تدوین شده و اجرا می شوند. چیزی که امروز زنان با آن روبرو هستند نه حجاب دوران ساسانی بلکه حجاب اجباری است که بر طبق آئین شریعت بر آنها تحمیل می شود. در مورد قوانین نانوشته هم بگویم که درست است برخی نانوشته است اما برخی قوانین نانوشته در جمهوری اسلامی نوشته شد. در مورد مسئله بکارت بد نیست اشاره کنم به اینکه در قانون نامی از بکارت نیامده است اما در قوانین مدنی که مربوط به دوره سلطنت پهلوی نیز هست، در بند عقد نکاح تاکید شده که اگر زن یا مرد صفاتی را اعلام کنند و بعد از عقد نکاح معلوم شود که این صفات را ندارند عقد نکاح فسخ می شود و این خود همان تضمین دوشیزگی یا باکره بودن است.

برگردم به سوال رابطه ستم جنسی و طبقاتی. ببینید برای از بین بردن نظام طبقاتی باید در جبهه های مختلف مبارزه کرد. یکی از این جبهه ها ستم جنسیتی است. دیدگاهی که بطور ضمنی می گوید وقتی مسئله طبقاتی حل شد ستم جنسی نیز از بین می رود، کاملا نادرست و غیر مارکسیستی است. در این مورد اشاره می کنم به نقل قولی از مارکس که دور اول صحبتم را با آن به پایان رساندم همان چهار خصیصه یا کلیتی که باید برای رسیدن به کمونیسم سرنگون کرد. دوتا از این 4 کلیت مربوط به طبقات است و دو تای دیگر مربوط به روابط اجتماعی و ایده هایی است که نقش حافظ تمایزات طبقاتی را دارند. بنابراین طبق تئوری های بنیادین مارکس، تئوری هایی که انعکاس واقعیت های عینی است، اصلا اینطور نیست که اول مسئله طبقات حل می شود بعد روابط اجتماعی ستمگرانه و ایده های کهن منطبق بر آن. اینها مجموعه ای بهم پیوسته هستند. در حقیقت مبارزه علیه ایده های کهنه و روابط ستمگرانه عرصه ای تعیین کننده برای مبارزه برای گذار از سرمایه داری به کمونیسم است.

سوال دیگری شد که گویا من در صحبتم همه کمونیستها را یک کاسه کرده ام و یا به مارکسیسم انتقاد کرده ام. روشن کنم که من به مارکسیسم انتقاد نکردم. بلکه به برخی مدعیان مارکسیسم انتقاد کردم.

جنبش کمونيستی و بطور کلی مارکسيسم همواره در مبارزه عليه انواع و اقسام اپورتونيسم شبه مارکسيستي، شفافيت و تيزی خود را بازيافته است. همانگونه که در مقاله «چپ نیاز به خانه تکانی جدی دارد» (در سایت هشت مارس در دسترس است) بحث شده «امروزه مسئله زنان يکی از آن عرصه هائی است که کمونيستها بايد تفاوت موضع و نقطه نظر کمونيستی را با انواع بينش ها و جرياناتی که فقط در ظاهر و در ادعا کمونيست يا چپ هستند روشن کنند و با روشن کردن اين فرق و تفاوت، زمينه های بازسازی و دگرگونی و پيشرفت ايدئولوژيک را در ميان خود کمونيستها نيز فراهم کنند.»

دوستی در بخش سوالات و نظرات گفت شما که کمونیستها را نقد می کنید آیا می دانید که گورستان خاوران مملو از پیکر جانباختگان مرد کمونیست است که برای جامعه ای عاری از ستم مبارزه کردند. در پاسخ به این نظر باید تاکید کنم که من برای دفاع از کمونیستها به تعداد زیادی از مردان کمونیست که در مبارزه علیه جمهوری اسلامی جانباخته اند اشاره نمی کنم. بلکه به تاريخ تفکر و عمل جنبش کمونيستی بين المللی در مورد مسئله زنان اشاره می کنم .جنبش کمونيستی بين المللی از بدو پيدايش خود انقلابی ترين جريان فکری و عملی تاريخ بشردر همه عرصه های اجتماعي، منجمله مسئله زنان، بوده است. تاریخ جنبش کمونیستی در این مورد بطور غالب موجب سرافرازی است اما در برخی جوانب مهم باعث تاسف است که باید به بازنگری آن بنشینیم زیرا ما نیز از تاریخ خود درس می گیریم و پیشرفت می کنیم.

برای همه روشن است که اغلب چپ ها ی ایران مسئله ستم بر زن و مبارزه علیه آن را مسئله ای فرعی می دانند و از صورت مسئله مبارزه طبقاتی حذف می کنند. و برای توجیه خود استدلالات شبه مارکسیستی هم می آورند. البته تئوری های آنان ربطی به مارکسیسم ندارد. طنز آنجاست که در بسیاری از مواقع تئوری های فمینیستها در مورد زنان از تئوری های این نوع مارکسیستها به مارکسیسم نزدیکتر است.

از دیدگاه مارکسیستی برای حل مسئله طبقات و مبارزه طبقاتی باید به مولفه های گوناگون جامعه طبقاتی بپردازیم که یکی از مهمترین آنها ستم جنسی است. ستم جنسی از آن مولفه هایی است که در هر سطحی که طرح می شود مالکیت خصوصی را زیر ضرب می برد. و خط تمایز مهم کمونیستهای انقلابی از کمونیستهای دروغین در شرایط کنونی ایران چگونگی برخورد به مسئله زنان است.

آیا این ها کمونیستهایی هستند که می خواهند همه اشکال ستم را از بین برند بجز یک شکل؟ آیا کمونیستهایی هستند که می خواهند یک شکل از مالکیت، یعنی مالکیت از ابزار تولید را از بین ببرند ولی شکل دیگر مالکیت خصوصی، یعنی مالکیت مرد بر زن را حفظ کنند؟ امروز این مرز تمایز کمونیستهای انقلابی با کسانی است که با استفاده از ادبیات مارکسیستی دیدگاههای دیگری را تبلیغ می کنند.