کشته شدن شاعره زن افغانستانی

کشته شدن شاعره زن افغانستانی

برگردان: لیلا  پرنیان

ناديا انجمن  شاعری جوان از ميان زنان افغانستان بود. کشوری که مردمش توجه ويژه ای را به شعر و شاعری دارند و از شنيدن و خواندن آن لذت می برند و کمتر کسی است که چند شعری را در خاطرش جای نداده باشد. ناديا شاعری که در بين مردم  بخصوص محافل شعر و شاعری شهر هرات بخوبی شناخته شده بود، وی شعر هم به سبک سنتی و هم به سبک نو می سرود. ناديا در هنگام کشته شدنش در 5 نوامبر2005، فقط بيست وپنج سال داشت.

ناديا که از زخم های ناشی از ضرب و شتم شوهرش درگذشت، دانشجوی سال چهارم ادبيات در دانشگاه هرات بود. شوهرش که يک سال بود با او ازدواج کرده بود کارمند بخش اداری دانشگاه بود.

نه تنها داستان غم انگيز او بلکه هر کلمه از شعرهايش فريادی است از ستم هائی که او از سر می گذرانده است. او در شعر و شاعری در منطقه اش و در سراسرافغانستان چيزی جديد را نمايندگی می کرد. ناديا توانسته بود در جايی که ستم برزنان با قدرت هر چه تمامتر و در کليه عرصه های زندگی و با حمايت کامل قانون، سنت و مذهب اعمال می شد، از موانع عظيمی که بر سر راه زنان در ورود به تحصيلات عالی قرار دارد با موفقيت بگذرد و حتی فرای آن رفته و به شاعر ماهری تبديل شود و جرات نموده شعرهايش را در انظار عمومی در انجمن شعر بخواند. بعد از مبارزه سختی که او از سر گذراند مجبور شد که هزينه گزاف و تلخی را بپردازد زيرا که برحرکت در مسيری خلاف فرمهای رايج  و محدود کننده زندگی زنان، پافشاری کرده بود.

ناديا قبل از اينکه خودش اسير و قربانی خانواده اش بشود، رنج و ستمهای زنان را در شعرهايش ابراز می کرد. کسانی که در هرات در شعر و ادبيات فعاليت می کنند ميگويند که در خلال سال آخر زندگی اش او کمتر و کمتر به انجمن شعر می رفت اما آنها نمی دانستند دليل آن اين بود که او شعر کمتری داشت که بخواند يا اينکه او مجبور شده بود که در خانه بماند. اما شعر زير شرايط او را بطرز دقيقتری بيان می کند:

چه بگويم سخن از شهد، که زهر است به کامم

وای از مشت ستمگر که بکوبيده دهانم

....

من و اين کنج اسارت، غم ناکامی و حسرت ..

اما او ياد آوری می کند که هنوز اميد هست و می گويد:

گرچه ديری است خموشم، نرود نغمه ز يادم

زان که هر لحظه به نجوا سخن از دل برهانم

ياد آن روز گرامی که قفس را بشکافم

سر برون آرم از اين عزلت و مستانه بخوانم

اما " مشت ستمگر" مهلکتر از آنی بود که شايد او تصور می کرد چرا که اين مشت از جايی فراتر از مرز خانه و خانواده جايی که ناديا می زيست فرود می آمد. در حقيقت، مشت ستمگری که ناديا را کشت تجسم نيروهايی است که ستم برزنان در راستای منافعشان قرار می گيرد. برای اينکه ناديا و نادياهای ديگر بتوانند قفس را بشکنند و شعرهايشان را مستانه بخوانند، ضروری است که  نه تنها عليه ستمگران در خانه بجنگند اما همچنين عليه عناصری که ستمگر بلافصل را نيز حمايت کرده و قدرت می بخشند نيز بايد بجنگند.

زندگی و مرگ ناديا بار ديگر برآنچه که بطور روزمره اکثريت زنان  افغانستان در طول عمرشان، می کشند، پرتو می افکند. اگر ناديا با همه جراتی که داشت و موفقيتی که کسب کرده بود نتوانست از زير ظلم و خشونت عليه زنان در افغانستان بگريزد، چگونه ميليونها زن معمولی ديگر با تحصيلات کمتر و فرصتهای کمتر می توانند از آن بگريزنند؟

در افغانستان اکثريت عظيمی از زنان قربانی خشونت اند که اغلب آن در خانواده اتفاق می افتد. در بيشتر موارد اجرا کننده گان  اين خشونت اعضای خانواده  چون شوهر، پدر يا برادرهستند. بسياری از دختران جوان بزور  شوهر داده می شوند با مردانی که هرگز نديده اند، مردانی که اکثرا بسيار مسن تر از خودشان و يا مردانی که دوست ندارند. آنها حق هيچ انتخابی مگر قبول اجباری آن  ندارند. تعداد نه کمی از آنها بويژه در هرات با سوزاندن خود در مقابل آن مقاومت می کنند.

بسياری از زنان جوان قربان قتلهای ناموسی می شوند. اگر آنها خانه را ترک کنند، از يک ازدواج اجباری فرار کنند و يا با مردی که دوست دارند بگريزند، متهم به بی آبرو کردن خانواده می شوند.

دختر 19 ساله ای  برای اينکه خانواده اش او را به مثابه زن دوم به يک مرد 28 ساله ای فروخته بودند، در اثر جراحاتی که در اثر سوزاندن خود برداشته بود، جانسپرد. دختر 14 ساله ای به همين طريق نيز بخاطر اينکه او را به يک پير مرد60 ساله شوهر داده بودند، جان خود را از دست داد.

يک بيمارستان منطقه ای هرات در سال گذشته 160 مورد خودکشی از طريق خودسوزی را در ميان دختران و زنان بين 12 تا 50 ساله ثبت کرده است. تعداد حقيقی احتمالا بسيار بالاتر است چرا که اين آمار مربوط به آنانی است که برای مداوا به بيمارستان انتقال داده شده اند. موارد بسياری در همين شهر و شهرهای کوچکتر و در روستاها وجود دارند که بدون رجوع به بيمارستان جان می سپرند و يا اصلا به بيمارستان انتقال داده نمی شوند.

چرا زنان با اين شيوه می جنگند؟ چون که آنها خود را در يک بن بست می يابند و اميد هيچگونه حمايتی را از جانب جامعه و از سيستم ندارند. در بهترين حالتش مقامات اداری خشونت عليه زنان را جدی نمی گيرند و آنرا به عهده خانواده می گذارند تا مسئله را "حل" کنند. بگذريم از اينکه اين "راه حل" ممکن است با کشتن زن همراه باشد و يا اينکه او مجبور باشد عمری را با شکنجه و حبس در گوشه  خانه ای بگذراند. اما بدتر ازاين اگر چنين مواردی از جانب مقامات و يا دادگاه جدی گرفته شوند اين زن است که گناه کار شناخته می شود و سرانجامش به زندان کشيده می شود. هم اکنون زنان بسياری در زندان بسر می برند که تعدادی از آنها از زمان طالبان در زندان بوده اند و بسياری ديگر در زمان حامد کرزای به جرم " رفتار های غير اخلاقي"  به زندان افکنده شده اند.  البته تعداد انگشت شمار و يا احتمالا هيچ مردی به جرم سوء استفاده و خشونت عليه زنان در زندان بسر نمی برد. درواقع هيچ قانون مشخصی در افغانستان وجود ندارد که خشونت عليه زنان توسط اعضای خانواده را  جرم به حساب آورد. اين عمق و جديت  بحران را نشان می دهد.

جميله 16 ساله  که عفو بين الملل با او مصاحبه کرده است هم اکنون بخاطر فرار از خانه، دوره زندان سه ساله ای را می گذراند. او نه بار به دادگاه احضار شده است. او بزور در سن 9 سالگی به مرد 85 ساله ای شوهر داده شده است. وقتی که زندگی اش ديگر غير قابل تحمل شد با معشوقه خود فرار کرد.

زيبا که فقط 14 سال دارد بخاطر فرار از خانه به سه سال حبس محکوم شده است.  او توسط عموزاده اش که بزور به اوشوهرش داده بودند مورد آزار و اذيت قرار می گرفته است.

وقتی که زنی به زندان می رود مرحله نوين و طولانی از سوء استفاده و خشونت عليه آنان توسط زندانبانان آغاز می شود.

اين تنها يک جنبه از زندگی زنان در افغانستان است. گرچه ستم بر زنان در سرتاسر جهان اعمال می شود اما  مذهب، سنت و روابط عقب مانده نيمه فئودالی و استعماری  ستم بر زنان، زندگی زنان در اين کشور را بويژه طاقت فرسا نموده است.   عليرغم وعده های دروغين امپرياليستهای اشغالگر آمريکايی و متحدين شان مبنی بر رهايی زنان ، آنها نه خواستار رهايی  و نه قادر به رهايی زنان بودند زيراکه  منافع آنها در ادامه برقراری مناسباتی است که چنين ستمی را اعمال می کند. آمريکا و قدرتهای بزرگی که افغانستان را اشغال کرده اند متحد طبقات ارتجاعی اين کشورند يعنی فئودالها مثل جنگ سالاران و سرمايه داران کمپرادور چون کرزای و مافياهای مواد مخدر که هم به فئوداليسم و هم به سرمايه خارجی وصلند. امپرياليستها و اين طبقات مرتجع توسط مناسبات عقب مانده حمايت می شوند.

به اين دليل است که هيچ قانونی وجود ندارد که از زنان در مقابل خشونت خانواده حمايت کند. رژيم دست نشانده کرزای يک وزارتخانه زنان تاسيس کرده است، اما اين عمل تنها به منظور پاشيدن خاک به چشم مردم در سراسر جهان است. در واقع اين وزارتخانه برای زنان هيچ کاری انجام نداده است.

رژيم طالبان برکنار شده است اما شرايط زنان از بسياری جهات بخصوص از نظر خشونت عليه زنان اگر بدتر نشده باشد بهتر نشده است . تعداد زنانی که خود را می سوزانند می تواند به مثابه نشانه قابل اتکائی در نظر گرفته شود که نشان می دهد خشونت عليه زنان در چند سال گذشته روبه افزايش بوده است.  سازمان ملل در حاليکه تلاش می کند تصويرآرايش يافته ای از "دستاوردهاي" نوين رژيم کرزای را ارائه دهد بعد از ديدارفرستاده اش از افغانستان به منظور بررسی مشکلات زنان، مجبور شد اقرار کند که " اذيت و آزار زنان در افغانستان در خانه و جامعه  گسترده و تکان دهنده است و مقامات مسئول کمترين حرکت را برای مقابله با آن می کنند.". اين فرستاده به بی بی سی  گفت که " چنين خشونتی بويژه متوجه زنانی است که شوهرانشان را رها کرده و می گريزند."

  بی بی سی 19 ژوئيه 2005

روزی که زنان افغانستان در کنارتوده ها و تحت رهبری حزب پيشاهنگ مائوئيستش اشغالگران امپرياليست و دست نشاندگاه داخلی شان را از افغانستان بيرون برانند، کشور را آزاد کنند و جمهوری دمکراتيک نوين را برقرار نمايند، روز پرشکوهی خواهد بود- و در آن روز ميليونها ناديا قفسها را يکبار و برای هميشه در هم خواهند شکست  و شعرهای پيروزی را خواهند سرود.

 12 دسامبر 2005. سرويس خبری جهانی برای فتح