خشونت خانگی «ماجرای قتل صبیه»

خشونت خانگی

«ماجرای قتل صبیه»

در پس این سکوت سنگین چه نهفته است!؟

 

عزیزه شاه مرادی

آنچه در زیر می خوانید گزیده ای از سخنرانی عزیزه شاه مرادی که در نوامبر 2004 در پال تاک عرضه شد. با کمال تاسف به علت کمبود جا قادر به درج تمامی آن نیستیم. متن کامل این سخنرانی را که سایت اتحاد سوسیالیست ها منتشر کرده است، در سایت هشت مارس نیز در دسترس همگان قرار داده ایم. (هشت مارس)

 

صبیه را در یکی از اولین جمع های فمینیستی ای که در دهه هفتاد خورشیدی شکل گرفته و موضوع کارش نقد فیلم بود، دیده بودم. زن جوان کردی که از مسایل جنبش کردستان و از مبارزات مردم منطقه سخن می گفت. چهره شاد پرشور او را در تنها مراسم 8 مارس که توسط آن جمع برگزار شد هنوز به خاطر دارم، که از زندگی زن مبارز کردی حرف می زد و اشعار کردی وی را در دوره های متفاوت زندگی ش بررسی می کرد....

صبیه فقر آشنا بود و علیه فقر، درد آشنا بود و علیه درد، عشق ش به زندگی و مبارزه علیه ستم جنسی و استثمار به گونه ای بود که فضای خفقاق و سرکوب در آن روزها مانع حرکت ش نشده بود. آن شور و عشق اما در 14 اردیبهشت سال 76 با ضربات چاقو به خون گرایید. قاتل که بود؟ و به چه جرمی صبیه به قتل رسید؟ مدتی پس از وقوع قتل از یکی از رفقایم که عضو کانون نویسندگان بود شنیدم که صبیه کشته شده است. شوکه شده بودم، حیرت زده پرسیدم چگونه و چرا؟ گفت توسط «همسرش»، چگینی.

شناخت من از آقای چگینی محدود به مقاله ای بود که وی  در زمینه ی مسایل کارگری در مجله ی آدینه به چاپ رسانده بود. مدتی بعد از ماجرا از دوستان دیگری که با آنها روابط بسیار نزدیک داشتند و در یک محفل کار می کردند ماجرای قتل صبیه را با جزییات بیشتری در مورد آقای چگینی شنیدم. آنها همگی معتقد بودند که قتل توسط ایشان و بنا به دلایل «اخلاقی» و «ناموسی» به وقوع پیوسته است....

اگر چه چگونه گی ماجرا و پاسخ سوالات در آن مقطع برای بسیاری، به ویژه، دوستان نزدیک ایشان و صبیه که در یک محفل بودند، بسیار روشن بود، اما ماجرا مسکوت گذاشته شد تا در پس فراموشی از خاطره ها زدوده شود. تا این که سرانجام ضرورت علنی شدن مساله توسط جمعی مطرح شد و تعدادی از فعالان فمینیست ایران که در جریان ماجرا بوده و صبیه و آقای چگینی را می شناختند اطلاعیه ای در رابطه با قتل صبیه در سایت زنان – ایران – جهان منتشر کردند و این گونه بود که سکوت شکسته شد.

آن سکوت سنگین، اما توسط مجموعه و گرایشی از جنبش فمینیستی ایران شکست که علاوه بر مبارزه علیه سکسیسم در هم تنیده با سیستم سرمایه و راسیسم هیچ گونه مرزی بین حوزه ی خصوصی، یعنی خانه، و حوزه ی عمومی، یعنی جامعه، قایل نبوده و نیست و تکیه براصلی ترین سیاست فمینیستی که می گوید هیچ چیز خصوصی نیست، دارد. گرایشی که انسان و حفظ حرمت او برای ش محور و اصل همه چیز است. گرایشی که با افشا، طرد و مبارزه علیه سرکوب گران، منطق سرکوب را به چالش می طلبد و در چارچوب چنین مبارزه ای است که نه تنها هیچ مصلحتی را نمی پذیرد و سکوت نمی کند که سکوت را می شکند، در واقع از طرح کلیشه ای و شعارگونه مسایل در سطح نظر و به شکل عام به عرصه ی عمل وارد شده و به طرح و بررسی مسایل خاص به شکل مشخص می پردازد. چرا که مداخله برای تغییر بنیادین نظام و نه تعدیل و یا تغییر در شکل اعتقاد دارد. سلاح واقعی ش نقد رادیکال مسایل، یعنی نقد بنیادین و ریشه ای است. دست به ریشه ها می برد. این جاست که برای ش هیچ گونه تفاوتی بین خشونت ساختاری و سازمان یافته ی دولتی که بر پایه ی حذف دیگری، یعنی نگاه و اندیشه ای که آزادانه فکر می کند و آزادانه عمل می کند، با خشونت خانگی که بر مبنای همان منطق حذف دیگری انجام می شود و خشونتی که علیه جوامع دیگر در قالب جنگ و اشغال رخ می دهد، وجود ندارد. از این منظرتفاوتی بین قتل های زنجیره ای و کشتار زندانیان سیاسی توسط دولت حاکم و قتل هایی که در چاردیواری خانه صورت می گیرد و نیز اشغال عراق و نابودی فلوجه و جنگ افغانستان نیست. به دلیل این که همه ی این خشونت ها از یک منطق و انگیزه نشات گرفته و پی آمد ها و حاصل کار یکی است.

منطق، همان سرکوب فرودستان توسط صاحبان قدرت و سلطه است. منطقی که اعمال هر گونه خشونتی را، حتی گرفتن حق حیات انسانی که از اولیه ترین آزادی های فردی است، برای کنترل و اعمال سلطه مجاز می داند. چرا که خشونت به عنوان ابزار کنترل اجتماعی از ضروریات اجتناب ناپذیر جهت حفظ بقا و تحکیم قدرت است. بنابراین، روشن است که موضوع بحث، بررسی و نقش خشونت خانگی در ابقا، تحکیم و نهادینه کردن خشونت به عنوان ابزار کنترل اجتماعی ست که در واقع مبنای توجیه خشونت دولتی ی سازمان یافته و فراتر از آن خشونت علیه جوامع دیگر است. این جاست که نقش و منافع سرمایه در القا و باز تولید سکسیسم روشن می شود....

روشن است و نیازی به توضیح ندارد که مساله ی اصلی «قاتلان» یا «متهمین به قتل»، چون چگینی و چگینی ها یا امامی و امامی ها، نبوده و نیستند، بلکه آن بینش و تفکر سرکوب گرانه ای است که آنها به عنوان عاملان اجرایی با اتکای بر آن خود را مجاز به چنین اقدامات ضد انسانی می دانند. نقش قاتلان اما در بررسی و کالبدشکافی ماجرا و روشن شدن مساله به عنوان نمونه هایی مشخص از کارکرد آن اندیشه و تفکر حذف گرا اهمیت دارد.

این را هم بگویم که اساسا برای من در نقد چنین رخدادهایی که اولین نبوده و تا از بین رفتن سیستم سرمایه داری آغشته به سکسیسم و راسیسم آخرین هم نخواهد بود، نقش فرد در بستر یک نظر و اندیشه مهم خواهد بود و در واقع محور نیست. چرا که آن گاه که فرد محور قرار می گیرد به ریشه ها پرداخته نشده و سیستم فکری و ساختار ها دست نخورده در جای خود باقی خواهد ماند و گاه در این شیوه ی برخورد از همان ابزار حذف در قالب ترور شخصیت، آگاهانه یا نا آگاهانه، استفاده خواهد شد.

برای من مهم نقد نگرشی است که در چارچوب آن چنین رخدادهایی بسیار طبیعی است. بررسی و علنی شدن قتل صبیه، به عنوان یکی از شدیدترین اشکال خشونت خانگی، از این منظر بسیار اهمیت دارد. بر اساس اطلاعیه ی منتشر شده توسط تعدادی از فعالان فمینیست ایران که من به تعهدشان نسبت به سیاست های فمینیستی اعتماد کامل دارم و نیز با استناد به پاسخ آقای چگینی، قتل صبیه در چارچوب خشونت خانگی و از نوع قتل «ناموسی» بوده است. 

صبیه از فعالان فمینیست بود و متهم به قتل خود را متعلق به «جامعه ی روشنفکری» و «مدافع حقوق کارگران و زنان» می دانسته  یا می داند. پس قتل در دایره ی خودی اتفاق افتاده است. به نگاه من اما این خود— خودی بودن – بر اهمیت طرح و علنی کردن قتل و بر خورد به آن صد چندان می افزاید. چرا که من معتقد به پاک سازی حیاط خلوت خودی اگر نه مقدم تر و پیش تر، دست کم به موازات حیاط دیگران بوده و به هیچ وجه سیاست پنهان سازی در مواردی که مربوط به حق حیات و حفظ حرمت انسان هاست نداشته و ندارم، به هر دلیل و توجیهی که باشد. در چارچوب این منطق سکوت شکسته شد....

جنبش فمینیستی هیچ چیزی را خصوصی نمیداند و در سیستم سرمایه داری مبتنی بر سلسله مراتب جنسیتی همه ی پدیده های سیاسی / اجتماعی / فرهنگی / خانوادگی را بر اساس منافع زنان ارزیابی و تحلیل می کند، و این در واقع از سیاست های اصولی فمینیسم است. فمینیست ها هیچ مرزی بین خانه و جامعه قایل نبوده و همه ی رخدادهای درون آن را در چارچوب سیاست های فمینیستی ارزیابی می کنند. در واقع بخش رادیکال جنبش فمینیستی معتقد به ارتباط کاملا تعاملی بین خانه و جامعه بوده و روابط  درون خانه را بازتاب مناسبات درونی جامعه و بالعکس می داند. به همین دلیل، مساله ی خشونت خانگی بسیار اهمیت داشته و دارد. از این نظر، پرسش ها یا نکات مطرح شده اساسا در چارچوب بررسی حقوقی، دست کم برای من نیست. چرا که بررسی حقوقی آن نیاز به یک سیستم قضائی دموکراتیک تهی از افکار سکسیستی دارد. سیستمی که از کاربرد کلیه اشکال خشونت و مجازات برای کنترل اجتماعی و اعمال سلطه مبرا و نیز مجهز به بازپروری و اصلاح افراد باشد. بنابراین مساله بیشتر از بعد اجتماعی و پی آمدهای آن، در ابقا، تحکیم و بازتولید سکسیسم در چارچوب سیستم سرمایه داری مطرح است.

به طورکلی یکی از مداخلات بسیار مثبت جنبش فمینیستی معاصر در سطح جهان  و نیز جنبش فمینیستی ایران، به ویژه در سال های اخیر، مطرح کردن خشونت خانگی و اهمیت آن به عنوان بازتابی از افکار سکسیستی و سلسله مراتب جنسیتی اعمال شده بر زنان در ساختارسرمایه داری آغشته به نژاد پرستی است. در واقع خشونت بر مبنای این اندیشه به کار گرفته می شود که فرد صاحب قدرت و سلطه، مجاز به کاربرد همه اشکال خشونت برای کنترل و ایجاد نظام دلخواه خود است که در خانه رییس خانواده، صاحب قدرت است.

اما، خشونت خانگی که با انواع توجیهات از قبیل خصوصی/ خانوادگی بودن آن یا این که نسبت به خشونت های درون جامعه و خشونت توسط قدرت حاکم ملایم تر است و یا این که تعداد قربانیان خشونت های خانگی کمتر است – که در واقعیت بنا به آمار موجود چنین نیست – مورد اعتراض واقع نشده و به آن پرداخته نمی شود! عدم طرح آن، اما این پی آمد بسیار خطرناک را دارد که خشونت به عنوان ابزار کنترل، نه تنها در سطح جامعه بلکه در سطح جهان قابل پذیرش شده و بازتولید و نهادینه می شود.

با این منطق ساده که همان گونه که برای ایجاد نظم و کنترل، والدین یا رئیس خانواده، ناگزیر به کاربرد خشونت هستند، اقدام به خشونت توسط دولت و صاحبان قدرت تحت عنوان سیستم تنبیهات و مجازات، و نیز در سطح جهان توسط قدرت برتر برای ایجاد نظم و امنیت جهانی به اشکال متفاوت و عموما به شکل جنگ، طبیعی و سپس قابل پذیرش خواهد شد....

...معتقدم مبارزه علیه همه ی اشکال خشونت خانگی باید به مرکز مبارزات جنبش آزادی خواهانه  و جنبش فمینیستی انتقال یابد. همین جا بگویم که منظور از خشونت خانگی، فقط خشونت مردان علیه زنان نیست بلکه کلیه ی اشکال کنترل توام با فشار را که توسط افراد دارای قدرت در محدوده ی خانه بکار گرفته می شود را در بر می گیرد. که می توان از خشونت والدین نسبت به کودکان و خشونت درون همجنس گرایان نام برد. اگر چه به دلیل وجود ستم جنسی خشونت بیشتر توسط مردان بکار گرفته می شود. از این رو بررسی و طرح خشونت خانگی در راستای دستیابی به راه کارهایی برای پایان دادن به خشونت سلطه گران به طور عام از اولیه ترین وظایف مهم و ضروری جنبش رادیکال و جنبش فمینیستی است....

...بر نکته ای اشاره و تاکید کنم و آن این که فقط قتل در چاردیواری خانه نیست که باید به عنوان خشونت خانگی مورد توجه قرار گرفته و مطرح شود، بلکه همه ی اشکال خشونت از قبیل خشونت های عاطفی/ روانی/ جسمی که موجب آسیب به فرد شده و گاه نیز منجر به سلب حق حیات انسانی اگر چه نه به شکل مستقیم، بلکه به شکل غیر مستقیم از جمله خود کشی ها و خود سوزی ها می شود نیز باید مطرح و افشا شود. به ویژه اگر در «دایره خودی»، یعنی جامعه ی روشنفکری و به طور مشخص چپ، رخ دهد. چرا که خود سوزی ها و خودکشی ها نیز نتیجه ی فضای خشونت بار مناسبات درون خانه است. نمونه آن زنی که خود از فعالان سیاسی زمان شاه بوده و بر اثر مناسبات نابسامان و خشونت های عاطفی/ روانی در نهمین ماه حاملگی خود، اقدام به خود سوزی کرد. و یا آن نمونه ی دیگر که در پی توهین/ تحقیر، بی توجهی و تنها گذاشته شدن در خانه در اولین شب سال نو خود کشی کرد.

اما قتل، شدیدترین شکل خشونت خانگی است، که بی تردید باید افشا شود. چرا که همان گونه که گفتم، اکنون تاکید می کنم که مناسبات درون خانه بهترین سنگ محک آزاداندیشی و انسان محوری افراد، به ویژه روشنفکران و به طور مشخص روشنفکران چپ است که با توجه به رسوبات فرهنگ واپس گرا عموما و بیشتر شامل مردان می شود، اما با آنان محدود نمی گردد. زیرا اعمال خشونت توسط زنان نیز صورت می پذیرد، و این که مردان ذاتا خشن متولد نمی شوند بلکه در مناسبات اجتماعی این گونه پرورش می یابند. باید منطق سکسیسم را که در شرایط فعلی به بدترین و واپس گرایانه ترین شکل در منطق جمهوری اسلامی تبارز یافته است، از پستوی ذهن جامعه روشنفکری و به طور مشخص جنبش چپ بیرون کشید. اگر با خود صادق باشیم، آن گاه در خواهیم یافت که تا چه عمقی این منطق و رسوبات فرهنگ واپس گرای پدرسالارانه (و در واقع فرهنگ جمهوری اسلامی) در اذهان ما لانه گزیده است. آیا به راستی ما از جمله آن افرادی نخواهیم بود که سنگ به «زانیه»، دستکم در اندیشه و ذهن، می زنند، قتل صبیه و سکوت در مورد آن و واکنش هائی که نسبت به سکوت شکنی صرف نظر از توجیهات گوناگونی که خواهد شد، بهترین نمونه ی قابل بررسی و صحت مدعاست....

مناسبات سرمایه که با نظام سلطه ی جنسیت مرد بر جنسیت زن در هم آمیخته از سلطه مردان حمایت می کند. اعمال سلطه در این نظام سلسله مراتب جنسیتی خشونت را اجتناب ناپذیر می سازد. در سیستم سرمایه داری بخش وسیعی از شاغلین به ویژه کارگران در محیط کار همواره مورد تحقیر قرار گرفته و هیچ گونه قدرتی را بر کار و شغل خود احساس نمی کنند. این بخش وسیع از نیروی کار اما، این گونه توجیه و تشویق می شود که محل و مکان دیگری نیز وجود دارد که آنها خود را در آن قدرت مدار مطلق خواهند یافت، فضایی به نام خانه! از آنجا که مردان در مناسبات طبقاتی، اجتماعی می شوند، گروه هائی از آنان سلطه در فضای کار را پذیرفته و باور می کنند که در فضای خصوصی آن حس قدرت داشتن به آنها بازگردانده شده و در واقع با احساس مردانگی، یعنی صاحب قدرت بودن، یگانه می شوند. این مساله یکی از بنیان های دفاع و حمایت نظام سرمایه از افکار سکسیستی و منطبق با منافع آن در ابقا، تحکیم و بازتولید جنسی است....

سخن آخر اما، با تمامی آزاداندیشان، آزادی خواهان، تشکل های مختلف زنان، گروه ها، سازمان ها، احزاب و به طور کلی جامعه ی روشنفکری است که برای روشن شدن حقیقت ماجرا، مساله را آن گونه که امکان پذیر هست – که این خود، بستر دفاع از خود متهم به قتل را نیز فراهم خواهد آورد – پیگیری کنند و قتل صبیه را به عنوان اقدامی ضد انسانی محکوم کرده و متهم به قتل را به جای طرد کردن و منزوی کردن در روابط خصوصی / فردی، در سطح عمومی جامعه طرد نمایند تا جنبش روشنفکری انسان مدار بار دیگر سر بلند و سر افراز، با اتکا به مبارزات خونین خود، به حرکت و مداخله اش در موقعیت بسیار حساس کنونی، چه در سطح منطقه و چه در سطح بین المللی، در راستای تغییرات بنیادین و ریشه ای در کلیه ی مناسبات فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و طبقاتی ادامه داده و خود به عنوان الگو، نوید بخش جامعه ای انسانی مبتنی بر مناسبات آزاد، برابر و تهی ازکلیه ی اشکال ستم و استثمار باشد.