در جستجوی قاتل صبـیه

در جستجوی قاتل صبـیه

سپیده همراز

اواسط ماه نوامبر 2004، بیانیه ای از سوی «تعدادی از فعالان فمینیست ایران» بنام «سرکوب شده ها همواره باز می گردند...» منتشر شد. این بیانیه شخصی به نام علی چگینی را به قتل همسرش صبیه که از فعالین جنبش زنان بود، متهم می کرد. متعاقب آن علی چگینی، ظاهرا برای رفع اتهام از خود بیانیه ای صادر کرد. موضوع در یک اتاق پالتاکی  به بحث گذاشته شد و نوشته های دیگری نیز در این زمینه، بويژه در سایت های زنان منتشر شد....

آنطور که از لابلای نوشته ها پیداست این قتل که هفت سال پیش اتفاق افتاده، در زمره قتل های ناموسی می گنجد، تا کنون بطور جدی پیگیری نشده، و هنوز هیچ «مرجع قانونی» حکمی صادر نکرده است. ولی جنبه حقوقی مسئله فعلا مد نظر ما نیست. برای اینکار باید نهادهائی همچون پلیس و قوه قضائیه را درگیر کرد و از نظر ما این نهادها، نه فقط در ایران که در سراسر جهان نهادهائی ضد مردمی اند و به درگیر کردن آنها معتقد نیستیم. بعلاوه جرم و جنایت، مگر در موارد استثنائی، ریشه در تضادهای اجتماعی دارد و برای از بین بردنشان نمی توان به محاکمه و مجازات فرد مجرم قناعت کرد – خصوصا در مورد قتل های ناموسی که تبلور یکی از پایه ای ترین تضادهای اجتماعی یعنی ستم بر زن است و اوج خشونتی روزمره و بسیار فراگیر. آنچه مهم است ریشه یابی و مبارزه با ریشه های بینشی و اجتماعی است که به این جنایات منجر می شود.

برای بررسی هر جنایتی باید به جامعه ای که جنایت در آن اتفاق افتاده نگریست، چرا که فکر و عمل انسانها ریشه در روابط و اندیشه های غالب در آن جامعه دارد. بدون قرار دادن این جنایت در متن جامعه نه می توان بدرستی دلایل وقوع آن را فهمید و نه می توان با آن مبارزه کرد. صبیه کشته شد چون زن بود. صبیه در ایران جمهوری اسلامی کشته شد.   

زنان در ایران هر روز و هر ساعت در معرض اشکال مختلف خشونت قرار دارند. حجاب، این مظهر تحقیر و فرودستی زنان، جبری استمراری است. هر روز زنی، به دلیل و نادلیل تازیانه می خورد و به زندان می رود. زنان و دختران جوان به خاطر جرائم مختص زنان اعدام می شوند، سنگسار می شوند…. فقر و نابرابری زنان بسیاری را مجبور می کند بدن خود را در معرض شهوت نرینه قرار دهند. قوانین ازدواج و طلاق جمهوری اسلامی زنان را به زندگی در اسارت خانه محکوم می کند. قتل های ناموسی تبرک می شوند….

خشونت علیه زنان در جمهوری اسلامی به خشونت دولتی منحصر نیست. اولین حرکت جمهوری اسلامی برای تثبیت قدرت خود، حمله به زنان بود. به همراه تحمیل حجاب اجباری که یکی از اولیه ترین حقوق انسانی یعنی آزادی پوشش را از زنان سلب کرد، جمهوری اسلامی به ترویج تفکرات قرون وسطائی در مورد نقش و وظیفه زنان و نشر اخلاقیات متحجر پرداخت.  تصویب قوانین ریز و درشت ضد زن اسلامی که ضامن اجرائی این تفکرات بود، مالکیت تمام و کمال مرد بر زن را قانونا و عرفا تثبیت کرد. بدین ترتیب، اکثریت مردان علیرغم برخی ناهمخوانی ها با نظام، نه تنها با حملات رژیم به زنان به مقابله بر نخاستند، بلکه خود در خانه و در برابر زنان، دختران، خواهران و مادرانشان، نماینده و قوه مجریه رژیم شدند.

جمهوری اسلامی این امتیازات را در شرایطی به مردان اعطا کرده است که بدلایل مختلف از جمله رشد فقر، زنان بیش از پیش به بازار کار کشیده می شوند و نقش بیشتری در تمام زمینه های اقتصادی اجتماعی می گیرند. با شرکت فعال تر زنان در زندگی اقتصادی اجتماعی کشور، پایه های مالکیت مرد بر زن بیش از پیش سست می شود. زنان که از همان اولین حمله خمینی به مقابله برخاستند، بیش از پیش در مقابل نقشی که  این نظام برایشان تعیین کرده قد عمل می کنند و بدنبال تغییرند. مردان که با زنان سرکش تر و آگاه تری روبرویند، برای حفظ قدرت اعطائی جمهوری اسلامی بیش از پیش به سرکوب روی می آورند. رواج چند همسری و صیغه، رشد فحشا، افزایش خشونت خانگی و قتل های ناموسی از یک طرف، و خودسوزی و خودکشی زنان و فرار دختران از طرف دیگر، همگی نتیجه این دایره وحشت و خشونت است. مردان این امتیازات را حق مسلم خود می دانند و توسل به زور برای اعمال آن را نیز امری موجه. اوج وقاحت مردان تربیت شده جمهوری اسلامی را در نامه به اصطلاح روشنفکری می بینیم که در دفاع از خود می گوید: «من و زنده یاد همسرم اختلاف داشتیم اما نه از آن اختلافاتی که مرا به قتل همسرم وادارد.» (اطلاعیه چگینی) جسد متعفن افکار صدر اسلام چنان سراسر وجود این مردان را فرا گرفته که باورشان شده برخی اختلافات به ایشان حق قتل همسرشان را می دهد.

صبیه نیز زنی بود در جمهوری اسلامی و قتل صبیه نیز نتیجه همین دایره خشونتی بود که باعث مرگ بسیاری از زنان می شود. ولی شاید ویژگی قتل صبیه، و آنچه بسیاری را متعجب کرد، این بود که شوهر صبیه یکی از روشنفکران ضد رژیم بوده است. هر چند این اولین باری است که با چنین مورد هولناکی روبرو شدیم، بر کسی پوشیده نیست که خشونت علیه زنان و بطور مشخص خشونت فیزیکی، مرز نمی شناسد، به «مردم معمولی» محدود نمی شود و در بسیاری از خانواده هائی که داعیه مبارزه با نظام دارند نیز رایج است. و تمام زنانی که با مردان خشن مراوده داشته اند می دانند که خشونت در لحظاتی که مرد قدرتش را متزلزل می یابد، می تواند ابعاد هولناکی به خود بگیرد.

ولی آنچه مهم است تعریف ما از «مبارزه با نظام» است. «نظام» یک چیز جدا از جامعه و ورای جامعه نیست، به ولایت فقیه و یا چند کارخانه دار و زمیندار بزرگ خلاصه نمی شود. نظام حاکم بر ایران یک سیستم در هم تنیده و پیچیده اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی است که برای بقای خود به اشکال مختلف استثمار و ستم تکیه می کند.  افکار و ایده های منطبق بر این روابط نقش مهمی در پابرجا نگاه داشتنشان دارند. برتری طلبی ملت فارس و ستم بر ملل کرد و آذری و بلوچ و سایر ملل تحت ستم  یکی از ارکان این نظام است. نمی توان ضد حق تعیین حق سرنوشت ملل بود و داعیه مبارزه با نظام را داشت. ستم بر زن نیز یکی دیگر از ارکان این نظام است و یکی از ارکان مهم آن. اشکال ویژه ستم بر زن در جمهوری اسلامی یکی از مهمترین شاخص های این حکومت بعنوان یک حکومت تئوکراتیک/مذهبی است. بدون برسمیت شناختن آزادی و برابری زنان، بدون مبارزه واقعی و عملی با قوانین و سنت هائی که به اشکال مختلف زنان را به بند کشیده اند نمی توان مدعی مبارزه با نظام و برای جدائی دین از دولت بود. و این مبارزه برای مردانی که واقعا خواهان تغییر شرایط و ساختن ایرانی دموکراتیک هستند، پیش از هرچیز به معنی مبارزه با افکاری ستمگرانه است که آنان را به نمایندگان جمهوری اسلامی در خانه تبدیل می کند.

یکی از مشخصه های اوضاع کنونی، که آنرا مدیون ربع قرن مبارزه بی وقفه و شجاعانه زنان ایران علیه جمهوری اسلامی هستیم، این است که امروزه در ایران نمی توان ادعای مبارزه با نظام را داشت و سنگ زنان را به سینه نزد. مسئله زنان به حق بعنوان یکی از مولفه های تغییر نظام به رسمیت شناخته شده است و این باعث شده که برخی زن ستیزان نیز برای کسب وجهه بعنوان اپوزیسیون، ردای فمینیسم به تن کنند. معیار واقعی سنجش همواره عمل است. بندهای برنامه ای و اساسنامه ای، و نگاشتن مقالات در افشای عملکردهای ضد زن جمهوری اسلامی و ستم بر زن بطور کلی، هر چند لازم است، ولی کافی نیست. یک معیار مهم این است که افراد و گروه های اپوزیسیون جمهوری اسلامی چقدر زندگی بر پایه اصول برابری طلبانه در زندگی شخصی و اجتماعی را از خود و فعالینشان طلب می کنند. چقدر با فعالینشان بر سر نگرش های عقب مانده نسبت به زنان  مبارزه می کنند و تا چه حد زن ستیزی در محدوده خانه و روابط شخصی را درون جنبش افشا می کنند.

 

قبل از اینکه ماجرای قتل صبیه بر ملا شود، برخی جریانات سیاسی با متهم به قتل همکاری داشتند. این جریانات باید موضع خود را در قبال این مسئله روشن کنند، با صراحت بگویند چه می گویند، اطلاعات یا استدلالاتی که برای روشن تر شدن ماجرا دارند در اختیار همگان قرار دهند و به باز شدن این بحث کمک کنند. نشان دهند که نه فقط در حرف، بلکه در عمل جنبش زنان ایران را به رسمیت شناخته اند و از آن دفاع می کنند.

 

چه می گویند، چه می گوئیم

هر چند اغلب فعالین جنبش زنان از علنی شدن ماجرا استقبال کردند و در زمینه علل خشونت و ابعاد آن به بحث پرداختند، ولی گرایشات دیگری نیز به چشم می خورد.

برخی از علنی شدن ماجرا به این عنوان که متهم به قتل یکی از مبارزین ضد رژیم است و دشمن می تواند از این مسئله سوء استفاده کند اظهار نگرانی کردند و ترجیح می دادند ماجرای قتل صبیه پشت پرده بماند.

بعلاوه باید پرسید دشمن کیست؟ اگر جمهوری اسلامی را دشمن قلمداد می کنیم که این رژیم آگاهانه کشور را به قتلگاه زنان بدل کرده است و خود مبلغ قتلهای ناموسی است. احتمالا رژیم بسیار هم خرسند می شد اگر آقائی که مدعی مبارزه با نظام است، حد اقل در مورد زنان طبق موازین جمهوری اسلامی عمل بکند، و بعید نیست اگر سر و ته قضیه را با یک نصفه دیه هم می آورد. وحدت مردسالاران را در دشمنی علیه زنان دست کم نگیریم. سر هر موضوعی اختلاف باشد در این مورد اجماع هست. و آیا، آن بخشی از تفکر مردان که این چنین با نیمی از جمعیت کشور سر ستیز دارد، خود دشمن نیست و نباید افشا شود؟

اگر هم از بی اعتماد شدن مردم به روشنفکران می ترسیم که پنهان کردن چنین مواردی بازی کردن در دست ارتجاع است. بخش بزرگی از فعالیت برای تغییر نظام، آگاهگری است و مردم به ما و حرف های ما اعتماد نمی کنند اگر واعظانی باشیم که در خلوت کار دیگر می کنیم. ما خود باید بیرحمانه تر از هر کسی پلشتی های درون مان را به نقد بکشیم و برای نهادینه کردن معیارهای دموکراتیک و پیشرو نه فقط در «دیگران» مجرد بلکه در خود و در میان خود بکوشیم. فقط در این صورت است که می توانیم سربلند در مقابل دشمن قد علم کنیم و به دیگران نیز در مبارزه اعتماد به نفس دهیم.

گرایش دیگری تاخیر در علنی شدن ماجرا را نقد می کند و می گوید سکوت زن ستیزان قابل درک است ولی شما فمینیست هائی که می دانستید چرا نگفتید و…. 

این مسئله کاملا تبعی است و نباید گذاشت بحث از موضوع اصلی که همانا محکوم کردن خشونت علیه زنان است منحرف شود. سر بلند کردن در برابر ستم جنسیتی آسان نیست. تجاوز، آزار جنسی در محیط کار، و خشونت خانگی اغلب یا اصلا گزارش نمی شود یا بسیار دیر گزارش می شود. دلیل عمده این است که محیط و جامعه پشتیبان ستمگر است. قربانی نه تنها باید پیه طرد شدن و هتاکی را به خود بمالد، تهدیدها را به جان بخرد و هزار و یک جور آزار را تحمل کند، بلکه با مطرح کردن آن باید دوباره و سه باره تمام حقارتی را که به هنگام وقوع ستم متحمل شده به یاد بیاورد. جامعه و سیستم قضائی مردسالار همواره می کوشد قربانی را مقصر جلوه دهد و به شیوه های مختلف، اینبار در معرض عموم تحقیرش کند. دادگاه های تجاوز جنسی آمریکا در این زمینه شهره خاص و عام است....

نباید گذاشت تاخیر در علنی شدن مسئله بر بحث اصلی سایه افکند و بدتر از آن خود بهانه ای شود برای حمله به زنان شجاعی که بازگشت سرکوب شدگان را ممکن کردند. فعالین جنبش باید زنان را تشویق کنند که از به چالش گرفتن زن ستیزی و زن ستیزان نهراسند و در این مبارزه حمایتشان کنند. لازمه این امر این است که خود ما با هیچیک از اشکال ستمگری سازش نکنیم، با تاثیرات جامعه مردسالار بر خودمان مبارزه کنیم و مرتبا آگاهی خود را در این زمینه بالا ببریم.

یکی از دیدگاه های معمول در برخورد به خشونت خانگی که در ماجرای چگینی هم عمل کرد این است که این مسئله ای خصوصی است و منفرد و ما نباید به زندگی خصوصی دیگران دخالت کنیم.

طبق گزارش سازمان بهداشت جهانی  تعداد زنانی که در سراسر دنیا بر اثر خشونت خانگی کشته و یا بطور مادام العمر علیل می شوند، از تعداد زنانی که در حوادث رانندگی، جرائم متفرقه و جنگ کشته و معلول می شوند بیشتر است. آمار در اغلب کشورها نشان می دهد که برای زنان، کوچه و خیابان امن تر از خانه است. در دنیائی که شوهران بیشتر از جنگ های خانمان برانداز زن می کشند و خانه خطرناک ترین محل برای جان و سلامتی زنان است، مسئله دیگر نه خصوصی است و نه منفرد. خشونت خانگی مسئله ای است کاملا اجتماعی که نشان از قهر سازمانیافته بر علیه نیمی از جمعیت جهان دارد. سرکوبی است سیستماتیک که نظام مردسالار در خانه و از طریق مردان خانه بر زنان جامعه اعمال می کند.

خشونت خانگی، انعکاس خشونت عمومی حاکم بر جامعه است. خانواده های مجرد سلول هائی هستند که جامعه را تشکیل می دهند، آینه روابط حاکم بر جامعه اند و کلید حفظ و تداوم این روابط. تمام روابط سلطه و مالکیت حاکم بر جامعه در خانواده های مجرد منعکس است و عمل می کند. نمی توان خواهان تغییر روابط اجتماعی بود و دست به ترکیب سلول های تشکیل دهنده اش نزد. نمی توان خواهان سرنگونی ستمگر در جامعه بود و دستش را در محدوده «خصوصی» خانه باز گذاشت.

بعلاوه با توجه به نقش عقب مانده خانواده در جامعه ایران، ادعای خصوصی بودن «دعواهای خانوادگی» کاملا عوامفریبانه و کاملا یک طرفه است. خانواده در ازدواج دخالت مستقیم دارد و هنوز اغلب ازدواج ها تحمیلی است. بعلاوه در این «دعواهای خانوادگی» تا وقتی که زن ستم و سرکوب را تحمل می کند، مسئله «خصوصی» است. چرا که مرد به عنوان رئیس خانواده «حق دارد» همسر و اهل بیت خود را هر طور که صلاح دید به راه بیاورد، اگر هم لازم دید (که در جمهوری اسلامی هم بسیار معمول شده) زنان دیگری را عقد و یا صیغه کند. ولی وای به روزی که زن قانون شکنی کند، بخواهد جدا شود، و یا به مرد دیگری علاقمند شود. ناگهان خصوصی تمام می شود و جامعه مرد سالار به حمایت از پاسداران خانگی اش می شتابد. اول زن را نصیحت می کنند، کارگر نیفتاد، ایزوله اش می کنند، هتاکی می کنند، انگ می زنند، سنگسار می کنند…. نقش سلطه گر مرد و نقش فرودست زن در افکار جامعه چنان نهادینه شده، و حق مالکیت مرد بر جان زن چنان مورد قبول تمام اقشار جامعه است که چگینی جرات می کند به دوستانش بگوید «حالا فرض کن من کشتم، رابطه ات را بر اساس این فرض تعیین کن».

خشونت خانگی قهری است که از طریق جامعه سازمان یافته، جامعه ای که در آن ستم بر زن چه در سطح کلان و چه در خصوصی ترین و شخصی ترین جزئیات، واقعیتی بنیادین و روزمره است. مبارزه با این قهر، دفاع از حق زنانی که قربانی آنند و حمایت از این زنان هنگامی که به مقابله بر می خیزند وظیفه جنبش زنان و تمام کسانی است که خواهان تغییر این نظام و دستیابی به جامعه ای دموکراتیک هستند.

ستم بر زن یکی از ارکان این نظام است. بدون مبارزه با این ستم نه در حرف، بلکه در عمل،  و نه در آینده موعود، بلکه از همین لحظه، ادعای مبارزه با نظام حرف مفت است. مردانی که واقعا می خواهند با این نظام مبارزه کنند، باید گرایشات زن ستیزهانه درون خود را شناسائی و سرکوب کنند تا بتوانند خود را از ستمگری برهانند. جنبش زنان نیز باید بیرحمانه به جنگ این گرایشات مردان برود و به ایشان کمک کند که خود را از آن رها کنند. نباید تحت پوشش ملاحظات ضد رژیمی در مقابل این گرایشات سکوت کنیم. این سکوت تنها دست رژیم را در مقابل سرکوب نیمی از جمعیت و اسیر کردن نیم دیگر در افکار ستمگرانه تقویت می کند. این سکوت در اسارت نگاه داشتن کل جامعه را برای رژیم آسانتر می کند. آزادی و برابری بدون مبارزه بیرحمانه با گرایشات ستمگرانه مردان، همه مردان، دست نیافتنی است.