امضاء دادخواست لغو اعدام ليلا"؛ دختر ی که در انتظار اعدام است

امضاء دادخواست لغو اعدام  ليلا"؛ دختر ی که در انتظار اعدام است!

 

Pétition:  IRAN : Leyla M, 19 ans, menace de flagellation et d’exécution imminente

http://www.amnestyinternational.be/doc/article4726.html

 امضای دادخواست لغو حکم اعدام ليلا مافي  پايين صفحه گزارش به زبان فرانسه ميباشد. لطفا اين لينک را در اختيار دوستان ديگرتان برای امضای اينترنتي قرار دهيد!

به آلماني :

http://www2.amnesty.de/internet/deall.nsf/51a43250d61caccfc1256aa1003d7d38/bb9db44d4d4df1c5c1256f6a003aa593?OpenDocument

 

تاييد حكم اعدام ليلا

 

22/12/04

راديوفردا: يکي از مسئولان قوه قضاييه جمهوري اسلامي امروز تاييد کرد که حکم اعدام زني جوان به اتهام خودفروشي در يکي از دادگاه هاي ايران صادر شده است. محمد حسين پوريان مهر خبر روان پريشي اين زن جوان محکوم به اعدام را بي پايه دانست. ليلا مافي، زن ايراني بسيار جواني که خبر صدور حکم اعدام او امروز رسما تاييد شد، به گفته مدافعان حقوق بشر از ديدگاه رواني در سن هشت سالگي درجا زده است. شماري از رسانه هاي گروهي جمهوري اسلامي جرم ليلا را مديريت يک فاحشه خانه و زناي محصنه يا همخوابگي با محارم دانسته اند. اما مدافعان حقوق بشر مي گويند چنين پرداختي درباره قربانيان تن فروشي هاي اجباري در ايران امروز پرداختي کاملا معمول است. به گفته همين گروه عاطفه رجبي نيز قرباني چنين پرداختي شد. عاطفه رجبي تابستان گذشته به اعدام محکوم شد.

فريبا مودت (راديو فردا): يکي از مسئولان قوه قضاييه جمهوري اسلامي امروز تاييد کرد که حکم اعدام زني جوان به اتهام خودفروشي در يکي از دادگاه هاي ايران صادر شده است. محمد حسين پوريان مهر خبر روان پريشي اين زن جوان محکوم به اعدام را بي پايه دانسته است.

عليرضا طاهري (راديو فردا): ليلا مافي، زن ايراني بسيار جواني که خبر صدور حکم اعدام او امروز رسما تاييد شد، به گفته مدافعان حقوق بشر از ديدگاه رواني در سن هشت سالگي درجا زده است.
در ايران به درستي روشن نيست که چند زن ديگر با اتهامي مشابه اتهام اين زن جوان در انتظار اعدام به سر مي برند. اما ليلا مافي که قوه قضاييه جمهوري اسلامي او را 21 ساله و مدافعان ايراني حقوق زنان و دختران او را جسما حداکثر 19 ساله و از ديدگاه رواني هشت ساله مي دانند، يکي از گمنام ترين آنها است. ليلا مافي اکنون به گفته آقاي پوريان مهر، يکي از مسئولان قوه قضاييه در پشت ميله هاي زندان چشم به راه است تا ببيند ديوان عالي کشور حکم اعدام او را تاييد خواهد کرد.
ليلا مافي که تا چند روز پيش از او صرفا با نام اختصاري ليلا ميم ياد مي شد، به گفته محمد حسين پوريان مهر 19 ساله بود که به اتهام تن فروشي يا روسپي گري يا آنچنان که در جمهوري اسلامي معمول است، به اتهام زن ويژه بودن بازداشت شد. خود ليلا گفته است: اولين باري که زير فشار مادرم به خانه مردي برده شدم هشت سال بيشتر نداشتم، شب هولناکي بود، کلي گريه کردم تا مادرم روز بعد آمد و من را به خانه برگرداند، مامان برايم شکلات خريد.
شماري از رسانه هاي گروهي جمهوري اسلامي جرم ليلا را مديريت يک فاحشه خانه و زناي محصنه يا همخوابگي با محارم دانسته اند. اما مدافعان حقوق بشر مي گويند: چنين پرداختي درباره قربانيان تن فروشي هاي اجباري در ايران امروز پرداختي کاملا معمول است. به گفته همين گروه عاطفه رجبي نيز قرباني چنين پرداختي شد. عاطفه رجبي تابستان گذشته به اعدام محکوم شد. قاضي طناب دار را شخصا به گردن او انداخت. عاطفه گريست و التماس کرد، اما استغاثه هاي او بي ثمر ماند. استغاثه هاي عاطفه تا آخرين دم زندگيش ادامه يافت.
برپايه قوانين جمهوري اسلامي دختراني که بيش از نه سال قمري و پسراني که بيش از 15 سال قمري سن داشته باشند از مجازات هاي سنگين معاف نخواهند بود. دکتر شيرين عبادي، تنها ايراني و نخستين بانوي مسلمان برنده جايزه صلح نوبل ماه گذشته کوشيد با سازمان دادن تظاهراتي بر ضد اين قانون اعتراض کند. ولي مسئولان جمهوري اسلامي در آخرين دم شفاها به او حکم دادند که از اين کار چشم بپوشد، چون قوه قضاييه خود در پي تغيير قانون يادشده است. قانوني که دکتر شيرين عبادي مي گويد: قوه قضاييه سال ها است حرف تغيير آن را مي زند، اما هنوز به اين وعده وفا نکرده است.

 

 گپی کوتاه با" ليلا"؛ دختر ی که در انتظار اعدام است!

 

تلخيص از : زنان ایران 13/6/83

 

"اعدام برای دختر 18 ساله "؛ این تیتری بود که بیشتر روزنامه ها بعد از صدور حکم اعدام برای لیلا از سوی شعبه 25 دادگستری اراک انتخاب کردند، این حکم در حالی صادر شد که در آن توجهی به عقب ماندگی ذهنی لیلا و شرایط خانوادگی اش نشده بود.
لیلای 18 ساله با همان بیان کودکانه اش در دادگاه توضیح داد که چطور مادرش او را به مردان مختلف اجاره می داد تا زندگی فقیرانه شان با فروش جسم لیلای عقب مانده تامین شود.
لیلا که زیرکی دیگران را نداشت صادقانه توضیح داد که چطور برادران و پدرش به او تجاوز کردند. آیا اگر لیلا می دانست گفته های بی پرده او و راستگویی اش در باره این که خویشانش با او چه کردند، سرش را به سمت دار خواهد برد، باز هم با همین صداقت کودکانه رو بروی دستگاه قضاوت می ایستاد؟ یا شاید می پنداشت ماءمن امن عدالت پناهی برای اوست. پناهی که نزدیکترین کسانش نیز آن را از او دریغ کردند!
بدون شک شما خواننده عزیز سوالهای زیادی برای پرسیدن از لیلا ، خانواده، وکیل و قاضی اش دارید. این گفت و گوی بسیار کوتاه در زندان با لیلا صورت گرفته وتنها گپی با اوست و به همه آن پرسشها جواب نمی دهد. اما شما را که به دفاع از حقوق زنان علاقه مندید روبروی یکی از تلخترین واقعیتها در باره زندگی دختری می نشاند که تنش را فروختند و اینک به همین جرم حق حیات نیز بر او حرام شده است.آنچه می خوانید ممکن است نخست گفت و گویی بسیار ساده و بی مایه حتا به نظر اید اما پشت این حرفهای بسیار ساده دره ای ژرف است که به اندک نظری می توان دید.
شما با دختری که تنها دلخوشی اش در زندگی پفک و شکلات است چیز دیگری می توانید گفت؟
اما سایت زنان بر ان است تا از افراد درگیر با این پرونده اخبار و اطلاعات دیگری هم به دست آورد.


*می دانی چند سال داری؟
18 سال.
*می دانی قرار است اعدام شوی؟
گفته اند قرار است اعدامم کنند، اما در زندان همه می گویند دروغ است. دوستانم می گویند تو را می بخشند فقط می خواهند کمی بترسی. من کاری نکرده ام که !مادرم می گفت امشب برو به خانه آن مرد ،من هم می رفتم.اگر می گفت نرو، نمی رفتم.من هر چه او می گفت گوش می کردم.
*چرا هر چه او می گفت انجام می دادی؟
می ترسیدم اگر به حرف او گوش نمی کردم همه اذیتم می کردند.
*مثلا چه می کردند؟
کتکم می زدند.هم مادرم و هم پدرم.آنها با من رفتار خوبی نداشتند.
*اولین بار که با کسی ارتباط داشتی کی بود؟
اولین بار که مادرم مرا به خانه مردی برد 8 سالم بود. خیلی سخت گذشت.آن شب گریه کردم.خیلی گریه کردم.اما مادرم فردای آن روز آمد به دنبالم و مرا به خانه برد وبرایم شکلات و پفک خرید.
*فرزندانت را دوست داری؟
خیلی دوستشان دارم.قبل از این که به اینجا (زندان) بیایم خیلی با هم بازی می کردیم.
*چند بچه داری؟
دو دختر دارم و یک پسر.آنها خیلی مهربانند.
*خودت بزرگشان کردی؟
مدتی مادرم نگهشان داشت.بعد هم مدتی پیش پدرشان رفتند.حالا نمی دانم کجا هستند.
*پدرت چه؟ او را دوست داری؟
او مرد بد اخلاقی است.از او می ترسم.کتکم می زند.از بچگی کتکم می زد.اما وقتی برایم خوراکی می خرد دوستش دارم.
*مادرت اینجا به دیدنت می آید؟
نه، از وقتی به زندان افتادم دیگر به سراغم نمی آید. اگر مادرم را دیدی به او بگو قول داده بود برایم اینجا شکلات و پفک بیاورد.پیراهن قرمز رنگم را هم فراموش نکند.