"زندانی تهران" تحریفی از زندان اوین

مونا روشن - زندانی سیاسی سابق

رگز اولین باری که به گلزار خاوران رفتم را فراموش نمی کنم. آن روز مردم  دستی را که از گودال های دسته جمعی اعدام شدگان از خاک بیرون آمده بود، دیدند، و آن چنان خشمگین و آشفته شدند که  منجر به تخریب شدن تعدادی از قبرها و دستگیری تعدادی از خانواده ها توسط پاسداران جلاد جمهوری اسلامی شد.

هنوز صدای مریم کوچولو در گوشم طنین می اندازد که نصف شب با هجوم پاسداران به خانه آنها، مادرش مجبور شد او را به زور از  خود جدا کرده  و به زن همسایه بسپارد. مادر و پدر با پاسداران جهل راهی زندان شدند و آن نیمه  شب؛ آخرین شب دیدار مریم با پدر ومادر خود بود. و هنوز آن غروب شوم تیرماه  سال67، سمج در خاطره ام ثبت شده است. غروبی دلتنگ که از چهار گوشه شهرمان صدای شیون و فریاد خانواده های زندانیان سیاسی می آمد که خبر اعدام عزیزانشان را گرفته  بودند.

هنوز شاهد آثار شکنجه های جسمی و روحی خود و دیگر زندانیان سیاسی هستم که پس از سالها رهایی از زندان آنها را از داشتن یک زندگی طبیعی محروم کرده است. اینهمه جنایت توسط مرتجعین واپسگرای جمهوری اسلامی، تنفر و خشمی بی پایان در من و بسیاری از زندانیان سیاسی سابق و خانوادگان و بستگان هزاران زندانی قتل عام شده انباشته است، آن چنان که  نه فراموش کنم و نه ببخشم نمی توانم فراموش کنم چون در رویای تحقق جهانی هستم بر ویرانه های این نظام دهشت، نمی توانم ببخشم، چرا که کلیه نظامی را که بر پایه سرکوب، زندان و اعدام مردم است را نمی بخشم و در نتیجه حافظان چنین نظامی را هم نخواهم بخشید. من مارینا نمت را هم نمی بخشم. مارینا در کتابی که قرار است خاطرات ایشان باشد جز بزک کردن چهره مخوفترین شکنجه گران، رنگی از خاطره واقعی باقی نگذاشته است. مارینا را نمی بخشم چرا که مفتون نوازش دست های علی بازجو بر پیکر خود شده است و فراموش می کند که این دستهای نوازشگر بر سر او، پیکر صدها زن و مرد را به خون کشیده است. و راستی تا چه حد انسان می تواند سقوط کند که نقطه عزیمتش برای بد یا خوب بودن یک نظام و افرادی که نقش کلیدی در این نظام سرکوبگر دارند، خودش باشد. بله این چنین است و هزار بار این چنین است. اگر مارینا نمت نقطه عزیمتش فرد خودش و منافع شخصی خود نبود، چطور می توانست بگوید که علی بازجو و شکنجه گر زندان اوین " چیزهای خوبی در او بود. او تنها و غمگین بود. او می‌خواست تغییر کند. او می‌خواست به مردم کمک کند."

"خانه‌ای بزرگ دارای یک اتاق نشیمن، هال  و پذیرایی، ناهارخوری، آشپزخانه‌ای بزرگ که مارینا در عمرش ندیده بود، ۴ اتاق خواب، سه حمام و... دیوارها به تازگی رنگ شده بودند و... اتاق خواب اصلی خانه پنجره‌اش به حیاط پشتی باز می‌شد و گل‌هاییکه علی در باغچه خانه برای او کاشته، سوپ مرغ در زندان اوین،  صبحانه‌شامل  مربای گیلاس خانگی، کره، بربری داغ و تازه  و ........."

اینها همه آن چیزهایی هستند که مارینا به خاطرشان تواب شد و کمر خدمت به جلادان جمهوری اسلامی بست. اینها همه آن چیزهایی هستند که موجب شد مارینا  منافع هم بندانش را بفروشد و ... راستی که چه دنیای کوچک و حقیری!

اینکه بازجو علی همه این مهربانی ها را به مارینا می کند هیچ تغییری در اینکه این شخص جانی و جنایتکار است نمی دهد. مگر قاضی سعید مرتضوی با افراد خانواده خود بدرفتاری می کند،  مگر لاجوردی با افراد خانواده خود بدرفتاری می کند، خیر!  اینها با هم طبقه ای ها خود خیلی هم مناسبات خوبی دارند. چهره جنایتکارانه اینان را از روابط با افراد خانواده شان نمی توان فهمید. چهره مخوف و دستان خون آلود آنان را باید از خانواده زهرا کاظمی، خانواده هزاران زندانی سیاسی جان باخته و هزاران زندانی سیاسی شکنجه شده پرس و جو کرد. اینکه بازجو علی موسوی برای مارینا نمت تیمارداری می کند، با قاشق سوپ مرغ در دهانش می گذارد، به این دلیل ساده است که مارینا بخشی از خانواده علی موسوی میشود.

 مارینا نمت  در کتابی که ادعا می کند، خاطرات او در زندان اوین است ، با گستاخی تمام سعی کرده از شکنجه گران و بازجویان جمهوری اسلامی چهره رئوف ومهربان بسازد ، و  زندان مخوف و ترسناک اوین را مانند هتل اوین تصویر کند. این کتاب با عنوان "زندانی تهران" با بوق و کرنای انتشاراتی پنگوئن به زبان انگلیسی منتشر شده است.

اما آنچه ما را به تامل وامیدارد استقبال رسانه های غربی چون سی بی سی- بی بی سی از این کتاب است. بسیاری از ما بیاد داریم که در زمان قتل عام های دهه 60 و کشتار فجیع تابستان 1367 تقریبا همه این رسانه ها در سکوتی رضایتمند از این جنایات بسر می بردند.  بدون شک این رسانه های امپریالیستی نیز حس کرده اند که لقمه دندان گیری برای پیشبرد سیاستها و تبلیغات خود که همانا تقسیم جمهوری اسلامی به جناج بد و جناح خوب است، پیدا کرده اند. بالاخره هر چه باشد جمهوری اسلامی نشان داده است که برای تضمین سودآوری و ثبات سرمایه های امپریالیستی در ایران از هیچگونه جنایتی فروگذار نیست.

به خیال خودشان چه کسی بهتر از مارینا، زندانی سیاسی و قربانی رژیم که هم اکنون می گوید برخی از شکنجه گران و بازجویان مهربان هستند و برخی بد و خشن!

مارینا با سرپوش گذاشتن به اعمال غیر انسانی خود به عنوان یک تواب، سعی دارد به جامعه غرب نشان دهد که جمهوری اسلامی میتوانست خوب باشد اگر جناحی  از آن که همان جناح علی موسوی است قدرت را در دست می داشت.

مارینا در کتاب "زندانی تهران" بطور پوشیده و موذیانه  سعی دارد به خواننده القا کند که جمهوری اسلامی مجبور به کشتار وجنایات بود و راه دیگری نداشت چراکه نیروها وجریانات انقلابی آنها را میکشتند و بدین وسیله میخواهد محق بودن جمهوری اسلامی را در جنایت و کشتار نیروهای انقلابی ثابت کند.

مارینا بارها و بارها  در این کتاب ضدیتش را با کمونیسم و کمونیستها بیان میکند و حتی تا مرحله ایی پیش میرود که انقلاب شوروی را با انقلاب اسلامی یکی میداند و هردو را نتیجه وجود دیکتاتورها در قدرت ارزیابی میکند و در مقابل آن از ارزشهای جوامع غربی دفاع میکند. و این در حالی است که بخش عظیمی از زنان و مردان زندانی، شکنجه شده و به قتل رسیده باورهای کمونیستی داشتند و دقیقا به دلیل همین اعتقادات و باورها بود که حاضر نبودند به نظام بنیادگرا و ضد انسانی جمهوری اسلامی تن دهند. وقتی که خانم مارینا فوری مسلمان شد و چادر و چاقچور به سر کرد و مرتب در حال نماز و روزه بود، بسیاری از زنان جوان زندانی شلاق خوردند اما حاضر نشدند نماز بخوانند. البته اینها همان زنانی بودند که ماریا با تحقیر از آنان یاد می کند و خود را خیلی مدرن حس می کند.

هدف من نقد این کتاب و برخورد کردن به تحریفات آن در مورد زندانیان، بازجویان و شکنجه گران و شرایط کلی زندان  نیست، بسیاری از زندانیان سیاسی شناخته شده  به آن پرداخته اند. مسئله مهم این است که بنظر می آید این کتاب آغازی برای انتشار مشتی از این کتاب های "بالیوودی" تحت عنوان خاطرات زندان است. کارکرد این قبیل کتابها و نوشته ها لوث کردن جنایاتی است که بیش از یک دهه سرنوشت مردم ما را رقم زده است.  و به همین دلیل  بررسی ماهیت و کارکرد این جنایات ، تلاش برای کشف حقایق بسیار ناگفته در زندان های جمهوری اسلامی نقش مهمی در تحولات آتی جامعه ایران دارد. از این منظر باید هوشیار بود و قاطعانه اینگونه کتابها را افشا کرد و اجازه نداد که جایی در ادبیات سیاسی زندان باز کنند.  البته این کتاب برای خواننده غیر مطلع غربی نوشته شده است و احتمال دارد که اساس برای کسب پول و شهرت باشد، با همه اینها  باید با فعالیت های بین المللی خود، و طبعا کمک به ترجمه آثار زندان نگذاریم چنین مزخرفاتی به عنوان اسناد زندان های جمهوری اسلامی به خورد مردم غرب داده شود. این کتاب و امثال این کتابها هیچگونه سندیتی بعنوان خاطرات زندان ندارند بدلیل تحریفات بسیار که برخی از آنها توسط چند تن از زندانیان سیاسی سابق افشا شده است. هم چنین ما با صدها زندانی سیاسی سابق روبرو هستیم که هر یک ادعایی زنده در دروغ بودن اغلب مطالب کتاب "زندانی تهران" است. این کتاب به نسبت  تبلیغات بسیار برخی رسانه ها و حتی فروش آن توسط برخی نهادهای دانشگاهی نتوانسته است جای پایی جدی در انتشارات غربی بیابد، به این دلیل ساده که  نه ارزش ادبی چندانی دارد و نه قادر شده است حداقل در سطح پاورقی های عشقی مجلاتی چون(زن روز و  .....) فقط در سطح قصه عشقی باقی بماند. نمی توان با چپاندن ماجراهای رمانتیک و عشقی، فضای چرک و خون و عفونت سیاهچال اوین را همراه  با هزاران زندانی شکنجه شده،  هیجان آور کرد!

 15 جولای 2007                   

monae_roshan@yahoo.ca