از گام های اولیه تا جهش های بعدی

درباره پیدایش انسان، سرچشمه ستم بر زن و راه رسیدن به رهائی

نویسنده: آردیا اسکای بریک

برگردان: سمیرا باستانی و نینا امیری

بخش پنجم:

مورد تاکید خاص مورگان بر منشاء سینه های بزرگ و باسن زنان در مقایسه با میمون ها، او به درستی نتیجه میگیرد که هیچ دلیلی وجود ندارد که باور کنیم چنین ویژگی هایی برای جلب توجه جنسی و رضایت از هومینید مذکر تکامل یافته باشد، که بدین گونه بتوان پیوندهای مستحکم بین جنس مذکر و مونث (همان طور که معمولاً در ادبیات محبوب تارزانتیست ادعا می شود) را توجیه کرد. اما به همان اندازه نیز بعید به نظر می رسد که این ویژگی ها به عنوان دستگیره ای برای نوزادان، بالشتکی برای نشستن روی نیمکت یا عایق لباس قواصی تکامل پیدا کرده باشند! کاملاً امکان پذیر است که، حداقل در ابتدا، این ویژگی ها به سادگی پیامد ناشی از رشد در راستای تغییرات مورفولوژیکی مرتبط با راه رفتن روی دو پا (عضله باسن به حفظ وضعیت ایستادن در هر دو جنس کمک می کند و لایه چربی زیر آن نه تنها به حفظ گرما در آب سرد کمک می کند- تنها امکان قابل تصور در نظر مورگان- بلکه میتواند در محیط های خشک و در محیط هائی که منابع غذایی کمیاب و غیرقابل اطمینان هستند نیز مفید باشد، زیرا بافت چربی می تواند آب و مواد مغذی مختلفی را ذخیره کند). در مقایسه با محیط جنگل های بارانی که ظاهراً مسکن دورترین اجداد میمون ما بوده است، دشت ها گرم و خشک هستند؛ و برگ ها، ریشه ها، حشرات و حیوانات کوچک قابل خوردنی که احتمالاً رژیم اجداد ما را تشکیل می داده اند (قبل از ظهور استفاده پیشرفته از سلاح و ظرفیت هضم مقدار بیشتری گوشت) نسبتاً کمیاب و پراکنده بوده اند. هر دو جنس در چنین شرایطی می توانستند از لایه اضافی چربی بهره مند شوند، اما ممکن است در زنان، که به دلیل بارداری و ادامه دار شدن دوره طولانی پرستاری و وابستگی نوزاد، تحت فشارهای تغذیه ای مضاعف قرار داشته اند، بیشتر خود را نشان دهد.

توضیحات بدیل مشابهی را می توان تقریباً در مورد هر یک از اصول فرضیه "خصوصیات آبزیستی" مورگان ارائه داد، و این بیشتر نشان می دهد که چرا کتاب مورگان بسیار بی فایده است. هدف در این جا رفتن به دنبال هر مثال و شرح آن نیست، بلکه این است که به خواننده نشان دهیم که چرا و چگونه تمام رویکرد تحقیقی مورگان نقص اساسی دارد. و بقیه کتاب او- تغییر و تکامل هومینیدها پس از خروج مجدد شان از آب ها در دوره چهارم زمین شناسی، و به ویژه برداشت های وی از تغییر در رفتارهای اجتماعی در آن زمان و پیامدهای فرضی آن ها برای جامعه مدرن- همه بر اساس همین پایه، نادرست است. مورگان در نظر داشت تا چشم انداز تازه ای از نقش زنان در تکامل اولیه انسان را با هدف مقابله با شوونیسم استاندارد تارزانتیستی تکامل ارتودوکسی ترسیم کند. از قضا، صرف نظر از واقعیت، او کاملاً محتمل می داند که زنان در حال تکامل هومینید احتمالاً منشا بسیاری از نوآوری های رفتاری کلیدی از جمله استفاده از ابزار بوده اند، بیشتر داستان مورگان دقیقاً به همان اندازه از نظر علمی منحرف و در نهایت مضر است که فرضیات تارزانيست هائی که او برای بی اعتبار کردن آن اقدام می کند.

مسئله تملایات جنسی انسان را در نظر بگیرید؛ با وجودی که او به درستی فرضیه های عام و بدون اثبات و سندی در مورد سینه و باسن زنان، و از بین رفتن دوره پذیرش جنسی 8 و تعویض آن با رابطه جنسی بروی شکم، که تماما "برای لذت بردن مردها " و برای "اتصال محکم تر زوج ها زمانی که مردها به شکار می رفتند" و غیره تکامل یافته است را به سخره می گیرد. مورگان نیز این درک را با این ایده که تمامی حیطه نا سازگاری های جنسی ما ریشه در دوران آبزی بودن مان داشته، تعویض می نماید. ایده ای که آفت بشریت بوده و آنان را به "موجودات زنده ای که قاطی کرده اند" تبدیل نموده است.

ایده اصلی مورگان در اینجا این است که ما کاملا در مرحله سازگاری کامل با محیط دریایی بودیم و به همین دلیل هنگامی که از آنجا بیرون آمدیم، عدم تطابق با محیط جدید، ما را تحت فشار قرار داد. به ویژه این که ما بر خلاف روش متداول در میان سایر پستانداران اولیه و عموماً پستانداران در برقراری رابطه جنسی از عقب به برقراری رابطه از جلو روی آوردیم. در حقیقت، با تغییر مکان واژن به سمت جلو، احتمالاً به دلیل دشوارتر شدن دسترسی از عقب، این نوع رابطه جنسی، به طور فزاینده ای به موقعیت ترجیحی تبدیل شده است. در عین حال، با این که هیچ دلیلی بر این باور نیست که این رویکرد مطلوب، تغییرات و مشکلاتی جدی در راه تکامل هومینیدها ایجاد کرده است، اما از دید مورگان، آغازگر همه مشکلات ماست، منبع "تمایل ذاتی به اضطراب" در هر دو جنس و شوربختی خاص زنان که ظاهراً بدنی نصیب شان شده است که دیگر حاضر نیست به آنها لذت جنسی چندانی بدهد. (فرضیه های مورگان تحریک واژن را در موقعیت جدید ناچیز می انگارد، و در مورد نقش کلیتوریس در ارگاسم زن، او واقعا فکر می کند که کلیتوریس احتمالاً برای یک هدف دیگر تکامل یافته است و هنوز کاملاً با نقش جدیدش سازگاری پیدا نکرده است و همین این - بیشتر از هر نوع عوامل فرهنگی اجتماعی دیگری- دلیلی است که بسیاری از زنان ارگاسم را تجربه نمی کنند. که در جواب تنها می توان گفت: عجب!!!)

به باور مورگان، منبع اولیه همه تنش ها بین زنان و مردان، در آن چه ما می توانیم از آن به عنوان "نخستین تجاوز به عنف" (به تعبیر من) یاد کنیم، نهفته است، که به شرح زیر است:

هنگامی که اجداد مونث ما جفت خود را در میان میمون های آبزی ترک کردند، به رسمی که میلیون ها سال توسط پیشینیان به کار گرفته شده بود، پشت خود را به نشان دعوت جنسی به نرها نشان می دادند...

......اما او میمون نامناسبی را انتخاب کرده بود. آن میمون یکی از انواع پیشگامان بود، مانند اولین کسی که یک فک آبی را کشت یا اولین کسی که سنگی پرتاب کرد و یا آن پرومته نابغه ای که اولین آتش را روشن کرد. در مورد رابطه جنسی از جلو هم، مانند همه این موارد دیگر، باید زمانی بوده باشد که این رسم هرگز قبل از آن نبوده است. در آن جا نیز آن میمون نر به جای پاسخی مناسب و دوستانه، او را به پشت پرت کرد......

......هیچ چیز آنتروپوئید آبزی ما را برای آن چه که اکنون برای جنس موئث اتفاق می افتاد، آماده نکرده بود، در گوشه ای پرت شده روی کمر و نرم و بدون مو، و به روش اشتباهی گاییده می شود...

... فکر کرد (منظور جنس موئث- مترجم) که او (جنس مذکر- مترجم) از جا در رفته و می خواهد دل و روده اش را در آورد...

... گیج از ترس، فقط می دانست که در دست این مبتدی نابلد، احشای بدن او در حال خرد شدن است و هوا از ریه هایش با فشار خارج می شود - و این که از زمان آغاز جهان، در یک رابطه جنسی دوطرفه، این اتفاق هرگز برای هیچ چهارپا، خزنده یا پستانداری نیفتاده است...

به طور کلی، در دنیای بدوی، رابطه جنسی یک امر کاملاً کاربردی بود. جنس نر با حس بویایی خود می دانست که ماده از نظر بیولوژیکی برای او آماده است؛ او می دانست معنای ژست "ارائه" ماده این است که او از نظر روانشناختی برای دخول آمادگی دارد؛ و با این حال جنس ماده هرزه وار دادهای وحشتناک می زد و وانمود می کرد که همه چیز ایده او بوده است. که احتمال کمی وجود دارد که واکنش اولیه جنس نر به این فریادها ترغیب دوستانه ماده بوده باشد؛ بلکه به احتمال زیاد باعث میشد که از او متنفر شود. در واقع، من مطمئنم که از آن روز احساسات جنس نر نسبت به جنس ما کاملاً تغییر کرد که تا به امروز باقی است. (مورگان 1971، ص 69-65)

زیرنویس:

8- رابطه جنسی در دیگر پستانداران ماده به دوره های فیزیولوژیکی و رفتاری اشاره دارد که برای جنس نر نشان گر این است که حیوان ماده می تواند باردار شود، و از نظر جنسی در دسترس است و علاقه مند. در دیگر پستانداران اولیه، ماده، رابطه جنسی با سیگنال های بویایی و تورم واضح و تغییر رنگ قابل مشاهده دستگاه تناسلی و غیره همراه بوده است که زمان اوج باروری را نشان می دهد.

برگرفته از نشریه هشت مارس شماره 55

فوریه ٢۰٢٢ / بهمن ١۴۰۰