پیش به سوی اتحاد رزمنده صفوف جنبش زنان!

۸ مارس روز جهانی زن را هر چه با شکوهتر برگزار کنیم!

پیش به سوی اتحاد رزمنده صفوف جنبش زنان!

متن زير سخنرانی ارائه شده از طرف كميته برگزار كننده 8 مارس 1998 در مراسم روز جهانی زن است.

دوستان! رفقا! سلام

روز جهانی مان، مبارك باشد!

مبارزه جهانی مان، پيروز باشد!

درود به شما كه حضورتان در جنبش رهائی زنان غرور آفرينه!

درود به زنان قهرمانی كه همين حالا خطرات را به جان خريده اند و مراسم 8 مارس را با ابتكارات مختلف، در شرايط غير قانونی، در افغانستان و ايران برگزار می كنند!

درود به زنانی كه در هر گوشه دنيا، به ظلمی كه بخاطر زن بودن در خانه و جامعه بهشان ميشود، تن نميدهند؛ برای رهائی مبارزه می كنند؛ درود به زنانی كه با مبارزه شان، معنی و ارزش و جايگاه 8 مارس را زنده نگه ميدارند! و همينطور می خواهيم سلام كنيم به مردانی كه صادقانه و آگاهانه از مبارزه زنان برای آزاد شدن از ستم حمايت می كنند؛ در مبارزه ای كه عليه ستم و بيعدالتی دارند، خودشان را هم وارسی ميكنند؛ رفتار و عملكرد و نظراتشان را زير ذره بين ميگذارند؛ تا نشانه های مردسالاری و ستمگری را در خودشان شناخته و با آن مبارزه كنند.

امروز هيچكس شك ندارد، و حتی كسی جرات انكارش را هم ندارد، كه زنان يك نيروی اجتماعی عظيمند؛ يك نيروی تعيين كننده. اين واقعيت را مرتجعينی كه در ايران و افغانستان حاكم نيز فهميده اند؛ اين واقعيت را با مقاومت خودمان، با تسليم نشدن، با مبارزه هر روزه ، به آنها فهمانده ايم. در افغانستان اين را در مقاومت و اعتراض دليرانه در كابل و مزار، در تظاهرات های جسورانه در كويته و پيشاور بهشان فهمانده ايم. اين را در همان اولين هشت مارس بعد از انقلاب، ضد حجاب اجباری، بهشان فهمانده ايم. در بدحجابی هايمان، دست انداختن هايمان، شلاق خوردنها و تسليم نشدنمان. اين واقعيت را در شكنجه گاه های جمهوری اسلامی، در جنگهای كردستان نشانشان داديم. امروز همه مجبورند قبول كنند كه جنبش رهائی زن، يك جنبش قدرتمند است و يك جنبش در حال رشد. امروز اين جنبش به جائی رسيده كه بايد سطحش ارتقاء پيدا كند؛ بايد به چيزهای جديدتر و بيشتری دست پيدا كند؛ بخاطر همين، بايد يكسری بندها را از پايش باز كند؛ بايد يكسری ضعفهايش را بشناسد و رفع كند.

اما اين ضعفها چيست؟

جنبش ما پراكنده است. به اطراف خودمان اگر نگاه كنيم محافل، كانونها، انجمنهای پراكنده را ميبينيم. اينجا و آنجا و بدون ارتباط پيوسته با هم. از فعاليتهای همديگرخبری ندارند. شايد تصادفا اخبار فعاليتهای اين كانونها از جمع محدود خودشان به جمع محدود ديگری برسد. چرا اينطوريست؟ مسلم است كه اتحاد از اول بدست نمی آيد؛ از روز اول نميشود سراسری عمل كرد؛ نميشود تمركز ايجاد كرد؛ ولی پراكندگی ما ريشه دارتر از اين حرفهاست. اينكه ما به نقش و اهميت اين جنبش چطوری نگاه می كنيم، در پراكندگی تاثير مستقيم دارد. مثلا اگر مسئله زن را محدود و منحصر كنيم به مشكلات و بدبختيهای روزمره اين يا آن زن، و يا فكر كنيم كه فقط اگر نگذاريم در خانه يا محل كار به شخص خودمان ستم بشود، مسئله حل است، خوب معلومست كه در اين محفل و آن محفل در جا می زنيم و به فعاليت متحد و سراسری نيازی نمی بينيم. يا اينكه اگر راه حل مسئله را محدود كنيم به پيدا كردن راه حل های فردي؛ اگر نقش فعالين جنبش زنان را محدود كنيم به يك مددكار اجتماعی، به يك مشاور حقوقی، باز هم معلومست كه نياز به يك تشكل محكم و منضبط و رزمنده را حس نمی كنيم. و يا اينكه اگر وظيفه مان را فقط منحصر كنيم به تحقيق و كار نظری در مورد مسائل زنان، ـ كه البته كار خوبيست و بايد بهتر و بيشتر بشود ـ اما اگر همه اش بخواهيم تفسير كنيم و از تغيير فاصله بگيريم، روشن است كه فكر ساختن يك تشكيلات مبارز كه وسيع بين زنها كار كند و نيرو بگيرد، به ذهنمان هم نمی آيد.

همه اين گرايشاتی كه گفتيم در ميان ما موجودست. و در اين پراكندگی، خرده كاری، محدودنگری، نقش بازی ميكند.

چرا امروز ديگر اين پراكندگی را نبايد تحمل كرد؟ بگذاريد به صحنه جامعه ايران نگاهی بيندازيم: تحولات سريع و جهشی در اوضاع و شرايط جامعه دارد به وقوع می پيوندد. روحيه و حركت مردم تغيير كرده و بخصوص اين را در حركت زنان می بينيم: توی دخالتگريشان در تحولات جامعه، اينكه خيلی روشن اعلام ميكنند می خواهيم آزاد بشويم و از هر فرصتی برای پاره كردن قيد و بندها استفاده ميكنند. آن صحنه ای كه پشت درهای بسته استاديوم آزادی، روز استقبال از تيم ملی فوتبال درست شد، خواست و روحيه و حركت زنان را در خودش فشرده كرده بود. آن دختران جوان شجاعی كه مامورهای رژيم را عقب زدند و درهای بسته را شكستند، در واقع داشتند حصاری كه دور زنان كشيده شده را می شكستند؛ داشتند اعلام ميكردند كه ديگر ممنوعيتها، تبعيضها، سركوبها را تحمل نميكنيم.

رژيم هم اين را فهميده كه زنان به حركت در آمده اند و نميشود جلوی اين حركت را گرفت. برای همين است كه مثلا در انتخابات رياست جمهوری تلاش كرد اين شور و حركت نوين زنان را در كانالی كه خودش ميخواهد بيندازد. سعی ميكند از زبان خاتمی و امثالهم، شعارهائی را جلو بگذارد، ژستهائی بگيرد كه اين حركت را مهار كند. و حتی در چند ساله اخير، جريان فمينيسم اسلامی را علم كرده است. منظور همين زنهای حكومتيند كه راه افتاده اند و دارند در قرآن با ذره بين دنبال آيه های طرفداری از زن ميگردند. به اصطلاح ميخواهند اسلام را فمينيزه كنند.

اين اوضاعی است كه گفتيم روی ذهن همه فعالين جنبش زنان فشار ميگذارد تا بخودمان بيائيم؛ ببينيم كجای كاريم و اصلا ببينيم جوابگوی اين اوضاع هستيم يا نه؟ به همين مراسم 8 مارس امسال نگاه كنيد. استقبالی كه از فراخوان كميته برگزار كننده شده، نشانه اينست كه بسياری از ما فهميده ايم كه اوضاع فرق كرده و وظايف نوينی را از ما طلب ميكند. برای انجام اين وظايف نوين بايد ببينيم.

موقعيت جنبش ما چيست؟ نقاط قوت و ضعف آن چيست؟ جنبش ما در خارج، دهها فعال باتجربه و صاحبنظر دارد. فعالينی كه تجربه انقلاب را دارند؛ تجربه جنبش متشكل زنان در سالهای انقلاب را دارند؛ تجربه مبارزه سر مسئله زن در سازمانهای سياسي؛ تجربه زندان و مقاومت؛ تجربه چند سال كار در جنبش زنان ايرانی و ارتباط با جنبش زنهای بقيه كشورها را دارند. اين نقطه قوت بزرگيست. امروز ما در خارج ميتوانيم نقش مهمی در متشكل كردن جنبش زنان، در پايه گذاری اتحاد اين جنبش، بازی كنيم. بخشهای مختلف، فعالين مختلف جنبش خارج، راحتتر ميتوانند با هم تماس و تبادل نظر داشته باشند؛ از هم ياد بگيرند و بهم ياد بدهند؛ راحتتر ميتوانند متشكل بشوند؛ راحتتر ميتوانند به تجارب جنبش جهانی رهائی زن دست پيدا كنند و از آن ياد بگيرند. زنهای آگاه و مبارز داخل ـ بخصوص آنهائی كه تجربه فعاليت سياسی و متشكل داشته اند ـ انتظار دارند كه ما از فرصت و امكاناتی كه در اختيارمان هست، بحداكثر استفاده كنيم.

يك نقطه قوت ديگر ما اينست كه بخش بزرگی از جنبش زنان، راديكال است؛ روحيه اش رزمنده است؛ اعتماد بنفس دارد. اين بخش، در طرح خواسته هايش، در مبارزه برای تحققشان، نشان داده كه پيگير است. در جزء جزء فعاليتها و اظهار نظراتش اين روحيه خيلی مشخص است. اين اعتماد بنفس، اين تسليم ناپذيری، خيلی ارزش دارد وقتی كه بقول فراخوان كميته می خواهيم موجوديت رژيمهای ضد زن را به مصاف بطلبيم. اما ما نميتوانيم نسبت به يك كمبود مهم بی توجه بمانيم. ارتباط ما با توده زنان، ناچيز است. شكافی كه بين بخش آگاه و متشكل اين جنبش با نيروی گسترده زنان ـ در همين خارج ـ وجود دارد را بايد ديد؛ بايد برای پر كردنش تلاش كرد. با اين تصويری كه داديم امروزه برای رفع پراكندگی و دستيابی به يك اتحاد رزمنده در جنبش زنان چه بايد كرد؟ و برای اين اتحاد چه معيارهائی را بايد پيش گذاشت؟

يكم: جنبش رهائی زن، يك جنبش سياسی است؛ با قدرتهای سياسی طرف است. مبارزه اش فقط عليه ستمگران خانگی يعنی پدر و شوهر و برادر كه به هزار و يك شكل ستم می كنند، نيست. آن اوضاعی كه در خانه حاكم است، تصوير كوچك روابطی است كه در كل جامعه حاكم است. پشت پدرسالاری و مردسالاری در خانواده را، سنت، فرهنگ و مذهب حاكم ميگيرد؛ قدرت اقتصادی حاكم ميگيرد؛ قانون حاكم ميگيرد. و همه اينها را دولت حفظ ميكند. تحقق اهداف و پيشروی جنبش زنان گره می خورد به اينكه چگونه به اين قدرت سياسی برخورد می كند. دو برخورد بيشتر نداريم. نهايتا، دو نوع برخورد بيشتر نداريم: يا انقلابی؛ يا سازشكارانه. برخورد انقلابی يعنی حركت برای ريشه كن كردن ستم جنسی، يعنی حركت برای ضربه زدن و خرد كردن يك پايه اساسی و حياتی نظام و دولت ارتجاعی.

و اما برخورد سازشكارانه يعنی سياست دل بستن به اين يا آن جناح حكومتي. تقاضای اينكه به بعضی از زنان امتياز بدهند. ستم جنسی را برای بعضی از زنان يك خرده قابل تحملش كنند؛ بجای هفتاد ضربه برای بدحجابی آنرا به سی ضربه تقليل دهند. سياست افتادن دنبال زنهای حكومتی، دنبال همان فمينيستهای اسلامی كه گفتيم تلاش برای متحد شدن با آنها؛ اميد بستن به اينكه از بين زنان، يكی وزير بشود؛ يكی معاون يا مشاور وزير بشود. چنين سياستی ممكنست موفق شود؛ يعنی ممكنست تحت شرايطی قشر كوچكی از زنان، امتيازاتی هم بگيرند. اما شرطش اينست كه اساس نظام مردسالار را زير سئوال نبرند. زنان را به شورش برای گرفتن حقشان، برای پاره كردن همه زنجيرها و خلاص شدن از ستم جنسی دعوت نكنند. خلاصه اهرم كنترل زنان شدن و توجيه كننده وضع موجود. البته كه اين دو تا راه، اين دو سياست نقطه مقابل هم هستند. حال كه صحبت از اتحاد شد سئوال اينست كه حول كدامين سياست؟ مسلم است كه حول سياست انقلابي.

دوم: جنبش زنان فقط با قدرت سياسی در يك كشور روبرو نيست. جهان كنونی را قدرتهای بزرگ سرمايه داری می چرخانند. سلطه و حاكميت آنها هم متكی است به ستم بر زن؛ متكی است به ساختارهای مردسالارانه. همين ها هستند كه عقب مانده ترين رژيمهای دنيا را حمايت می كنند؛ همين ها هستند كه در جوامع خودشان شكل های مختلف ستم جنسی را ـ هم خيلی علنی، هم پوشيده و موذيانه ـ حفاظت می كنند. دولتمردان اين كشورها هر وحشيگری و سنت كهنه ای را به اسم ويژگی فرهنگی كشورهای آسيا و آفريقا و آمريكای لاتين توجيه می كنند. اسمش را هم گذاشته اند نسبيت فرهنگي. ميگويند هر ملتی راه و رسم خودش را دارد. ارزشها و معيارهای انسانی، نسبی است و برای همه جای دنيا يكی نيست. معنيش اين ميشود كه مثلا: حجاب جزو فرهنگ اين كشورهاست. شوهر دادن دختر بچه ها و هزار و يك شكل ديگر ستم بر زن، جزو فرهنگشان است. و اين چيزها را نميشود عوض كرد. اين بحث علم شده برای تطهير عقب مانده ترين و زن ستيزترين حكومتهای دنيا. طبق اين بحث، تقصير از ستمگرها نيست. ستمديده ها خودشان يك چيزيشان ميشود!

آن دولتهای باصطلاح متمدن و مدرنی كه اين توجيهات ارتجاعی را راه انداخته اند، نميتوانند دوست جنبش زنان باشند؛ نميتوانند متحد ما باشند ـ هر چقدر هم كه از حقوق بشر يا حقوق زن دم بزنند؛ هر چند تا زن هم كه در كابينه و مجلسشان داشته باشند. بنابراين نبايد دنبال سازمانهائی كه اينها در سطح بين المللی برای كنترل زنان راه می اندازند افتاد؛ نبايد به اصطلاح كمك رسانی هايشان را تبليغ كرد.

برای مثال؛ حتما شنيده ايد كه سازمان ملل، امسال را سال همبستگی با زنان افغانستان اعلام كرده. سازمان مللی كه بدون در نظر گرفتن عقيده و منافع آمريكا، آب نمی خورد، چطور شده به فكر زنان كابل افتاده؟ آنهم درست فردای روزی كه شركتهای آمريكائی با طالبان قرارداد عبور گاز و نفت بسته اند؟ به دنيا چه بايد بگوييم؟ به زنان كابل چه بايد بگوئيم؟ بايد بگوئيم از لطف آمريكائی ها و سازمان ملل ممنون باشيد كه بفكرتان هستند؟! نه! بهيچوجه! بايد نشان بدهيم كه اينها دارند اشك تمساح می ريزند؛ نشان بدهيم كه هدفشان خواباندن خشم زنهای افغانستانی است؛ پوشاندن اين واقعيت است كه خودشان باعث و بانی بدبختی مردم، و جنايت های طالبان و بقيه حزبهای ارتجاعی اسلاميند. اين كارها را جنبش رهائی زن در صورتی ميتواند انجام بدهد كه سياستش روشن باشد؛ روشن باشد كه كی ها دشمنند؛ كی ها دوست.

جنبش زنان نبايد شكل های پوشيده تر و باصطلاح مدرنتر ستم جنسی را در مشخصا در كشورهای پيشرفته سرمايه داری موجود است ناديده بگيرد؛ اين جنبش بايد با زنان ستمديده اين كشورها، با مقاومت و مبارزه شان، همبسته و متحد باشد. بايد اهميت و عمق مبارزه ای كه ضد تبعيض و آزار مخفی و علنی زنان در محيط  كاری و تحصيلی اين كشورها جريان دارد را درك كند؛ بايد از مبارزه عليه كتك خوردن و تجاوز به زنان در خانه و جامعه، دفاع كند؛ بايد از مبارزه ای كه برای دفاع از حق سقط جنين عليه فشارهای قانونی و مذهبی و معنوی ای كه در اين زمينه وجود دارد، پشتيبانی كند. اگر برخورد ما به ستمی كه به زنان اين كشورها می شود، يك برخورد راديكال نباشد، نمی تواند با زنان مبارز و آگاه و انقلابی اينجاها متحد بشود. نمی توانيد تشخيص بدهد كه اينجا كی واقعا متحدش است. می تواند به اين دام بيفتد كه بين زنهای احزاب حاكم ـ يعنی بين مهره های همين دولتهای ستمگر ـ دنبال متحد و حامی بگردد.

سوم: اين سيستم، به خيلی ها ستم می كند. فقط ما زنان نيستيم. ستم ملی، ستم مذهبی، ستم طبقاتی را نبايد ناديده گرفت. مبارزه ای هم كه ضد اين ستمها از طرف مردم براه می افتد را هم نبايد ناديده گرفت. جنبش ما بايد از اينها حمايت كند. بحث اخلاقی نميكنيم. اگر واقعا می خواهيم ريشه ستم را بسوزانيم، به اين همبستگی و حمايت و اتحاد احتياج داريم. كار كردن برای اين همبستگی، تلاش كردن برای اين اتحاد، يك كار سياسی است؛ يك سياست معين ميخواهد. جنبش زنان بايد نه فقط در اينجور مسائل، بلكه در كل زندگی سياسی جامعه دخالت كند؛ تاثير بگذارد؛ نقش بازی كند. چرا كه نه؟ كی گفته؟ كجا تعيين شده كه ما فقط بايد سرمان به كار خودمان باشد؟ تا ديروز به ما می گفتند كه زندگيتان فقط خانه داری و شوهر داری و بچه داری است. حالا كه ديگر آمديم ميدان و نميتوانند در خانه حبسمان كنند، ميگويند فقط بفكر خودتان باشيد؛ پايتان را از محدوده مسائل ويژه زنان بيرون نگذاريد. متاسفانه اين حرف بعضی از زنها هم هست. با اين ديد محدود، به هيچ جا نميشود رسيد.

بگذاريد تاكيد كنيم: يك جنبش رزمنده زنان در افغانستان و ايران ـ چون فعلا بحثمان سر اين دو تا كشور است ـ اين پتانسيل را دارد كه در جهت گيريهای آينده جامعه نقش تعيين كننده بازی كند. اين جنبش، يكی از حلقه های اصلی زنجير سيستم را، يعنی يك ستم هزاران ساله را نشانه می گيرد. بلند شدن و پيشروی جنبش زنان، كل اين زنجير را تكان می دهد؛ كل اين دستگاه را به لرزه می اندازد. بدون چنين جنبشی، نميشود اين سيستم را انداخت؛ نميشود يك زندگی متفاوت، يك سيستمی كه ستمگر نباشد را درست كرد. رسالت جنبش زنان را اينجوری بايد ديد. تاثيرات اين جنبش را از همين الان ببينيم. الان كه هنوز اين جنبش متحد و متشكل نيست، می بينيم كه هر دفعه زنان فعالانه در مبارزات توده ای شركت ميكنند، يا هر وقت خودشان مستقلا دست به اعتراض جمعی ميزنند، چقدر سريع خبرش همه جا می پيچد؛ چه احترام و تحسينی را دامن ميزند؛ ببينيد چطور محرك به ميدان آمدن خيلی های ديگر ميشود.

چهارم: همانطور كه اول گفتيم، امروز جنبش ما عمدتا تشكيل شده از فعالين روشنفكر. درست است كه وضعيت و خواسته های توده زنها ـ در همين خارج يا در داخل ـ را مطرح ميكند؛ اما با اين توده پيوند نزديك ندارد. هنوز نتوانسته به يك جنبش نسبتا توده ای زنان تبديل بشود. همانطور كه گفتم اين يك نقطه ضعف است. تغيير ريشه ای كه جای خود دارد، حتی اگر جنبش ما واقعا بخواهد دشمنانش را وادار به عقب نشينی كند و خواسته هاش را تحميل كند، بايد به قدرت توده ها متكی باشد. بايد بتواند نيروی توده زنان را آزاد كند؛ بايد بتواند اين نيرو را بسيج و متشكل كند. امكانش هست؛ شرايطش هست. با اينهمه ستمی كه به اينهمه زن ميشود، ظرفيت پيوستن به چنين حركتی را دارند. سئوال اينست كه ما دنبالش هستيم يا نه؟ ضرورتش را می بينيم يا نه؟ يعنی همان نكته اول: برای حل مشكلاتمان ميخواهيم به قدرت ستمديده ها اتكاء كنيم يا به لطف ستمگرها؟

يك نكته مهم ديگر: زنها به اقشار و طبقات مختلف تقسيم ميشوند. ستمی كه به زنها ميشود، يك شكل و اندازه ندارد. برای هر بخش يكجور اعمال ميشود. تيغی كه در شهرها به صورت بدحجاب ها كشيده ميشود، يا وضعيت زنان جوان قاليباف در دهات كه حتی مزد كارشان را مستقيما مرد خانه شان می برد، همديگر را كامل ميكنند. هر دوی آنها از يكجا پا ميشود؛ به يك سيستم خدمت ميكند. نتيجه هر دويش، كنترل و مهار زنان است. وقتی از اتكاء به نيروی زنان ميگوييم منظورمان اتكاء به مبارزه اين طيف وسيع است. واقعيت اينست كه بخش اعظم اين طيف را زنهای كارگر و دهقان تشكيل ميدهند. جنبش زنان بايد در تكامل خودش با اين نيروی عظيم پيوند برقرار كند؛ در درجه اول اين يك پيوند سياسی است. بايد بتواند معضلات و مسائل، منافع و آمال زنهای زحمتكش را منعكس كند. بايد اينطوری نگاه كرد كه اگر قرارست ستم به زن ريشه كن بشود؛ بدست خود زنان ريشه كن بشود؛ بيشترين دستها، قويترين دستها، مشتاق ترين دستها، همين دستهای كار كرده است.

پنجم: مردها از هر قشر و طبقه ای كه باشند در موقعيت برتری كه اين نظام نسبت به ما بهشان ميدهد، منفعت دارند. اين نظام، به مردها امتياز ميدهد، به آنها امتياز ميدهد تا در عوض، نصف جمعيت دنيا را دائم كنترل كنند؛ سركوب كنند؛ مهار كنند. جنبش زنان بايد از هر شكل مقاومت و شورش زنان در مقابل مردها دفاع و پشتيبانی كند ـ از هر قشر و طبقه ای كه ميخواهند باشند. بگذاريد همينجا نكته ای را بگويم كه همه مان با آن آشنائيم: حتی در تشكيلات های انقلابی و مترقی هم با ديدگاه و رفتارهای مردسالارانه روبرو می شويم. علت دارد. فرهنگ حاكم، بينش حاكم در جامعه، مردسالار و زن ستيز است. اين فرهنگ و بينش در همه جا نفوذ ميكند. روی همه تاثير ميگذارد. تشكيلات های مترقی و انقلابی هم مال همين جامعه اند؛ در همين محيط زندگی ميكنند؛ افرادشان در معرض همين طرز تفكرات و مناسبات حاكم هستند.

بعضی از زنان با ديدن اين واقعيت، دلسرد شده اند و دور فعاليت در چارچوب احزاب و سازمانها را خط كشيده اند؛ خيليها هم بدرستی كوتاه نيامده اند و عليه اين ديدگاه ها و رفتارها، در تشكيلاتشان مبارزه كرده اند. اينجوری نگاه كنيد كه يك جنبش زنان وسيع، منضبط، موثر، رزمنده، چقدر می تواند روی كل جامعه، روی كل جنبش و تشكيلات هايش تاثير بگذارد. چقدر ميتواند كمك كند به مردهای مبارز و انقلابی كه بهتر دنيا را ببينند؛ بهتر برای يك دنيای متفاوت مبارزه كنند؛ عميقتر مرز خودشان را با دشمن، با فرهنگ و ارزشهای دشمن، بكشند.

ششم: جنبش ما يك جنبش مستقل است؛ منظور از استقلال اينست كه ريشه های خودش را دارد؛ اين جنبش جوابی است به تضادهای اجتماعی معينی كه از سلطه مرد بر زن بلند ميشود. ستم مضاعفی كه روی دوش زنان است، به اين جنبش ويژگی ميدهد. اينهاست پايه ايجاد تشكلات مستقل يا مجزای زنان. اما اگر از مستقل بودن بخواهيم اين برداشت را بكنيم كه اين جنبش بايد دور خودش يك ديوار بكشد و به بقيه جامعه، به بقيه ستمديده ها، هيچ كاری نداشته باشد؛ اگر از استقلال اين ديد را داشته باشيم كه جنبش زنان هيچ تماس و ارتباطی با بقيه تشكيلاتهای مترقی و انقلابی نبايد برقرار كند؛ نبايد به بقيه چيزهائی ياد بدهد و از آنها چيزهائی ياد بگيرد؛ نبايد با آنهائی كه لازمست و ممكنست، ضد دشمنهای مشتركشان متحد بشود؛ نه! اين اسمش استقلال نيست. تنگ نظری است.

اما آن استقلال حياتی كه بايد رويش محكم ايستاد و بهيچوجه خدشه دارش نكرد، استقلال جنبش زنان از قدرتهای موجودست: استقلال از روابط و نهادها و نيروهائی است كه خودشان عامل ستم جنسی هستند؛ حافظ مردسالاری هستند؛ بهر شكلش ـ سنتی يا مدرن. آنهايی كه در اين جنبش شركت می كنند حتما گرايش های سياسی و بينشی مختلفی دارند؛ خيلی هايشان ممكنست تعلقات تشكيلاتی متفاوتی هم داشته باشند؛ وجود اين گرايشات و تعلقات اجتناب ناپذيرست؛ اصلا چيز بدی نيست. اگر پايه اتحاد درست گذاشته شده باشد؛ اگر معيارهای وحدت روشن باشد؛ اين تفاوتها خيلی هم مفيدست؛ باعث شادابی و تحرك و پيشرفت جنبش ميشود. اگر به آن درست برخورد بشود، راهگشاست. ما جدا مخالف اين هستيم كه به اسم استقلال گرايشات يا استقلال جنبش زنان، پراكندگی و خرده كاری توجيه بشود. مخالف اين هستيم كه بجای تبادل نظر و مبارزه دوستانه سر ايده ها و نظرات و راه های مختلف، به اصطلاح ساده ترين راه انتخاب بشود: يعنی دور اتحاد و همبستگی را خط بكشيم و خيالمان را راحت كنيم.

يا آن طرفش؛ دور بحث و مبارزه سازنده ای كه به وحدت محكمتر و روشنترمان خدمت می كند را خط بكشيم و فورا مخرج مشترك بگيريم. وحدت اصولی ـ مبارزه دوستانه، ولی جدی بر سر اهداف، راه ها، شعارها؛ وحدت بالاتر؛ ما طرفدار اين هستيم. ما معتقديم گرايش های مختلف می توانند در يك چارچوب متحد و دمكراتيك و رزمنده و سازش ناپذير در مقابل قدرتهای موجود، با هم فعاليت كنند.

اما نكته آخر: پايه های محكمی برای نزديكی و اتحاد جنبش زنان افغانستانی و ايرانی وجود دارد. امروز وقتی سرمان را بلند ميكنيم و دور و ورمان را نگاه ميكنيم، می بينم زير يك منگنه هستيم؛ ستمهائی كه بهمان  ميشود شبيه هم است. ما با مردسالاری و زن ستيزی از نوع اسلاميش طرفيم. فقط ما نيستيم كه احساس نزديكی و اتحاد می كنيم. دشمنانمان هم دستشان در دست هم است. با توجه به ستم ملی كه در ايران به افغانستانی ها ميشود، با توجه به تفرقه ای كه ارتجاع بين مردم دو تا كشور دامن ميزند، با توجه به برخورد شرم آور شووينيستی كه نسبت به افغانستانی ها وجود دارد، وظيفه زنان مترقی و انقلابی ايرانی سنگينتر است. بايد تلاش بيشتری برای اين همبستگی و اتحاد بكنند.

زنان افغانستانی هم بايد اين نقش را برای خودشان ببينند كه در صف اول مقاومت و مبارزه زنان ـ نه فقط در افغانستان بلكه در ايران ـ قرار بگيرند. بايد اين نقش را برای خودشان ببينند كه به فعالين و رهبران اين جنبش تبديل بشوند. اين همبستگی و اتحاد ميتواند كمك بزرگی باشد برای مبارزه عمومی مردم هر دو تا كشور؛ ميتواند كمك بزرگی باشد برای خنثی كردن تفرقه ای كه دشمن می اندازد. اين يك نمونه ديگر از تاثيرهای تعيين كننده ای است كه گفتيم جنبش زنان ميتواند روی تحولات سياسی جامعه بگذارد.

در اينجا سعی كرديم خطوط اساسی و معيارهای عمومی برای دستيابی به يك اتحاد رزمنده در صفوف جنبش زنان را مطرح كنيم. يك جمعبندی كوتاه ميكنيم:

فرصتهای بزرگی پيش پای جنبش زنان قرار گرفته؛ البته می دانيم وحدت و تشكل رزمنده ای كه  دنبالش هستيم، يك شبه بدست نمی آيد؛ راحت و بی دردسر بدست نمی آيد. ما در 8 مارس امسال تلاش خوبی كرديم، قدمهای مثبتی برداشتيم، به هم نزديكتر شديم. كار ما اينجا تمام نميشود؛ به نوعی ميشود گفت كارمان تازه شروع شده. بايد بر پايه نزديكی سياسی و ارتباط عملی كه بين ما بوجود آمده، قدمهای بعدی را سازمان بدهيم. بايد مبارزات رزمنده و سراسری و متشكل راه بيندازيم؛ مبارزات متحدانه تر، موثرتر، پايدارتر؛ مبارزات دخالتگر در تحولات جامعه. بايد بنشينيم نقشه عملی كردن اين دورنما را بريزيم؛ فرمهای سازماندهی وسيعتر، سازماندهی سراسری را در بياوريم.

بنظر ما فراخوان كميته يك چارچوبه حداقل را برای شروع كار گذاشته؛ مواضعی كه در فراخوان آمده، صرفا موضع اين فعال جنبش زنان، يا آن گروه سياسی نيست. از اوضاع كلی جنبش ما نتيجه گيری شده؛ منافع عمومی اين جنبش را مد نظر قرار داده؛ با توجه به ظرفيت و دستاوردهای اين جنبش تهيه شده. چارچوبی كه فراخوان جلو گذاشته، يك نقطه شروع است برای قدمهای بعدی. اين فراخوان آنقدر روشن و پايه ايست كه بتواند آغاز خوبی باشد برای دستيابی به يك اتحاد رزمنده در صفوف جنبش زنان. در عين حال امكان و پتانسيل اين موجودست كه در جريان مصاف های نظری و عملی مبارزه زنان، متكاملتر شود.

جنبش زنان بايد فعالين كاردان و متعهد و از خود گذشته ای داشته باشد كه تمام وقت، برای اين جنبش نيرو بگذارند و ده ها هزار نفر ديگر را به ميدان مبارزه بكشند. بايد زنان را دعوت كنند كه پايشان را از خانه بيرون بگذارند و فعال اين جنبش بشوند؛ عليه هر رابطه ای، هر بندی در مناسباتشان با مردها، كه باعث ميشود نتوانند بعنوان يك زن، بعنوان يك موجود اجتماعی كامل و مستقل، حركت كنند، طغيان كنند. زنجيرهائی كه مادر بودن و همسر بودن، به دست و پايشان بسته را پاره كنند؛ با يك هويت كامل و برابر با مردها، عرض اندام كنند و سرنوشتشان را در دست بگيرند.

خلاصه، نصف اين دنيا مائيم؛ بار سنگينتر ستم های اين دنيا هم روی دوش ماست؛ بيائيد نقش مان را در عوض كردن دنيا بعهده بگيريم؛ بيائيد دنيا را مال خودمان كنيم.

پيش بسوی اتحاد رزمنده صفوف جنبش زنان!