گذری تاریخی بر پوشش زنان و سیر پیدایش حجاب!

آیدا پایدار

این نوشتار تلاش دارد تا بر مبنای ارتباطی که میان پروسه ی تکامل طبقاتی (کنترل کار طبقه ای توسط طبقه ای دیگر به هدف تصاحب ثروت تولید شده) و تجسم تاریخی ستم بر زن (کنترل بدن زنان مطابق عملکرد مالکیت خصوصی توسط مردان به هدف سلطه ی جامعه ی پدرسالار بر ابزار تولید نسل)، نمودهایی از پروسه ی ستمگرانه شدن پوشش زنان تا سرحد «حجاب اجباری» را توضیح می دهد.

پوششی که در سیر تکاملیِ انسان شدن، به عنوان حیوانی که به طور فیزیولوژیک ضعیف و از طبیعت جدا گشته تا با ذهنی متکامل بر آن چیره شود، مانند هر پدیده ی انسانی دیگر در شکل و ماهیتاش مهر شیوه ی تولید زمانه ی خود را خورده، هماهنگ با آن تکامل یافته، معنا و مفهوم گرفته تا جایی که خط قرمز یا پرچم سلطه ی انسان هایی بر انسان های دیگر و امروزه در کشورهایی مانند ایران، نماد سلطه ی مردان/حکومت بر زنان/جامعه شده است.

پس بررسی تاریخی این پدیده نیز ضرورتا عرض اندام کرده و ما را به دنبال خود تا زل زدن به پیکره ها، تمرکز بر نقش برجسته ها و بیرون کشیدن صداهای سرکوب شده ی زنان در خشت خشت تاریخ نگاری های مردانه می کشاند. صدای تنانه ای که در چرخِ نفع خصوصی طبقه ای، تکه تکه، دیگر و دوم گشته، مادام که امتیازات و تیغ هایی، به دست جنسی دیگر به مثابه جنس اجراگر و اول در سلسله مراتب جهان تکاملیِ ستم و استثمار سپرده شده است.

هر ترسی محصول یک فقدان است و واکنش بعدی این فقدان در مثلی رایج نطفه دارد: «آن که می ترسد دست به تیغ می برد»؛ آن که به حقانیت جایگاه خود اعتقاد و اعتمادی ندارد! دست به تیغ می برد تا این دره ی خالیِ اعتقاد را با خون مملو کرده و رخنه های شک و شبهه را پوشانده و انکار کند! پس از ترس و انکار به تخیل پناه برده و ماجرا را آن گونه که می خواهد بازگو می کند!

آنچه پای سوالات بسیار ما را از سرمنشاهای گم شده ی تاریخی در گودال های خون می سراند و غرق و مبهم می کند:

«ترس» است؛

و آن چه از واکاوی رخنه های سرپوشانده ی تاریخ زنانه عایدمان می شود، گویای چیزی نیست جز:

«انکار»!

فقدان و ترس، مکانیسم انکار و سپس تخیل را فعال می کنند و تحریفات ذهنی جای واقعیات عینی را گرفته و برای باورپذیر کردن شان گاه هر وسیله ای به مدد گرفته یا ساخته می شود! یکی از این وسایل دست ساخته «دین» است. ادیان پایه در ترس، ضعف و بر بستر جهل قبولانده شده اند. شاید همان منشاءای که بشر شکارگر را به جد واداشته تا با اعتقادی راسخ به دیوارنگاری قارها بپردازد و با ترسیم گاومیش و گوزن در تلقیناش به استیلا و توان خویش ایمان بیاورد. پس در همین مسیر، اساطیر نیز یک به یک خلق و تندیس ها با ابتدایی ترین متریال موجود یعنی سنگ و استخوان ساخته می شوند. چیستی و چگونگی این دست ساخته های بشری همواره در پیوندی لاینفک با شیوه های تولیدی، توان تسلط بر طبیعتی دوگانه به مثابه دیگریِ بزرگِ در برگیرنده ی خود، و سپس تسلط انسان بر انسان قرار گرفته اند. در سیر بررسی این دست ساخته ها هرچه به گذشته و به ادیان و اساطیر برجای مانده ی نخستین بر می گردیم، سیر به زیر کشیدن قدرت زنانه و استیلای قدرت مردانه (استیلای پدرسالاری بر مادرتباری) آشکارتر می شود. استیلایی انکار کننده ی سبقه ی جدال خویش و ترسان از در گرفتن جدلی نوین برای باز پس گیری جایگاه به تصاحب در آمده! بنابراین در دوره های بعدی به نظر می رسد که آثار زیادی از تاریخ حذف شده و تلاش بر ازلی و ابدی نشان دادن قدرت مردانه و سلطه ی مقدس پدرسالاری بوده است. آثار به دست آمده از ادیان ابتدایی علی رغم این حذف و انکار جهت مند، چنین می نمایانند که دوران مربوطه هنوز حاوی ردپایی از قدرت و حضور زنان بوده است، اما ادیان متکامل بعدی علاوه بر پی ریزی قداست سلطه ی مردانه، نفس حضور زن را برنتابیده اند، برای آن احکام و شروط متعددی (از جمله تعیین نحوه ی پوشش) تعیین کرده و تا اشد مجازات را برای تخطی از چارچوب های معین دستگاه پدرسالار در نظر گرفته اند. تنها به این علت که زنان از نظر بیولوژیک امکان و توان تولید نسل بشر را داشته اند و مردان «فاقد» این امکان بوده اند. پس این «فقدان»، ضرورتا در پیوند با شکل گیری طبقات، پتانسیل و نطفه ی استثمار تاریخی زنان را طبق همان مکانیسم فقدان، ترس، انکار، تخیل و ایده پردازی مبتنی بر نفع خصوصی را به کار گرفته است. پوشش زنان به عنوان بیرونی ترین و ظاهری ترین جنبه ی زیستیشان، جهت پررنگ و واضحی را در ارتباط با جایگاه اجتماعیشان در دوره های مختلف را نشان می دهد!

به اولین دست ساخته های مکشوفه ی بشری که بر می گردیم و نخستین نمودهای انسانی را که پی می گیریم، به تندیسک های متعددی از زنان می رسیم. این تندیس ها مربوط به دوران شیوه های تولیدی نخستین و نظام مندی ابتدایی است که زنان در آن نقش تعیین کننده ای داشته و به علت تکامل بیولوژیک و امکان زایش، سهم پررنگ تری در مشاهدات و مکاشفات انسان درگیر طبیعت داشتند.

امکان و تفاوتی که در آن جا بر خلاف امروزه، ارزش و امتیاز محسوب می شد و نخستین بارِ پرستش، الوهیت و قداست را متوجه خویش ساخته بود؛ بنا براین برای ظهور در هنر بر مرد ارجحیت و تقدم یافته است. در ادامه ی این بحث و مشخصا ورود به بحث پوشش باید اشاره ای داشته باشیم به زن-تندیس هایی که در یک گستره ی تاریخی 500 هزارساله یعنی از دوران پارینه سنگی قدیم تا پارینه سنگی متاخر در گستره ی جغرافیایی وسیعی پدید آمده اند. امروزه باستان شناسان تمامی این تندیس ها را «ونوس»، که ایزدبانویی نسبتا متاخر است، می نامند. علت این نام گذاری می تواند به سبب فرم اغراق شده ی اندام های زنانه باشد؛ مثل پستان های درشت و هم چنین شکم برآمده که حالت آبستنی و زایش را تجسم کرده و بنابراین در پیوند با طبیعتی زایا و مسلط بر انسان آن زمانی، سویه های مقدس و خدایی پیدا کرده است. علاوه بر این می تواند در کنار زایایی، نشانی از شور جنسی نیز باشد؛ چرا که این جایگاه در اساطیر رُم و یونان باستان به ونوس و همزادش «آفرودیت» منسوب است که معمولا در تندیس ها هرچند با کارکردی دیگر اما با پستان های عریان ظاهر شده اند. بنابراین منشاء ونوس را که هنوز درگیر و دار کشمکش با سلطه ی سر برآورده ی مردانه دوام آورده و در قیاس با پوشش هرا (الهه ی ازدواج، زایمان، خانواده) که چندی بعد در مسیحیت به شکل مریم کاملا پوشیده و مادر مقدس ظاهر می شود، احتمالا همان تندیسک های نخستین می دانند. اما ویژگی ظاهری مهم مربوط به این بحث این است که تقریبا تمام این تندیسک های نخستین، بدون هیچ گونه ای از پوشش و کاملا عریان هستند. در هیچ موردی تلاشی برای پوشاندن و استتار بدن زن به عمل نیامده بلکه به طرز کاملا پذیرفته ای بر طبیعت تن زن، همان گونه که هست، تاکید شده است. تمام این تندیس ها از نظر بیولوژیک یک تیپ اندام را نشان نمی دهند و به صورت یک طیف طبیعی، اشکال مختلفی از استخوان بندی بدن زنان را در بر می گیرد. بنابراین نمی توانسته در خود رد و اثری از ایده ی حجاب در نقش «انکار» موجودیت تحت سلطه که حالا نیازمند تخیل و دیگرگویی و مصنوع پردازی است، داشته باشد؛ ایده ی انکار کننده ی حجاب که ربط مستقیمی با در حاشیه قرار گرفتن زن دارد.

پس این گونه بر می آید که زن بر اساس همان گونگیِ طبیعتش، در مرکز و در محوریت توجه بوده است. اما آن چه که ما امروزه به عنوان تمدن و تاریخ می شناسیم مصادف است با اعمال همان پروسه ی فقدان، ترس، انکار و تحریف پیش گفته شده که شامل شکل گیری تدریجی طبقات و به حاشیه بردن زن از متن نظام مندی اجتماع می شود. پروسه ای که تخم حجاب را نیز می کارد. در چنین دورانیست که ادیان نخستین استحاله پیدا کرده، سویه های مردانه و سلطه ی شدت یافته تری می گیرند و پایه ی ادیان متاخر به عنوان تقدیسگران سلطه ی طبقاتی و پدرسالاری را می سازند. ایده ها بستر وقوع مادی خود را از دست می دهند، ایدئالیسمِ منکر واقعیتِ گذشته از تخم ترس بیرون می آید و هنر و شاکله ی تمدن را در بر می گیرد. خدایان زن کم کم جای خود را به خدایان مرد می دهند و اساطیر در سیری مخالف قرار می گیرند. این اتفاق در تمامی جوامع بشری هرچند دیر یا زودتر اما در نهایت رخ داده است. از جمله نمونه هایی که شاید زودتر و به یک باره این روند را به خود پذیرفته بخش هایی از یونان باستان است. در تاریخ هرودوت زنان در همه جا حضور دارند ولی در تاریخ توسیدیِد (توسیدیدِیس) اثری از زنان به خصوص زنان شوهر دار نیست. پلوتارک از قول توسیدیدس نقل می کند:

«حتی نام یک زن پاک دامن را باید مانند خودش در خانه پنهان کرد»

اما در بخش های مختلف یونان این اتفاق در یک زمان و به یک شیوه رخ نداده است. مثلا همزمان با این که در بخش هایی مثل آتن که دیگر دستخوش این تغییرات شده بود، هنوز در بخش هایی هم چون اسپارت مقاومت از سوی زنان در مقابل به حاشیه و انزوا برده شدن به چشم می خورد. در آتن اندرونی ها شکل گرفته اند، زنان از جامعه، دیگر می توان گفت به طور کامل حذف شده اند، تحصیل تنها به واسطه ی دایه، در خانه و تا درجه ی محدودی صورت می گیرد و بر سر خطر عدم کنترل هوش زنانه صحبت می شود. در اسپارت اما وضع به گونه ای دیگر است. زنان در اسپارت تا مقاطع هم طراز با مردان تحصیل می کنند، جنگ جویانی متبحر و سخنرانانی دقیق اند، از ذکاوت و قدرت مباحثه برخورداند و... این تفاوت به خوبی در نحوه ی پوشش این زنان نیز بروز پیدا می کند. در آتن حالا دیگر آن چه حجاب به معنی پرده و حائل خوانده می شود می بایستی الزاما در مورد زنان لحاظ شود. پیراهن های آستین دار، گشاد، بلند به همراه یک شال که دور کمر و گاهی بر سر آن ها می پیچد، پوشش محجوب زنان را تشکیل می دهد. این شال یا گاهی شنل در فرهنگ های مختلف اولین نشانه های ظهور حجاب در مورد پوشاندن موی سر زنان است. گویی کارکرد این شال در آتن زمانی بوده که زن مجبور می شد همراه با اشخاص مراقب از خانه خارج شود و در آن صورت می بایستی به طور کامل بدن و سر خود را بپوشاند. تا آن جا که گویا گاهی صورت خود را نیز با پارچه ای نازک می بایستی بپوشانند. (شاید تور پوشاننده ی صورت عروس هنگام ازدواج نیز بقایای همان حائل نازک صورت باشد که البته در نقاط مختلف ظهور پیدا کرد.)

در همان زمان زنان اسپارتی که از کودکی و نوجوانی به طور آزادانه تری با پسران ورزش کرده و به علت خصیصه ی جنگ جویی سلاح با خود حمل می کرده اند لباس هایی نیمه عریان، راحت، بدون آستین و بدون شنل و دورپیچ داشتند. گاه نیز پیراهن ها تا بالای زانو بوده اند. زنان اسپارت هنوز در حال مبارزه و جدل برای بازپس گیری جایگاه پیشین خود در قدرت اند اما در برخی موارد به این اشاره شده که پوشش زنان اسپارتی نیز پس از ازدواج و تشدید و تحمیل تملک مردانه، افزایش یافته و ملزم به رعایت میزانی از حجاب می شدند. بدون در نظر گرفتن این دوگانگی بین زنان آتنی و اسپارتی در واقعیت مادی جامعه ی یونان، انعکاس تصویر زن در متون ادبی و فسلفی آن دوره متناقض به نظر می آید. زن پوشیده ی آتنی در شال و شنل و عزلت گزینی در خانه برای نقش مادری و بنابرآن تصویری که از وی در هنر ثبت شده همان طور که پیشتر اشاره شد، تقریبا همان تصویری است که در مسیحیت به عنوان مریم، مادر مقدس پوشیده در شال و شنل با خصلت هنر آتنی خود را نمایان می سازد. گاهی تندیس های زنان آتنی از تندیس های مریم مادر قابل تشخیص و تفکیک نیست.

بین النهرین:

در بحث مرتبط با حجاب و ادیان (خصوصا ادیان ابراهیمی) سرزمین بین النهرین که خواستگاه پیامبران متعدد از جمله نوح و ابراهیم بوده اهمیت زیادی دارد.

در بین النهرین مهم ترین تمدن ها، سومر، بابل و آشور بوده که در عین قرابت جغرافیایی و البته ستیز پیوسته با یکدیگر، ویژگی های جامعه شناسی و فرهنگی مختص به خود را داشته و نمود تقریبا متفاوتی نیز در آثار بر جای مانده به چشم می خورد.

سومر:

قدمت تمدن سومر به 5000 سال پیش از میلاد می رسد و خود دوره های مختلفی را شامل می شود که در حوصله ی این بحث نمی گنجد. اما به طور کلی تا 2050 پیش از میلاد سومر به عنوان یک واحد سیاسی از بین رفته است. در مورد موضوعات مربوط به زنان می توان مواردی را به صورت خلاصه برشمرد:

1) هنوز نسب از طریق مادر تعیین می شد و نه از طریق پدر.

2) هر شهر سومری دارای یک ایزدبانوی حامی و نگاهدارنده ی مادر بود که با نقش محوریت شهر، در معبد قرار داشت.

3) زنان علاوه بر در دست داشتن قدرت مذهبی، قدرت سیاسی نیز داشته اند.

در دوره ای به علت توسعه ی شهری، رشد بی سابقه ی جمعیت و نیاز به نیروی کار، تولید نیز سویه های اجتماعی تر یافت و این موضوع بر وضعیت زنان نیز تاثیرگذاشت. بسیاری از زنان به عنوان نیروی کار اجتماعی فعال شدند و قابل ذکر است که هنوز هم پای مردان و بدون استثناء در گروه های رهبری و مدیریت مشغول بودند. در معابد تحصیل کرده، ریاضیات می آموختند و حسابدار بودند. حق مالکیت، خرید و فروش، ارث، طرح شکایت داشتند و حتی می توانستند قاضی باشند.

در ارتباط با نحوه ی پوشش زنان سومری، با رجوع به تندیس های کشف شده، طیف مختلفی را می توان مورد بررسی قرار داد. گاهی پیراهن ها چین بر چین اند و چند انگشتی بالاتر از مچ پا (قد پیراهن ها به حدی است که کاملا امکان حرکات آزادانه فراهم باشد) هستند که با توجه به فیگور غالب در این پوشش، تکیه بر تخت داشتن زن، می توانسته ناشی از قدرت سیاسی و نظامی وی نیز باشد. گاه زنان نیایش گر را در تندیس ها می بینیم که لباسی متفاوت به تن دارند. قد این نوع لباس کوتاه تر است و شکل ساده تری دارد. دست و شانه ی راست عریان و یک تکه پارچه از دست و شانه ی چپ آویزان است. اغلب یک کلاه کوچک در میانه ی سر قرار گرفته که چنین بر میآید که مقصود پوشاندن موی سر نیست بلکه کارکرد آئینی یا نشانی از مقام سیاسی اجتماعی داشته است. در مواردی نیز موها تنها با دو گیره نگه داشته شده اند. به طور کلی پوشش زن سومری، پوششی راحت، با امکان حرکاتی آزادانه بوده و حجم پارچه ی چندانی نیز برای پوشاندن تن زن به کار نرفته است.

علاوه بر ارتباط میزان حضور زن در متن جامعه و نقش وی در تولید اجتماعی با نحوه ی پوششاش، میزان دست ساخته هایی که با محوریت زن در هر دوره ایجاد شده است نیز قابل توجه است. ازین نظر تمدن سومر به نسبت دارای میزان قابل توجهی از این زن- تندیسهاست.

بابل:

در بابل روند تکامل طبقاتی و استیلای پدرسالاری در نسبت با دیگر تمدن های هم زمان، سریع تر طی شده است. دولت شهر بابل به قدمت 23 قرن پیش از میلاد تا 539 پیش از میلاد که توسط کوروش هخامنشی فتح شد، بخش هایی از عراق کنونی را شامل می شد. به علت عبور دو جاده ی مهم بین النهرین از این شهر، بابل به شهری ثروتمند تبدیل شده بود. بافت طبقاتی شامل افراد آزاد طبقات بالا، برده ها و افراد آزاد طبقات پایین بود. یک مرد می توانست خانواده ی خود را در ازای بدهی بفروشد. در لوح حمورابی از مبادله ی زنان صحبت شده است. بقایای تمدن های پیشین تنها این امتیازات را برای زن گذاشته بود که وارد کسب و کار شده و تا حدی در مالکیت ثروت دخیل شوند. هنوز حق شهادت داشتند. هرچند شوهر اختیاردار طلاق بود و می توانست به راحتی زن را طلاق دهد. زن، در صورت برقراری رابطه ی جنسی پس از ازدواج با فردی دیگر محکوم به غرق شدن در آب می شد. در این دوره زن در حال تبدیل شدن به کالایی جنسی جهت شهوترانی مردان بود و تن فروشی رواج پیدا کرده بود.

تمدن های دیگر از بابل با عناوینی چون سرزمین بی بند و باری و شهوت پرستی یاد کرده اند. «هرودوت» به آئینی در بابل اشاره می کند که طبق آن هر زنی می بایستی باکرگی خود را ابتدا در معبد به یک مرد بیگانه در ازای تکه ای نقره بفروشد. در این مورد زن می بایستی مورد پسند مرد قرار گیرد و چهره و اندام زن حتی در این تجاوز مذهبی نیز موجب تبعیض واقع می شد. چرا که زن بدون این تجاوز مذهبی مجوز ازدواج را دریافت نمی کرد. این گونه که پیداست در این جا از هر تمدن گذشته و هم زمان رسوم و آیینی گزینش شده و گرد آمده اند که مردان در مسیر شهوت، تجاوز و عیش و نوش بیش از گذشته، پیش بروند. در این جا روی دیگر سکه ی حجاب رخ نمایانده است. یعنی عریانی زن در مقام ابژهی جنسی و خلع سوژگی اش با محوریت شهوت مردانه. پوشش به گونه ایست که از تمدن های مختلف خصوصیاتی برای زینت و جلب نظر فراهم شده است. چهره ی تندیس ها سعی در نمایاندن حالتی از اغواگری بی سابقه را دارد. برخی از نقوش، زن و مردی را در حال رابطه ی جنسی نشان می دهند که گویی زن مشغول کاریست و مرد در حال لذت بردن از اوست. در این آثار زن در واقع در حالتی چیره شده و مغلوب، تحت تسلط و گویی بدون الزام کامیابی و لذتش، وسیله ی شهوت مرد نشان داده می شود. این تصاویر شباهت تکان دهنده ای با تصاویر پورنوگرافی امروزی دارد که از دهان همان غول تکامل یافته و اژدهای افعی خورده ای بیرون آمده که امروزه در شکل سرمایه داری مردسالار عرض اندام کرده، فرودست می سازد و فرودستان را با عناوین مختلف به بند و تیغ می کشد.

در هنر بابل مطابق با کلیت آن دوران، گاهی تمثیل هایی از ایزدبانوان مادر نیز دیده می شود اما برخلاف آن حجم عریان سکسیتی در نمودهای دیگر این هنر، اغلب آثار مربوط به ایزدبانوان، به صورت پر لباس و پوشیده با کودکی در آغوش ترسیم شده اند.

آشور:

تقریبا تمام آثار به دست آمده از تمدن آشور اختصاص یافته است به صحنه های شکار، جنگ و فتوحات و کشتار اغراق آمیز، حیوانات بالدار و ترکیبی از جمله تاکید برنقش شیر که بعدا میراث دارانش، هنر و تمدن هخامنشیاناند (خصوصا در پرسپولیس). زنان در این جامعه در قیاس با تمدن بابل به مراتب در جایگاه خود نزول یافته و به شدت مورد تبعیض و ستم قرار گرفته اند. مرد به دلایل گوناگون می توانست زن خود را مجازات کرده و در کشتن نوزاد خویش مختار بود. اما زن باردار در صورت سقط جنین مجازات سنگین به چهار میخ کشیده شدن بدون اجازه ی دفن را در انتظار داشت. زناشویی به صورت خرید و قرارداد بود. زن بیشتر وقت خود را در خانه ی پدر سپری می کرد و شوهر گاهی برای دیدن ش به آنجا می رفت. در این هنر تقریبا نشانی از زنان بر جای نیست تنها چند مورد استثناء؛ از جمله تندیس نیم تنه ی زنی که با وجود اشاره به اندام های زنانه اما چیزی شبیه شنل یا چادر از سر و کمر تا منتهای تندیس آویزان است. همین چادر یا شال کشیده بر سر را در دوره های بعد در ایران نیز، مانند سایر عناصر هنر و تمدن آشوری در نمونه های مختلفی شاهد هستیم. می توان گفت در آشور صیغه ایجاد شده بود. در لوح نوشته ای به مردان توصیه شده است که با زنان به مانند چارپایان رفتار کنید. حجاب به عنوان عنصری طبقاتی، شکل تحمیلی در نحوه ی پوشش به خود گرفته بود. زنان طبقات بالا می بایستی هنگام خروج از خانه بدن و موی سر خود را بپوشانند اما روسپیان اگر حتی پیراهن بلند به تن داشتند توقیف می شدند و بر سر آنان قیر ریخته می شد. این تاکیدی بوده بر اختلاف طبقاتی به جهت شناسایی زنان طبقات بالا و کسب رفتار متناسب با آن طبقه از سوی جامعه! در این دوره زن تقریبا به نسبت گذشته از نمود در آثار هنری کنار رفته و به حاشیه و انزوا برده شده است. موارد بسیار کمی از تمدن آشور در ارتباط با زنان در دست است.


در پایان نظری خواهیم داشت به جایگاه زن و چگونگی پوشش و حجاب او نزد ساکنین فلات ایران تا پیش از اسلام:

بر اساس اسناد تاریخی، ده هزارسال پیش در فلات ایران، زنان، سازنده ی ابزار و نگاهدارنده ی آتش بودند. در هزاره های هفتم و هشتم پیش از میلاد با حفظ جنبه های خدایی زنان نقش های متعدد و بیشتری ایفا می کردند. در هزاره ی پنج پیش از میلاد در سفالگری، کشاورزی، بافندگی و... فعال بودند. در هزاره ی دوم پیش از میلاد میوه چینی و دام پروری هم در زمره ی کارهای زنان قرار گرفت. تا این دوره هنوز تا حدی مادرتباری پایه ی سازمان اجتماعی بود. پس از آن هرچند کمی دیرتر از سایر نقاط، اما نهایتا رفته رفته قدرت به دست مردان افتاد. به طوری که پس از استیلای هخامنشیان، بر مبنای شیوه ی نظام مندی اجتماعی سیاسی، زنان از صحنه ی هنر به عنوان آینه ی بررسی تاریخ، حذف شدند.

در تمدن عیلام هنوز زنانی توانسته اند به مقام امپراتوری برسند، هنوز میزان قدرتی در دست و پوششی راحت داشته اند. اما در فاصله ای نه چندان طولانی که تمدن عیلام به دست کوروش هخامنشی (وارثان هنر و تمدن آشور) نابود شد و در دوران حاکمیت این سلسله، زن به «کَتَک بانو» یا همان کدبانوی کنج خانه تبدیل و در حجم انبوهی از پارچه پیچیده می شود. تمام ارزش گذاری ها زین پس بر اساس درون خانه ماندن، پنهان و محو شدن از اجتماع مردانه ی بیرون، پی ریزی شد. تا آن جا که در دوره های بعد، مدح و ستایش زنان پوشیده روی و صورت ندیده در شاهنامه ی فردوسی حکایت از وضعیت سلطه ی حجاب بر زنان دارد. قدرت و هنر هخامنشی با آن همه وسعت و تجملات، تقریبا خالی از انعکاس تصویر زن در خود بود و همین می تواند مانند سایر موارد پیش تر برشمرده، گویای میزان حضور زن در بطن روابط مادی بیرونی و جامعه باشد. در زمان هخامنشیان علاوه بر پوشیده بودن کامل تن، شال و شنل هم بر سر و موی زنان کشیده می شد. در دوران ساسانی با رجعت ستایش آمیز به هخامنشیان، نوعی از چادر هم ایجاد شد. پیراهن کاملا بلند بود و پارچه های بزرگ دور سر و تن پیچیده می شدند. تنها مقداری از گردن گاها می توانست عریان باشد که احتمالا در هنگام خروج از خانه نه تنها گردن بلکه صورت هم می بایست پوشیده شود.

در پایان این بخش، می توان گفت موضوعی که در تمام این تمدن ها به نوعی قابل توجه است، نقش پررنگ طبقات در پیدایش و سلطه ی حجاب بوده است. ازین رو که این کارکرد از پوشش، ابتدا به صورت تحمیل مفهوم آراستگی بر تن و سر زنان طبقات بالا کشیده شده، سپس با استقرار و تسلط ارزش های طبقات بالا در سیر رقابت، کل جامعه را در برگرفته و جنبه ی اجباری پیدا کرده است. تیغ دو سویه ی جامعه ی پدرسالار طبقاتی پیکر زن را به انکار نشست و امروزه با نوک تیز دین و قانون و انواع زور، آن نقشی را از زن در تاریخ به خورد جامعه داده که چیزی جز نقشمردگی نیست! اما هر اعمال زوری با مقاومت و مبارزه ای همراه است! بی شک زنان نیز همواره با تنی سرخ از خون، از گودال تحمیل و تحریف و انکار برخاسته و ایستاده اند؛ هرچند که تاریخ نگار پدرسالار، تاریخ این ایستادگی را نه تنها از قلم انداخته که به گونه ای مشدد بر آن خط و سیلی زده و به ترسیم وارونه اش پرداخته! سرانجام روزی خواهد رسید که شیرازه ی خون آلود و پوسیده ی این تاریخ به دست زنان واژگون خواهد شد! پس زنده باد آن واژگونی و رهایی انقلابی زنان!

ادامه دارد


نشریه هشت مارس شماره ۴۸

اکتبر ۲۰۱۹ / مهر ۱۳۹۸