زن، اسلام و جمهوری اسلامی افغانستان (1)

 

تجاوز، از دواج اجباری و سنگسار

۱- سه پولیس به شمول آمیر تحقیق قوماندان امنیه هرات، یک دختر 18 ساله را مورد تجاوز قرارداده اند. به گزارش خبرگزاری پژواک " اين دختر با يک پسر از منزل فرارنموده بود و قوماندانى امنيه ميخواست آن دو را به اساس شکايت پدر دختر، دستگير نمايد که آمرتحقيق قوماندانی امنيه ودوتن همکارانش در روز قبل بجاى آنکه دختر را به محبس زنانه انتقال بدهند، بر وى در جنگلزار پشتون پُل تجاوز جنسى نمودند" اکنون دختری که مورد تجاوز قرار گرفته و پولیسهای که به او تجاوز کرده، همه، درزندان اند.

2-یک و نیم ماه پیش نیز، در پوسته امنیتی تخت صفر در هرات، یک  پولیس ملی یک زن و یک پولیس دیگر را به ضرب گلوله کشت. که بگفته شاهدان عینی پولیس آن زن را به زور برای موردتجاوز قرار دادن آنجا برده بود.

3-  داکتر جنید، ولسوال سابق ولسوالی چاه آب ولایت تخار، فریبا، 13 ساله، را بعد از هفت روز لت و کوپ برای یکی از دوستانش نکاح می کند و می گوید که اینکار را طبق رضایت پدر فریبا و فیصله ریش سفیدان قریه انجام داده. اما مادر 60 ساله فریبا می گوید: "شوهرش او را سيزده سال قبل از خانه خارج کرد و وى که فريباى سه ماهه را در بطن داشت، به خانه پدرش رفت و در آنجا زنده گى مينمود" چند هفته پیش، وقتیکه از تصمیم ولسوال با خبر می شود، همرا با فریبا و پسری که فریبا دوست داشته با او ازدواج کند، فرار کرده به مرکز طالقان می روند. اما با شکایت پدر فریبا، محکمه طالقان آنها را به زور پس به چاه آب می فرستد. وقتیکه دوباره به چاه آب می رسد، چنانکه فریبا به آژانس خبری پژواک گفته: (( ولسوال چاه آب با عساکر خود و محمد کبير در يک صف ايستاده ميشدند و ميگفتند که مجبور هستى يکى ما را به حيث شوهر قبول کنى ، ورنه زنده گى ات در خطر است)). و بعد از هفت روز زندان و لت و کوپ، فریبا خبر می شود که ولسوال اورا به مرد 38 ساله (کبیرنام) که 8 اولاد دارد نکاح کرده.

4-  29 می مردم ولسواولی چاه آب علیه قوماندان محمود چاه آبی که به یک دختر 16 ساله تجاوز کرده بود تظاهرات کردند و محافظان او بروی مردم آتش کرده و تعدادی را کشته و زخمی نمود. 12 جولای سارنوالی تخار اعلام کرد که قضیه ثابت شده که قوماندان محمود به خواهر زن 16 ساله خود تجاوز کرده.

 قربانی می گوید که همان روز علاوه بر او، قوماندان مذکور به چند دختر دیگر نیز تجاوز کرد.

 

چند خبر با لا را کنار هم آوردم برای:

1) ازدواج اجباری یکی از آن پدیده های فراگیر در افغانستان است. دختری که در هرات مورد تجاوز پولیس های جنایی ولایت هرات قرار گرفته، برای خلاصی از ازدواج اجباری با کسی که دوست داشته زندگی کند، فرار کرده بود.  تنها بی راهه ممکن. بکجا باید فرار کرد در کشوریکه هیچ جایی امنی برای آنها و جود ندارد. فریبا 16 ساله در چاه آب از ازدواج اجباری فرار می کند به مرکز طالقان. اما در هر دو مورد این پولیس و قانون است که آنها را به اثر شکایت پدر شان و بجرم فرار با کسی که دوست داشته زندگی کند، به زندان و لت و کوپ باز می گرداند. طبق گزارش " کمیسیون حقوق بشر مستقل( دولتی) افغانستان" از 500  مورد ازدواج 540 مورد ازدواج اجباری، عمدتا دختران 5- 14 ساله، می باشد. البته وقتیکه کسی در افغانستان می گوید: "ازدواج اجباری" معنایش این است که به زور و لت و کوپ به خانه شوهرش فرستاده شده. اینکه دختران کمترین آزادی برای انتخاب ندارد، یک اصل روشن است. بنا بر اين آن بخشی که از شرم زمانه و یک صد عامل دگر سکوت و تحمل پیشه میکند و با پای خود به قفس جدید می رود شامل اصطلاح "ازدواج اجباری" نمی شود. تنها آن بخشی که به جبر و ضرب قفسبان قدیم به قفس جدید فرستاده می شود، شامل این اصطلاح  می گردد.

2)  جرم رابطه جنسی خارج از ازدواج در اسلام، سنگسار است. تحقق این جزا در مورد زنان برای نظام های دینی آسان تر از آب خوردن است. به جمهور اسلامی ایران و جمهوری اسلا می افغانستان نگاه کنید. اما، کدام یک از این جانیان تصور سنگسار مردانی رامی کنند که زن دارند اما به کودکان خورد سال دیگر تجاوز می کنند. آمینه را بجرم دوست داشتن، در حالیکه سالها تنهایی را بخاطر بودن شوهرش در ایران، تحمل کرده بود، سنگسار کردند. اما قوماندان محمود چاه آبی در طالقان که به خواهر زن 16 ساله اش تجاوز کرده  و تظاهرات کنندگان را به گلوله بست و آمر تحقیقات جنایی ولایت هرات را، که می خواهد سنگسار کند؟ در حالیکه این جانیان نه تنها رابطه خارج از ازدواج داشته اند، بلکه به قربانیان نظام و کودکان و دختران فراری از ازدواج اجباری، تجاوز کرده اند. شاید در نظام دینی تنها عشق و رابطه آگاهانه دوانسان بالغ جرم است، نه تجاوز چند نفره به کودکان و قربانیان!

من مخالف سنگسار، اعدام و هرنوع شکنجه هستم. نباید سوء تفاهم شود. بلکه منظور توضیح تبعیض، حتی در نوع اعمال شکنجه و مجازات، است. حاکمیت دینی به ذاته یک حاکمیت وحشت است اما زمانیکه وحشی گری های آن همرا با تبعیض می شود، به چند برابر می رسد. زن در حاکمیت اسلامی، زیر هجوم این "وحشی گری چند برابر" قرار دارد.

3) این تجاوزها از طرف کسانی صورت گرفته که در ساختار قدرت سیاسی شریکند.  البته خشونت و تجاوز به زنان تمام تار و پود جامعه افغانستان را فرا گرفته و هر که قدرت بیشتر داشت، بیشتر از میان زنان قربانی انتخاب می کند. اما چیزی که در این میان قابل ذکر است، این است که ساختار دولت کنونی و مبانی آن، به رغم ادعای غرب، تبلیغات بنگاههای خبری دروغساز و خوشباوری و توهم گله های عظیم از روشنفکر نماها، همان مبانی و ساختار دولت های اسلافش است. با پشم کمتر و پالان متفاوت! این، پالان دمکراسی پوشیده که مستقیما در غرب دوخت و دز شده و آن، پالان امارت، حکومت اسلامی و دولت دمکراتیک! که یا ملغمه از جیمهای کهنه 1400 سال پیش و یا مستقیما در شمال دخت و دز شده، بود. کسانیکه از تولد کودکان در ابوغریب خبر دارند، هر گز باور نخواهند کرد که آمریکایی ها برای زنان افغانستان، آزادی می آورند و هم چنین، هیچ یک از انواع آزادی برای هيچ يک از اقشار جامعه، بجز یک مورد و آن، آزادی خود و نوکران شان در جنایت لجام گسیخته علیه بشریت.

و اما، ما؟

 ما (کسانیکه ادعای اعتقاد به برابری حقوق زن و مرد را داریم ) به موجودات بی حسی می مانیم که در لجنهای زندگی روزانه می لولیم و گاه گاهی که پوست خشین و کرخت ما بر اثر بر خورد با این بر آمدگی های تیز-درسطح جامعه- خارش می گیرد، متوجه وجود "تبعيض عليه زنان" می شویم، نگاهی  به آن می اندازیم و گاه پیشانی درهم می کنیم- البته نه برای شناخت و برداشتن آنها بلکه برای گذشتن خود ما از روی آن و ادامه همان لولیدن،. انعکاس وضعیت زنان افغانستان در رسانه ها دقیقا همان "نوک کوه یخ" است، که نمایه های آن گاه در سطح غلیظ باتلاق جامعه به چشم می خورد اما تنه اصلی اش زیر سطح است؛ سطحی زمخت و تیره و ترکیب یافته از خروارها سنت سنگین، مردسالاری، مذهب و دین، جهل و بیسوادی، فقر و استبداد قرون و سطی، قوانين رسمی حکومت و ساختار سياسی. و در یک کلام ترکيب يافته از خصلتهای یک نظام طبقاتی لجام گسیخته و فرا ارتجاعی. بنا بر این، وقتیکه در یک روز یا دو روز وقوع چندین تراژدی این چنینی گزارش می شود، به این مفهوم است که زیر سطح طوفانهای از فاجعه وجود دارد که فقط دو سه مورد توانسته از ترک های سطح به بيرون راه يابد.

در این میان، نه تنها هیچ روزنه امیدی برای نازک تر شدن این سطح خامش کننده وجود ندارد.، بلکه، عواملی وجود دارد که به استحکام این سطح کمک می کند. تنها اعلام نگرانی از وضعیت زنان افغانستان که گاهی سازمان های بین المللی مدافع حقوق بشر به آن توسل می جویند، چاره این مشکل نیست.

 

 نیمی از جامعه، آنجاها، دور از چشمان خواب آب لود و نا بینای ما، در طاعون ستم و تبعیض قربانی می شود! و اگر نه، پاسخ اين معما را کسی نميدانيست که چگونه ممکن است بعد از سه دهه جنگ در افغانستان، با توجه به اینکه تنها مردان به جنگ می رفتند و بیشتر کشته می شدند، هم اکنون، بجای افزایش نفوس زنان بر مردان، نفوس مردان بیشتر از نفوس زنان باشد!؟

 

http://www.did.blogsky.com

Thursday, July 21, 2005