دیگر خوشحال نیستم

دیگر خوشحال نیستم

وضعیت زنان افغان پنج سال پس از سقوط طالبان

ناتاشا والتر - مترجم: نیلوفر انسان  

ملالی جویا نماینده مشهور مجلس افغانستان، در حالی که می‌گرید و برای مردم افغانستان بسیار نگران است، می‌گوید: «زنان افغان اکنون هیچ آزادی‌ای ندارند و صدایشان نیز در هیچ کجا شنیده نمی‌شود.» ...

اخبار روز: www.akhbar-rooz.com

سه‌شنبه  ۱۹ دی ۱٣٨۵ -  ۹ ژانويه ۲۰۰۷

روزنامه سرمایه: روزنامهء گاردین چندی پیش در گزارشی وضعیت زنان افغانستان را پنج سال پس از خروج طالبان از این کشور به تصویر کشید. در این گزارش خبرنگار روزنامهء گاردین- مشاهدات خود را از وضعیت زنان افغانستان و عدم بهبود اوضاع آنان به رشتهء تحریر در آورده است.

وعدهء یک زندگی بهتر

پنج سال پیش آمریکا و انگلیس با این بهانه به افغانستان یورش بردند که نه تنها تروریست‌های طالبان را از آن‌جا برانند بلکه زنان را نیز توانمند سازند. چنان‌چه جورج بوش در نوامبر ۲۰۰۱ طی سخنانی ادعا کرد که اکنون وقت آن است که زنان افغانستان از زندان خانگی خود رها شوند. پنج سال گذشته است اما دیگر کم‌تر سخنی دربارهء وضعیت این زنان به زبان آورده می‌شود! حتی تونی بلر در آخرین سفر خود به ‌این کشور دربارهء وضع زنان این کشور سخنی به میان نیاورد.

دیگر خوشحال نیستیم

پنج سال پیش بلافاصله پس از سقوط طالبان به ‌این کشور سفر کردم. می‌توانستم نور امید را همه جا ببینم. هر جا که دیگر حتی ذره‌ای دلخوشی در آن نبود رنگ امید به خود گرفته بود. به خاطر دارم که یکی از اولین زنان حاضر در لویه جرگهء افغانستان در مصاحبه‌ای به من گفت: «برای مدت‌ها درهای بسیاری به روی زنان بسته شده بود. اکنون امیدواریم این درها دوباره گشوده شوند.»

در آن سفر به یک دهکدهء فقیر به نام سرآسیا (Sar Asia) که خارج از کابل قرار داشت سر زدم. در آن‌جا به زنانی برخوردم که به دلیل این‌که نمی‌توانستند در دورهء طالبان از خانه‌های خود خارج شوند، به کمک انجمن انقلابی زنان افغان(Revolutionary Association of Women of Afghanistan) یک دورهء سوادآموزی به راه انداخته بودند. وقتی از زنان حاضر در آن کلاس سوال کردم که‌‌‌آیا زنان افغان آزادی و برابری بیش‌تری را خواستارند ناگهان با غریو البته! البته! روبه‌رو شدم.
اما پس از گذشت پنج سال از آن روز تحول مثبتی در وضعیت این زنان مشاهده نمی‌شود. چندی پیش که فرصت این را یافتم تا مجدداً به افغانستان سفر کنم به سر آسیا رفتم و به دعوت همان معلم توانستم مجدداً به همان کلاس بروم. این بار کلاس تمیزتر بود و نور خورشید به داخل آن می‌تابید اما خالی از جمعیت بود! معلمی‌که آلیا نام دارد گفت: «دیگر این‌جا درس نمی‌دهیم.» او در حالی که بسیار غمگین و ناراحت بود اضافه کرد: «طالبان ما را تهدید می‌کند و می‌گوید که دیگر نباید این کار را ادامه دهیم، ما هم ترسیدیم. برای مدتی به کارمان ادامه دادیم اما ترسیدیم که مبادا آن‌ها دست به کار بدتری بزنند.»

به او می‌گویم: «خوب به خاطر دارم آخرین باری که از این مدرسه دیدن کردم زنان آن چه شور و شوق عجیبی داشتند» و او می‌گوید: «بله! ما بسیار خوشحال بودیم. انجمن انقلابی زنان افغان به ما کمک می‌کرد تا کلاس‌های سواد‌‌آموزی به راه بیندازیم و ما هم بسیار راضی بودیم. اما دیگر همین کار را هم نمی‌توانیم انجام دهیم. می‌دانم همه در غرب تصور می‌کنند که ما دیگر آزاد شده‌ایم! اما در واقع همه چیز بدتر شده است!»

آلیا می‌گوید چندی پیش شنیدیم که اگر کسی یک معلم مرد را بکشد ۲۰۰۰۰ افغانی دریافت می‌کند و اگر کسی یک معلم زن را بکشد ۵۰هزار افغانی پاداش می‌گیرد. نمی‌دانیم که ‌آیا این موضوع واقعیت دارد یا نه اما هر چه هست ما را می‌ترساند.


خصوصیات منفی در کنار برخی جنبه‌های مثبت

در شهر اما به دنبال آثار تغییر می‌گردم و خوشبختانه می‌توانم آن را بیابم. زنانی را در دولت ملاقات می‌کنم، با عنوان مثال وزیر بهداشت عمومی‌ یک زن است و افراد آن وزارتخانه می‌کوشند تا یک‌سری مراقبت‌های بهداشتی اولیه را به زنان افغان بیاموزند. همچنین در بخش‌های غیردولتی نیز زنانی حضور دارند که بر روی پروژه‌های سوادآموزی و وکالت کار می‌کنند، زنانی نیز به عنوان استاد یا دانشجو در دانشگاه‌ها حضور دارند، زنانی نیز در رسانه‌ها با عنوان گزارشگر روزنامه یا مجری تلویزیونی مشغول به کار هستند. اما هر کدام از آن‌ها در کنار این خصوصیات مثبتی که به آن دست یافته‌اند به ذکر برخی جنبه‌های منفی نیز می‌پردازند.

برای نمونه فرزانه صمیمی‌ که یک مجری تلویزیونی است و مدت‌هاست یک برنامهء هفتگی را با موضوع زنان اداره می‌کند، مدام تهدید می‌شود، می‌گوید: «من برای خودم نگران نیستم بلکه نگران فرزندانم هستم و این‌که اتفاقی برای آن‌ها نیفتد.» او همچنین در ملاقاتی که با وی داشتم گفت: «اوضاع افغانستان آن چنان که تصور می‌کردیم تغییری نکرده است و در یک سال اخیر حتی رو به وخامت گذاشته است و اضافه می‌کند که مدت‌هاست می‌خواهم یک برنامهء سیاسی تولید کنم اما به دلیل ناامنی بسیار زیادی که وجود دارد نمی‌توانم.»
در کابل اما با وجود یک نظام آموزشی استخدامی ‌سنتی برای زنان اوضاع کمی ‌بهتر از سایر نواحی کشور است و این در حالی است که دیده‌بان حقوق بشر می‌گوید: «یک سوم نواحی افغانستان اکنون مدرسهء دخترانه ندارند چرا که نیرو‌های طالبان و سایر عناصر ضددولتی مدام به معلمان و دانش‌آموزان حمله می‌کنند و مناسک سنتی از قبیل ازدواج کودکان و معاوضهء زنان در ازای قرض مردان هنوز بدون هیچ‌گونه تغییری باقی مانده‌اند.»  

افزایش تهدید‌ها علیه زنان فعال

دکتر نیلاب مبارز که در انتخابات اخیر افغانستان در سال ۲۰۰۴ کاندیدای احراز مقام نخست‌وزیری نیز بوده‌است با عصبانیت می‌گوید: «هر روزه زنان برای خانواده یا قبیله‌شان قربانی می‌شوند. ما هنوز یک نظام قضایی مناسب برای حل این مساله نداریم. به گفتهء وی زنانی که در مقابل سنت‌های ستمکارانه می‌ایستند مورد تهاجم قرار می‌گیرند. میزان ترور‌ها و تهدید‌ها علیه زنانی که در دولت کار می‌کنند و یا برای سازمان‌های بین‌المللی فعال هستند در حال افزایش است. حتی در کابل نیز زنان بسیاری را ملاقات کردم که معتقد بودند تغییرات نه تنها از سطح توقعات آن‌ها پایین‌تر است بلکه اوضاع روز به روز بدتر نیز می‌شود.»

جویا، در سن ۲٨ سالگی جوان‌ترین و مشهورترین عضو مجلس در افغانستان است. حضور او در مجلس افغانستان نشانهء محکمی ‌مبنی بر تغییر است. زنی که مجبور بود در زمان طالبان به طور مخفی در مدارس زیر‌زمینی هرات درس بخواند اکنون می‌تواند در مقابل دشمنان خود در مجلس آزادانه سخن بگوید. او در انتهای سال ۲۰۰٣ معروف شد. وی در آن هنگام طی یک سخنرانی به جنگ‌سالارانی که هنوز هم بخشی از قدرت را در افغانستان در دست داشتند، تاخت. در آن زمان یکی از مردانی که جویا او را نیز مورد خطاب قرار داده بود، به نام عبدالرسول سیاف، سخنان وی را گناه خوانده و خواهان قطع بلندگو شد. صبغت‌الله مجددی نیز او را کافر نامید و گفت چنانچه عذرخواهی نکند نمی‌تواند در جلسهء بعدی مجلس حاضر شود. جویا را به سختی و کاملاً مخفیانه در خانهء جدیدش ملاقات می‌کنم. او می‌گوید: «تازه به ‌این‌جا نقل مکان کرده‌ام. مجبور هستم که مدام خانه‌ام را عوض کنم. از اسلحه متنفرم اما مجبورم که همیشه نگهبانانی اسلحه به دست همراه خود داشته باشم.» او با عصبانیت اضافه می‌کند که چندی پیش با بطری به من حمله کردند و به من دشنام دادند. آن‌ها بالاخره روزی مرا خواهند کشت! آن‌ها هر زنی را که مخالفشان باشد می‌کشند. اینجا هیچ امنیت و حقوق بشری حکمفرما نیست. این روزها با حضور آمریکا اوضاع هیچ تغییر اساسی نکرده و این مردان هم چنان به جرایم خود ادامه می‌دهند.
او در حالی که می‌گرید از قتل‌ها و جرایم اخیر علیه زنان سخن می‌گوید.از صفیه عم جان می‌گوید که در اوایل امسال در قند‌هار به قتل رسید، تا نادیا انجمن که سال گذشته در هرات کشته شد. از امینه، زنی متاهل، می‌گوید که در سال ۲۰۰۵ در بدخشان سنگسار شد تا صنوبر دختر ۱۱ ساله‌ای که به او تجاوز شده بود و ماه گذشته در شمال افغانستان به دلیل مشاجره‌ای میان جنگ‌سالاران با یک سگ معاوضه شد. او در حالی که برای مردم افغانستان بسیار نگران است، می‌گوید: «زنان افغان اکنون هیچ آزادی‌ای ندارند و صدایشان نیز در هیچ کجا شنیده نمی‌شود.»

سازمان‌های غیردولتی فعال برای حقوق زنان

در طی مدت اقامتم در افغانستان از یک سازمان غیردولتی دیدن کردم; سازمان حقوق بشری کمک به زنان و کودکان افغانستان (HAWCA) ; که رییس آن ارزولا اشرف نیز زن جوان طرد شده‌ای در افغانستان است. او می‌گوید:«‌در افغانستان این تراژدی برای ۹۹درصد دختران اتفاق می‌افتد.» سپس قصهء زنی به نام جمیله را برای من تعریف می‌کند که چهار سال پیش در حالی که ۱۵ سال داشت به دلیل این‌که او را مجبور به یک ازدواج اجباری با یک پیرمرد کرده بودند از دهکدهء کوچکی نزدیک قند‌هار گریخت و به کابل آمد. اما در کابل او را دستگیر کردند و به زندان بردند و در حالی‌که گناهکار نبود یک سال را در زندان گذراند. اما پس از آزادی شانس با او همراه بود که HAWCA او را به خانهء امن تازه تاسیس خود برد و او در آنجا سواد خواندن و نوشتن آموخت و یاد گرفت که چگونه بخواند و اعتماد به نفس خود را رشد دهد. این سازمان راه جدیدی را پیش روی او قرار داد و او توانست از طریق آن به یک مرکز آموزش نیروی پلیس برای زنان بپیوندد.  


در سفرم هرجا که پا گذاشتم، از دفاتر سازمان‌های بزرگ بین‌المللی تا وزارتخانه‌های دولت و سازمان‌های کوچک افغانی، خشم و ناامیدی را حس کردم. خشم به دلیل هزینه‌هایی که قول داده شده بود به آن‌ها برسد و هیچ وقت نرسید; حتی از جانب بانک جهانی. خشم به دلیل پول‌های کلانی که داده شد تا پروژه‌های عظیمی ‌شروع شود اما پس از شش ماه کارگران آن پروژه را در تقلا و بی‌پولی رها کردند. خشم بر آمریکا که باعث شد پیمانکاران آمریکایی بدون هیچ دانشی از کشور افغانستان، یک کلینیک بهداشتی حیاتی را در منطقه‌ای بسازند که در زمستان تنها با هلی‌کوپتر در دسترس است; خشم بر نبود شفافیت و تصمیم‌گیری ضعیف در دولت مرکزی.

تمامی‌ این‌ها به‌ این معناست که با گذشت پنج سال مردم هنوز کلینیک ندارند، مدرسه ندارند، آب بهداشتی و جاده که از نیازهای اصلی برای ساختن یک جامعه شهری پس از ده‌ها سال ویرانی است نیز از آن‌ها دریغ شده است. حتی در کابل بیش‌تر نواحی هنوز هم فقیر هستند و یک سیستم کاربردی فاضلاب و چند ساعت برق روزانه هم ندارند.

افسوس می‌خورم و در حالی که به نیلاب مبارز نگاه می‌کنم تاسف خود را ابراز می‌کنم و او نیز با ناراحتی می‌گوید وضعیت افغانستان و زنان این کشور همچنان مطلوب نیست.

منبع:روزنامه گاردین

منبع:    http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=7633