انقلاب

جاده ای به سوی رهایی زنان

لیلا پرنیان

مبارزات و خیزشهای دوره اخیر درسها و دستاوردهای فراوانی را برای هر نیروی تشنه تغییر رادیکال در جامعه در خود فشرده کرده است. مهمترین دستاورد این خیزشهای توده‌ای، خط کشی قاطعانهتر با همه جناحها و دارو دستههای سهیم در قدرت بود که با شعارهایی همچون «مرگ بر خامنهای»، «مرگ بر روحانی» و بهطور مشخص شعار «جمهوری اسلامی نمیخوایم» با صدایی رسا و بدون ابهام، اعلام شد. اگر چه مبارزات دوره اخیر و نگین این مبارزات، خیزش آبان مورد سرکوبی خونین قرار گرفت، اما چنان تاثیرات قدرتمندی بر افکار و روندهای اجتماعی از خود باقی گذاشت که حاصل آن، جهتگیریهای نیروهای سیاسی و افراد را روشنتر کرده است. با اینکه متاسفانه مبارزات و خیزشهای دی و آبان از هیچ گونه سازماندهی و تدارک قبلی و حساب شده از جانب نیروهای انقلابی برخوردار نبود، اما این خیزشها حماسه مبارزاتی ماند گاری را در تاریخ مبارزات مردم علیه دشمن طبقاتی بر جای گذاشت.

جوانان جسور و بیباک که نقش اساسی در رادیکال کردن این خیزشها خصوصا خیزش آبان ۹۸ را بر عهده داشتند نشان دادند که چه آمادگی بالایی برای تغییرات اساسی و ریشهای در جامعه دارا هستند و حاضرند برای رسیدن به آن، جان خود را فدا کنند. بروز این آماد گی در عمل، خود را در مبارزه با دشمن در خیزش آبان عیانترکرد.

ویژگی حضور گسترده زنان و نقش آفرینی غیر قابل انکار آنان حتی بیش از مبارزات پیشین، در خیزشهای اخیر، برجسته بود. تهور و جسارت زنان در این مبارزات در برابر رژیمی که از زمان قدرتگیری با تمام قوا تلاش کرد که در درزهای فکر و عمل مردم جایگاه فرودست زنان را جاری ساخته و حک کند، رژیمی که از همه امکانات و به کارگیری همه فسیلها و ایدئولوژیهای زن ستیز و اختصاص دادن بودجههای میلیاردی استفاده کرد تا بتواند فرهنگ و سنت پدر/مردسالارانه را به مردم حقنه کند تا کل مردم خصوصا زنان به مالکیت و سلطه تن و فکرشان توسط مردان گردن نهند، رژیمی که تمام دم و دستگاه سرکوبگرش را به کار بست که زنان فرودستی و انقیادشان را به عنوان جزئی از شرایط «بیولوژیک» و«طبیعی» خود به رسمیت بشناسند؛ ضربه سختی بود و کل جامعه را تکان داد. این زنان بودند که در بسیاری از محلات نقش هدایت کننده را در مبارزه با دشمن بر عهده داشتند. در سر دادن شعارهای ضد رژیم بیش از همه این صدای خشم و نفرت زنان علیه فقر- که به درجات بالایی زنانه شده است، علیه سرکوب و خشونت سیستماتیک و سازمان یافته دولتی بر زنان، بود که به گوش می‌رسید. در بسیاری از زد و خوردها با نیروهای سرکوبگر خصوصا در خیزش آبان، زنان در صف مقدم آن قرار داشتند و این چنین به تفکری قیم مآبانه و «حمایتی» مردان نسبت به زنان درکل جامعه ضربه زدند. نگاه و تفکری که حتی درون جنبشهای پیشرو همچون جنبش دانشجویی در گذشته عمل کرد و ضربه زیادی به حضور و نقش گرفتن زنان در مبارزه زد. صلابت و استواری زنان در مبارزات، رویای زن فرمان‌‌بردار و مطیعی که رژیم زن ستیز سالیان سال از طریق فرهنگ، هنر، زندان و اعدام تلاشهای بیوقفه ای را برای نهادینه کردن ش به پیش برد، به کابوس شان بدل کرد.

آن چه که درنتیجه مبارزات و خیزشهای اخیر بیش از گذشته روشن شد، خشم و نفرت عمیق زنان از کلیت نظام تئوکراتیک و به شدت زن ستیزجمهوری اسلامی بود. چرا که نظام دینی حاکم همه ستمهایی که به هر یک از اقشار دیگر، وارد آورده به زنان یکجا تحمیل کرده است و آنان را بیش از همه نیروهای اجتماعی مورد ستم وحشیانه قرار داده است.

با همه دستاوردهایی که در نتیجه مبارزات زنان به دست آمده، اما کماکان خطرات جدی جنبش زنان و سایر جنبشهای مبارزاتی را تهدید می‌کند. مرکز این تهدید نداشتن رهبری انقلابی است. نبود این رهبری شرایط مساعدی را پدید آورده که نیروهای طبقاتی که بند نافشان به مرتجعیین داخلی و یا بینالمللی بسته شده است، تحرک بیشتری را به فعالیتهای خود دهند. بخشی از این نیروها بهطور مشخص حساب ویژهای را در مورد نفوذ و تاثیرگذاری در جنبش زنان، باز کردهاند. اینان تلاش دارند با طرح جوانبی از ستمگریهای رژیم به زنان و «دفاع» از مبارزاتشان تئوریهای گمراه کننده «جدیدی» -که از همان خصلت سازش با سیستم و نظام حاکم چه در سطح ملی و چه بینالمللی برمی‌خیزد- در مقابل زنان قرار دهند.

این واقعیتی است که جنبش زنان در ایران همانند دیگر نقاط جهان، از گرایشات گوناگون تشکیل شده است. در طی سالها هر گرایشی تلاش کرد خواستهها و اهداف خود را در بین زنان تبیلغ و فراگیر کند. بدون شک در شرایط کنونی هم یکی از راههای موجود برای اشاعه دادن هرچه بیشتر سموم فکری، استفاده از این جنبش است.

بدون هیچ شبهه و تردیدی، درون صفوف جنبش زنان خواستهها و اهداف، با رویکردها، روش و متدهای گوناگون خودنمایی می‌کند. از رویکردی که ریشه ستمدیدگی زن را یکی از پایههای سیستم می بیند، تا رویکردی که علل ریشهای ستم بر زن را در حوزه فرهنگ جستجو می‌کند. از گرایشی که مبارزه علیه حجاب اجباری را به عنوان محور خشونتهای سازمان یافته دولتی ارزیابی می‌کند، تا گرایشی که مبارزه علیه حجاب اجباری را سیاسی نمی‌بیند؛ از تفکری که وجود تشکلات مستقل زنان را یکی از ضرورتهای مبارزه طبقاتی می‌بیند تا تفکری که تنها ائتلافهای طبقاتی را مهم می‌داند.

اما بهطور کل می‌توان با در نظر گرفتن رویکردهای گوناگون درون صفوف جنبش زنان به این نتیجه رسید که این گرایشات در مجموع نه در همه موارد، این توافق نسبی را به درجاتی دارند که ستم و خشونت بر زن در ایران بیداد می‌کند. اما در مورد منشا این ستم و راه رفع آن، اختلاف نظر جدی موجود است. اختلافی که ریشه آن را باید در انعکاس دیدگاههای طبقاتی و منافع طبقاتی گوناگون در جنبش زنان جستجو کرد.

مالکیت بر بدن زن

در جامعه طبقاتی ایران و بهطور کلی همه جوامع طبقاتی حاکم بر جهان که به ستمگر و ستمدیده تقسیم شدهاند، انقیاد و خشونت بر زن در حال تعمیق وگسترش است. در همین دوره همهگیری کرونا، برای میلیونها زن، مرکز شکنجه روح و روان و قتلگاهشان همان مکانی بود که قرار است در آن احساس امنیت کنند: خانه! این خانههای «امن» و خانوادههایی که در آن «زندگی» می‌کنند، جولانگاه مردانی است که از جانب دولت طبقاتی، قانون، مذهب و سنت، با دادن امتیازات ویژه به آنان، جواز هر نوع برخورد و خشونتهای وحشیانه بر زنان صادر شده است.

در مقابله با خشونت بر زن نیز مبارزات زنان در گستره جهانی در حال گسترش است. صدای اعتراض زنان علیه اشکال مختلف خشونت همچون آزار جنسی، تجاوز، ضرب و شتم، منع و یا محدود کردن سقط جنین، توهین و تحقیر، قتل، و.... در مکزیک صدای زنان معترض در افغانستان، ایران، آمریکا، شیلی، لهستان، ترکیه، آرژانتین و.... در هم می‌پیچد و با گذر از پیچ و خمهای جامعه طبقاتی راه برون رفت می‌جوید.

اما سوالی که به میان مییاد این است که چرا این حجم از خشونت بر زنان در ایران و سراسر جهان در حال گسترش است؟ ریشه و منبع آن کجاست؟ آیا این سطح از بیدادگری به خاطر بیولوژی بدن زن است؟

برای اینکه بتوانیم به سوالات طرح شده پیرامون علل ریشهای و منبع خشونت بر زن پاسخ دهیم، باید نگاهی گذرا به تاریخ بشر و تغییر و تحولاتی که در همان مراحل اولیه جامعه انسانی به وجود آمد، داشته باشیم تا با استناد به دادههای به دست آمده بتوانیم هر چه علمی‌تر دریابیم که از چه دوره تاریخی زن و کل بدن و موجودیتش تحت مالکیت مرد در آمد و از آن زمان تا کنون این سلطهگری ادامه یافت.

تحقیقات علمی و تحلیل ماتریالیستی تاریخی نشان می‌دهد که در جوامع اولیه انسانی، به دلیل تقاوت بیولوژی بدن زن و توان زایش، شیر دادن و نگهداری از کودک، بهطور طبیعی یک تقسیم کار بین زن و مرد شکل گرفت. اما از آنجا که در آن جوامع اولیه طبقهای موجود نبود، یعنی اینکه اساسا هیچ فرد و گروه و قبیلهای به گِرد ثروت اندوزی، سود و ستم دیگری زندگی نمی‌کرد، در نتیجه تقسیم کاری که بین زن و مرد بهطور اجتناب ناپذیر به وجود آمد از خصلتی ستمگرانه و ضد زن برخوردار نبود. اما این تقسیم کار، آن پتانسیل لازم را در برداشت که در تکامل جامعه و تغییراتی که در فعالیت تولیدی بشر صورت گرفت، تغییر ماهیت داده و به یک رابطه ستمگرانه تبدیل شود. در واقع در تکامل زندگی بشر، برخی فعالیتهای تولیدی که نقش پایهایتری نسبت به برخی فعالیتهای دیگرداشتند از موقعیت بالاتری برخوردار شدند و در تکامل آن همراه با انباشت اضافه محصول و تغییراتی که به واسطه و در انطباق با این تحول در روابط مالکیت و دیگر روابط اجتماعی رخ داد، به پیدایش مالکیت خصوصی و خانواده انجامید که در نتیجه آن رابطه زن و مرد به یک رابطه ستمدیده و ستمگر بدل شد. بر همین پایه و از همان زمان مهر سلطه ومالکیت بر بدن زن توسط مرد، حک شد.

در تکامل این جوامع که به سرمایهداری منتهی شد، ستم بر زن از بین نرفت و نمی‌توانست از بین برود. بر خلاف نظراتی که هدف رویایی زنان در کشوری همچون ایران را رسیدن به موقعیت «آزاد» زنان در کشورهای پیشرفته سرمایهداری می بینند، زنان در این کشورها نیز به شکل «مدرن» تحت ستم هستند. چرا که سرمایهداری «مدرن» برای ادامهیابی حیات خود که مرکز آن کسب سود است نیاز به حفظ و تداوم ستم بر زن دارد. در واقع سرمایهداری، ستم بر زن را از جوامع قبلی همچون فئودالیسم با برخی تغییرات، در سیستم خود ادغام کرد و آن را بهکار گرفت.

سرمایهداران برای کسب سود بیشتر نیاز بهکار ارزان زنان خارج از خانه داشتند. کار بیرون از خانه ضربه مهمی به الگوی سنتی و نقشی که این الگوی سنتی برای زنان قائل بود، وارد کرد. اما سرمایهداری به نقش سنتی زنان در چارچوب خانواده برای تولید نسل بعدی نیروی کارکن، سرویسدهی به مردان و امور خانه، در خدمت به کسب سود نیاز داشت؛ به همین دلیل هم آن را حفظ کرده و تحکیم و تداوم بخشید. در عین حال حفظ خانواده و نقش سنتی آن باعث شد که دیگر اشکال روابط عاشقانه در جامعه مثل گرایش بههم جنس، رابطهای در تضاد با نرم «طبیعی» تلقی شده و مورد سرکوب واقع شود.

حکومت دینی و قفل و بند محکمتر بر بدن زن

بنابر آنچه تا کنون به آن پرداخته شد و همچنین با اتکا بر تحقیقات علمی و شواهدی که تا کنون در دست است روشن می‌شود که موضوع بیولوژی بدن زن، علت و منبع اصلی ستم نیست؛ بلکه این روابط تولیدی و روابط اجتماعی منطبق بر آن است که از همان دورهای که جوامع طبقاتی شکل گرفت و تا به امروز که با حاکمیت سرمایهداری امپریالیستی ادامه یافته، بیولوژی و توان زایش زن را تابع این مناسبات کرده است. بنابراین ستم بر زن یکی از کهنهترین و عمیقترین تضادهای جوامع طبقاتی است و تا زمانی هم که این جوامع طبقاتی چه به شکل «مدرن» و چه به شکل عقبمانده، وجود داشته باشند، این ستم از چهره جهان پاک نخواهد شد.

با اینکه مناسبات اقتصادی در کشورهای موسوم به جهان سوم همانند ایران در نظام اقتصادی سرمایهداری جهانی ادغام شده، اما اشکال پیشا سرمایهداری ستم بر زن نیز در خدمت به تداوم سیستم بهره‌‌‌کشی حفظ و در این مناسبات و روابط تولیدی تنیده شده است. فرهنگ پدرسالاری پیشا سرمایهداری با تقدیس مقولاتی همچون غیرت، شرف، ناموس، مردانگی و... در طی سالیان سال خصوصا توسط رژیم جمهوری اسلامی گسترش و اشاعه یافته است. به همین دلیل هم زنکشی تحت عناوین پدرسالارانهای همچون «حفظ حیثیت» به یک امر«طبیعی و معمولی» در جامعه بدل شده است.

از طرف دیگر با تغییراتی که در نتیجه ادغام در اقتصاد جهانی - که از زمان رفسنجانی آغاز شد و در زمان احمدی نژاد جهش کرد- زنان سهم بیشتری را در کار خارج از خانه عهدهدار شدند؛ در عین اینکه با تمام بندهایی که جمهوری اسلامی بر دست و پای زنان بسته، تعداد زنان تحصیل کرده در حال افزایش است. این موقعیت شرایط متضادی را برای رژیم به وجود آورده است. مهمترین نتیجه این تضادها ضربه به روابط سنتی در جامعه است. از یک طرف به کار زنان در خارج از خانه در خدمت به ایجاد سود بیشتر نیاز دارد و از طرف دیگر حفظ موقعیت و جایگاه «سنتی» زن از اهمیت ویژهای برای جمهوری اسلامی برخوردار است. دست و دل بازی رژیم در حمایت از مردان در به قتل رساندن زنان تحت نام «ناموس» برای تداوم بخشیدن به حفظ این رابطه ستمگرانه اجتماعی است. بر پایه همین استراتژی است که دادگاه، زندان، قوانین و نیروهای سرکوبگر چنان سازماندهی شدهاند که با دادن امتیازات ویژه به مردان، آنان را در کنترل و به انقیاد کشاندن هرچه بیشتر تن و فکر زنان با خود همدست کنند.

اما پیشبرد این سیاستهای زن ستیز در گسترش و اشاعه سنتهای عقب مانده در مطیع کردن زنان برای رژیم سهل و آسان نبوده و نیست. رژیم از همان زمان به قدرت رسیدن با زنانی روبرو بود که علیه حجاب اجباری مقاومت کردند و مبارزه خود را در ۸ مارس ۱۳۵۷ آغاز و توسط میلیونها زن به اشکال گوناگون فردی و جمعی، آگاهانه و خود به خودی در طی بیش از ۴ دهه ادامه دادند. از طرف دیگر پیوستن دسته دسته زنان به سازمانها و احزاب مبارز، پیوستن زنان به مبارزه مسلحانه در صفوف نیروهای مبارزو انقلابی در کردستان، ادامه مبارزه زنان در زندانها و...، همه و همه به چالش کشیدن ایدئولوژی، سیاستها، سنتهای ضد زن و اهداف پدر/مردسالارانه جمهوری اسلامی بوده است. بذری که توسط مبارزه و مقاومت زنان در طول ۴۲ سال گذشته علیه حجاب اجباری کاشته شد، حاصل خود را در قامت «زنان خیابان انقلاب» و همه زنانی که قانون حجاب اجباری را زیر پا گذاشتند، بروز داد.

در شرایط کنونی، حجاب اجباری برای رژیمی که در موقعیت استیصال به سر می‌برد و برای ادامه حیاتش چارهای بهغیر از سرکوبهای عریان و وحشیانه و گسترده ندارد، کماکان از اهمیت ویژهای برخوردار است. چرا؟ چون موضوع حجاب اجباری گره می‌خورد به موضوع اصلی فرودستی زن یعنی کنترل و تسلط بر بدن زن. حکومت دینی و قوانینی که بر اساس این دین یعنی شریعت اسلامی ساخته شده، قرار است قفل و بند محکمتری را بر بدن زن ببندد. برای اینکه تضمین کند این قفل و بند درکنترل بدن زن حفظ و تداوم می‌یابد، به مردان امتیاز ویژه می‌دهد. به همین دلیل زنانی که به هر دلیلی و با هر انگیزهای خدشهای به مالکیت مردان بر بدنشان وارد کنند، مستحق مرگ می‌شوند.

بر این اساس و بار دیگر باید تاکید کنیم که موضوع مبارزه برای باز پسگیری بدن زنان که در مبارزه علیه کلیه اشکال ستم جنسیتی تبارز می‌یابد به موضوع حجاب اجباری خلاصه نمی‌شود. مبارزه علیه حجاب اجباری هدف نیست، بلکه این مبارزه دارای پتانسیل بالایی است که باعث شود دریچهای به روی زنان برای درگیریهای فکری و عملی بیشتر در رابطه با دلایل ستم جنسیتی و این سطح از پافشاری بر سر حجاب اجباری و سایر قوانینی که زنان و بدنشان را تابع مردان و دولتمردان قرار می‌دهد، باز کند.

چه راهی؟

مبارزه و مقاومت زنان در طی ۴۲ سال روشن کرده است که در میان گرایشات گوناگون جنبش زنان اختلافات اساسی بر سر درک از سیستم و کارکرد آنچه در ایران و چه در سطح جهانی و ربط آن به مالکیت به بر بدن زن موجود است. دامن زدن به مبارزه نظری و عملی خصوصا در شرایط خطیر کنونی به هرچه روشنتر شدن خطوط فکری گرایشات با منافع طبقاتی گوناگون کمک کرده و بسترمناسبی را برای ارتقای آگاهی زنان مهیا می‌کند. یک رابطه دیالکتیکی بین بالا رفتن سطح آگاهی و عمق یابی و هدفمندی مبارزه وجود دارد. هرقدر این سطح آگاهی ارتقا یابد زنان را قادر می‌سازد که در تشکلات مستقل خود، در امر پیشبرد مبارزه به ضرورت مرزبندی، هم با رژیم جمهوری اسلامی به عنوان عامل اصلی ستمگری بر زن و هم نسبت به قدرتهای بزرگ امپریالیستی که در تولید و باز تولید ستم بر زن در سطح جهانی نقش اصلی را بازی می‌کنند، عمیقتر پی برده و بر این پایه دوست و دشمن خود را برای پیشبرد مبارزه تشخیص دهند. این مرزبندی است که زنان را به آن توانایی می‌رساند که بتوانند رویکردهای گوناگون افراد و نیروها چه در رابطه با موضوع زنان و چه در مورد سایر اشکال ستم و استثمار را مورد ارزیابی قرار دهند.

زنان در پیشبرد امر آگاهانه مبارزه علیه دشمنان طبقاتی با انواع و اقسام انحرافات درون صفوف جنبش زنان و همچنین سایر سازمانها و احزاب روبرو هستند. در همین دوره از جانب کسانی که خود را منتسب به جنبش زنان می‌دانند، فعالیت فردی زنان همچون مبارزه علیه حجاب اجباری که به نام «زنان خیابان انقلاب» ثبت و به شکل عمدتا فردی پیش رفت، مورد پرستش قرار می‌گیرد و بر ادامهیابی این شکل مبارزه پافشاری می‌شود. از طرف دیگر، علیرغم اینکه بسیاری از نیروهای منتسب به چپ و کمونیست با ستم جنسیتی مخالفاند و خواهان آزادی و برابری زنان هستند، اما شرایط کنونی یک انحراف دیر پای نظری درون این جنبش را نسبت به جنبش و تشکلات مستقل زنان آشکارتر کرد. با اینکه زنان در مبارزات و خیزشهای اخیر بهطور عام و مبارزه علیه حجاب اجباری بهطور خاص، نقش مهمی بر عهده داشتند، اما کماکان از حضوری سازمان یافته محروم بودند. این محرومیت نه تنها از جانب سازمانها و احزاب منتسب به چپ و کمونیست مورد جمعبندی قرار نگرفت و به پیش گذاشتن راهی برای غلبه بر آن نیانجامید، بلکه با پیش گذاشتن انواع و اقسام «استدلالت» گوناگون برادامه و عمقیابی این انحراف پای فشرده شد. یک روز با ادعای اینکه تشکلات مستقل زنان به «ایجاد جدایی بین زن مرد منتهی» می‌شود، روبروئیم و روز دیگر با انگ «سیاست هویتی». یک روز با این مواجیهم که «تحقق خواستههای دمکراتیک زنان » در گرو «حل مشکلات اساسی طبقه کارگر» است، روز دیگر با....... اما همه این «دلایل » که مقابل زنان گذاشته می‌شود و به ظاهر با هم متفاوت به نظرمی رسند دارای یک فصل مشترک اند: ندیدن اهمیت و جایگاه مبارزه زنان از طریق شکل سازمانیافته آن، به عنوان یکی از مولفههای مهم و تعیین کننده در امر سازماندهی انقلاب و به سر انجام رساندن آن. موضوع سازماندهی زنان در تشکلات مستقلشان در جهت مبارزه با فرودستی، موضوعی دلخوش کننده و تزئینی نیست، بلکه پاسخ صحیح دادن به یک ضرورت تعیین کننده در پیشروی به سمت رهایی جنسیتی است.

در طول تاریخ و بهطور مشخص دوران رژیم جمهوری اسلامی زنان مورد خشونتهای گسترده قرار گرفته اند. در برخورد به این خشونتها خصوصا در دوره اخیر که به علت مبارزات توده ای تغییرات مهمی در جامعه ایجاد شده است، همه نیروهای طبقاتی نسبت به آن عکس العمل نشان داده و آن را رد کردند. اما وقتی موضوع علت و منبع اصلی تولید و باز تولید ستم و خشونت بر زن و مهمتر از آن چگونگی رفع آن به میان می‌آید، با همه گوناگونی نظرات، اما عملا و در تحلیل نهایی دو نظر و دو راه شکل می‌گیرد، دو راهی که منعکس کننده منافع طبقاتی متضاد است.

۱- راه حلی است که در رابطه با خشونت و ستم بر زن، کماکان جائی برای ترمیمم سیستم حاکم، قائل است. بر همین اساس هم، هدفش از مبارزه سر و سامان دادن به سیستم است. اینکه طوری سازمان دهی شود که زنان بتوانند تحت آن «زندگی» قابل تحملتری را سپری کنند.

در اینجا لازم است به یک مساله اشاره شود. هر مبارزهای ولو مبارزاتی که به حول یک و یا دو خواسته سازماندهی شود همچون خواست آزادی طلاق برای زنان، خواست حضانت برای زنان و.... مبارزهای است که می‌باید مورد حمایت و پشتیبانی قرار گیرد. چرا که پیشبرد همین سطح از مبارزه می‌تواند به درجاتی به مرزبندی با قوانین ضد زنی که این حقوق را از زنان بازستانده است، کمک کند و از طرف دیگر به زنان اتکا به نفس بیشتری برای ادامه مبارزه می‌دهد. اما باید روشن باشیم که حتا اگر به حاصل این مبارزات همخوش بین بوده و در نهایت پیروزیهائی هم کسب شود، این پیروزی قسمی خواهد بود. ولی کماکان ستم بر زن با همه ابعاد وحشتناک آن در جامعه جاری است و از زنان قربانی می گیرد. در این رابطه می‌توان به یک تجربه تاریخی رجوع کرد. مبارزات بسیار با شکوه و گسترده زنان در دهه ۶۰ و ۷۰ در غرب. زنان توانستند برخی از خواستههایشان را از طریق پیشبرد مبارزه از پائین به سرمایهداری تحمیل کنند و پیروزیهای مهمی را کسب کنند. این پیروزی نقطه رجوع و قابل اتکایی برای جنبش جهانی زنان است. چرا که هرگونه مبارزه و ضربه به سیستم، قابل تقدیر است. اما باید این واقعیت را در نظر داشته باشیم که هر بخشی از ستم که مورد مبارزه قرار می‌گیرد، از یک منبع و ریشه بر می‌خیزد. این منبع و ریشه از همه امکانات و قدرت دولتی و قانونی، دین و سنت، پلیس و بسیج و لباس شخصی و... استفاده می‌کند تا بتواند ادامهیابی این ستم را در خدمت به سیستم ستم و استثمارش تضمین کند. بنابراین ضربه زدن به ستم با از بین بردن ریشههای آن تفاوت دارد.

۲- راه حلی است که خود را بر این حقیقت استوار کرده که ستم بر زن یکی از تضادهایی است که نه تنها در جامعه طبقاتی ایران تحت حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی بلکه در همه جوامع طبقاتی دیگری هم که به استثمار کننده و استثمار شونده تقسیم شدهاند، قابل حل نیست. چرا که پدر/مردسالاری در بافت سیستم حاکم تنیده شده است. در نتیجه هدف مبارزه باید در مسیری برای نابودی منشاء ستم بر زن و برقراری سیستم و جامعهای باشد که حل این تضاد تاریخی را در دستور کار و برنامههای مهم خود گذاشته است. این امر تعیین کننده، یعنی رهایی زنان از ستم جنسیتی که بخشی مهم از پیشرفتهای جامعه رو به آینده است، در تحلیل نهایی زمانی به واقعیت می‌پیوندد که در سیستم اقتصادی و شیوه تولیدی، تغییرات رادیکال انجام پذیرد.

برای عبور از جامعهای که در آن به سر می‌‌‌بریم، جامعهای که ستم بر زن در تار و پود سیستم طبقاتی که امروزه جمهوری اسلامی آن را نمایندگی می‌کند، تنیده شده و زنان را برده بردگان کرده است، و رسیدن به جامعهای که یکی از مهمترین معیارهایش آزادی و رهایی زنان است، باید راه پر پیچ و خمی را طی کرد؛ راهی که از جادهای صاف و ساده عبور نمی‌کند. عبور از این راه نیاز به علم و دانش رهائی بخش دارد. نیاز به جسارت و از خود گذشتگی دارد. نیاز به تشکلیابی دارد. نیاز به گذشتن از منافع فردی در خدمت به منافع جمعی دارد. نیاز به ساختن رهبری دارد. اسم این راه انقلاب است. برگزیدن این راه و رسیدن به اهدافش ایجاب می‌کند که هم در حیطه نظر و هم عمل مبارزهای را سازماندهی کنیم که بتواند نوک پیکان مبارزه علیه رژیم جمهوری اسلامی به عنوان عامل اصلی ستم بر زن را هرچه بیشتر تیز کند و از این طریق زنان بیشماری را در خدمت به انجام انقلاب متحول و سازماندهی نماید. اینگونه زنان پیشرو و سازمانیافته می‌توانند به ساختن آلترناتیو انقلابی کمک آگاهانه کنند. آلترناتیوی که هدفش نه در حرف بلکه در عمل، نه بهطور قسمی بلکه بهطور کامل پایان دادن به جامعه طبقاتی است. می‌خواهد به ُمهرجامعه طبقاتی که با هزار بند قانون، سنت، عرف و فرهنگ پدر/مردسالار، بر بدن زنان حکاکی شده که این بدن متعلق و تحت مالکیت مردان است، نقطه پایان نهد. در آن صورت است که نه تنها زنان بلکه مردان نیز آزاد و رها خواهند شد.

برای رسیدن به این جامعه، نیاز است که زنان به شکل سازمانیافته سطح آگاهی خود را از کارکرد جامعه طبقاتی و مبارزه طبقاتی جاری در آن ارتقا دهند تا قادر شوند برنامهها و سیاستهای هر نیروی طبقاتی در مورد رهایی زنان و آحاد جامعه از ستم و استثمار را بر مبنای رابطهش با انقلاب ارزیابی کنند.

١ فوریه ٢۰٢١

نشریه هشت مارس شماره ۵۲

فوریه ۲۰۲۱/ بهمن ۱۳۹۹