چرا بدن زنان به اسارت گرفته شده است؟

به مناسبت روز جهانی مبارزه با خشونت بر زنان

متن سخنرانی فریدا فراز در اطاق پالتاکی گفتمان سیاسی اجتماعی ۲۸ نوامبر ۲۰۲۰

این سخنرانی برای چاپ در نشریه ویرایش شده است.

صحبتم را با جمله‌ای از ویرجینیا وُلف شروع می‌کنم. «به عنوان یک زن هیچ کشوری نمیخواهم، به عنوان یک زن هیچ کشوری ندارم، و به عنوان یک زن، کشور من سرتاسر دنیاست

همانطور که میدانید سالی مملو از خشونت بر زنان سپری شد! نزدیک به یک سال است که اکثر مردم دنیا زیر سایه شوم کرونا زندگی میکنند. بنابر گزارشات رسمی سازمان بهداشت جهانی، تا کنون بیش از یک و نیم میلیون نفر، جانشان را از دست داده و نزدیک به ۶۵ میلیون نفر به این ویروس مبتلا شدهاند. متاسفانه در همین شرایط اسفناک و مرگبار، چه در کشورهای به اصطلاح دمکراتیک و مدرن و چه در کشورهای موسوم به جهان سوم، گسترش خشونت بر زنان، آمار بی سابقهتری نسبت به گذشته، بهخود گرفته است.

سوالی که مطرح است این میباشد که چه عواملی باعث تشدید و گسترش خشونت به زنان؛ در هر بحرانی؛ و امروزه در بروز بحران ویروس کرونا شده است؟ ستون بسیاری از رسانهها، سازمانها در کشورهای مختلف، خشونتهای بیرویه و وحشیانه بر زنان را به خود اختصاص داده است. حتی رسانههای دولتی برخی از کشورها هم به آن اشاره کردهاند و کسی نمیتواند آن را کتمان کند.

واقعیت این است که با شیوع بحران ویروس کرونا و قرنطینه، تغییراتی هم بالاجبار در زندگی اکثریتی از مردم، به خصوص خانوادهها و نقش کلیدی زنان در آن به وجود آورده است. در این دوره افراد خانواده مجبور شدند زندگی تنگاتنگتر از قبل را با هم سپری کنند. از طرف دیگر موضوع بیکار شدن، نابسامانیهای اقتصادی، فقر برای اکثریتی از مردم، اضطراب از مبتلا شدن به این ویروس، بالا رفتن درخواست مردان از زنان هم در رتق و فتق امور خانه و هم در خواستهای بیشتر و بیرویه سکس و صدها چیز دیگر که به خشونت و قتلهای وحشیانهتر زنان منجر شده است را میتوانیم از دلایل بالا رفتن بیشتر خشونت بر زنان بر شماریم.

ما در جهانی زندگی میکنیم که زیر سیطره سرمایهداری مردسالار قرار دارد، جهانی که همیشه مکانی ناامن، خطرناک و مرگباری، برای اکثریتی از زنان جهان بوده است. چرا که یکی از ستونهای اصلی و تعیین کننده این نظام و سیستم مردسالار در همه جوامع طبقاتی؛ که به استثمار کننده و استثمار شونده تقسیم شده، تقسیم کار جنسیتی و تحمیل خشونت و فرودستی بر زنان است.

این یک واقعیت انکار نشدنی است که در جهان کنونی ابعاد خشونت بر زنان چنان گسترده شده که تاریخ تا کنون به خود ندیده است. یکی از شاخصهای برجستهی جهان کنونی و خصوصا در این چند ماهه بحران ویروس کرونا که گندیدهگی این سیستم را بیشتر نمایان کرد، وسعت خشونت افسار گسیخته بر زنان است. سرمایهداری برای این که بتواند نظام ستم و استثمارش را پیش ببرد نیاز به حفظ و عمق بخشیدن به سلطه مرد به زن دارد. درست همانطوری که بدون استثمار وحشیانه میلیونها کارگر و زحمتکش، بدون غارت محیط زیست، بدون نژادپرستی و شونیسم ملی و جنگهای امپریالیستی و نیابتی نمیتواند پیشروی کند. در حقیقت آسیبپذیر بودن زنان در هر بحرانی از جمله بحران همهگیری کرونا را باید در نتیجه خصلت جوامع طبقاتی، مالکیت مرد بر زن دانست. تولید مثل زنان و تامین نیروی کار برای ادامه یابی سرمایه و کسب هرچه بیشتر سود نقش تعیین کنندهای را برای این سیستم بازی میکند. برای همین هم سرمایهداری تقسیم کار جنسیتی و تحمیل خشونت و فرودستی به زنان را، هم حفظ میکند و هم تداوم میبخشد.

اگر به جهان نگاه کنیم قدرت و کنترل مرد بر زن حرف اول را میزند. این قدرت و کنترل، سرکوب و خشونت علیه زنان، نابرابریهای جنسیتی توسط طبقات حاکم از طریق قوانین، سنت و ایدئولوژی به مردان داده میشود که بتوانند از آن در خدمت به فراگیر کردن فرهنگ ضد زن در جامعه استفاده کنند و آنچنان آن را معمول و روزمره کنند که به نظر طبیعی جلوه کند و این‌‌طوری حتی زنان را هم به قبول این فرهنگ خشونتزا ترغیب کنند. در واقع حفظ این رابطهی قدرت بین زن و مرد، به کنترل بدن زن و تبدیل آن به ماشینی برای تولید مثل خدمت میکند. این رابطهی قدرت بین زن و مرد، هم کنترل بدن زنان را در جامعه توسط مردان نهادینه میکند و هم نیروی کار لازم برای سرمایهداری و ادامهیابی آن را تامین میکند.

در واقع جهانی که تحت سیطره سرمایهداری امپریالیستی قرار دارد به گونهای سازماندهی میشود که وسعت و عمق خشونت بر زن عادی به نظر رسد. گویا ما زنان وجود داریم تا این جنایات بر ما اعمال شود تا در نهایت ستونهای آمار رسانهها و گزارشهای سالانهی نهادهای دولتی و غیر دولتی جهانی را پر کنیم و سالی یکبار هم به آن بپردازیم! در واقع این آمار و ارقامها مربوط به خشونتی است که به ما زنان در سراسر جهان از هر ملیت، طبقه، سن، مذهب و گرایش جنسی وارد میشود. خشونت جنسیتی پدیدهای است که با آن متولد میشویم و آن را به اشکال مختلف در طول زندگیمان تجربه می کنیم و بسیاری اوقات از شدت عمل این خشونتها جانمان را از دست میدهیم. خشونت برای ما اخبار رسانهها یا عنوان یکی از روزهای سال نیست. خشونت آن موقعیتی است که ما در آن زندگی میکنیم و این خود عاملی است که تضمین میکند تولید و باز تولید رابطهی فرودست اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و ایدئولوژیک زنان را.

این سیستم برای بقای خود بر انواع و اقسام نابرابریها از نابرابری طبقاتی تا نابرابری جنسیتی، ملی و مذهبی نیاز دارد. این سیستم از طریق دولت، قانون، مذهب، عرف، سنت، ایدئولوژی و فرهنگ مردسالارانه و با امتیازدهی به مردان سعی در کنترل بدن، اراده و سرنوشت زنان را دارد. یعنی از طریق سه حلقه درهم تنیدهی خشونت دولتی، اجتماعی و خانگی برای به انقیاد کشیدن زنان، هر چند در بین این سه حلقهی خشونت بر زنان، خشونت دولتی حلقهی اصلی و عمده است. حلقهای که دو حلقهی دیگر رو به حرکت در می آورد، محافظت و هدایتش میکند. و با این سازماندهی است که همهی زنان قربانیان مستقیم و غیر مستقیم این سیستم هستند و در چارچوب آن هیچ زنی در هیچ زمان و هیچ مکانی مصونیت ندارد. چه زنان مشهور هالیوود، چه زنان آواره از جنگ، چه در کوچههای خلوت، چه در فضای مجازی، چه در اتاقهای کنفرانس دانشگاهی، چه در مدارس روستایی، چه در پارلمانها و لویی جرگهها، چه در خانهها و اتاق خوابها. قرار بر این است که بدن زنان در کنترل مردان تحت حمایت دولت طبقاتی در هر کشوری قرار داشته باشد. به همین دلیل، امروزه با بحرانیتر شدن هر چه بیشتر نظام سرمایهداری، عقب افتادهترین و پوسیدهترین ارزشها و ایدهها را به خورد مردم میدهند.

در بسیاری از کشورهای غربی به خصوص با قدرت گرفتن نیروهای فاشیست و راست افراطی و بال و پر گرفتن بنیادگرایان مذهبی حمله سازمان یافتهای را برای باز پس‌گیری و یا محدود کردن حق سقط جنین که موضوع اصلیشان کنترل بیشتر بر بدن زن است، را در دستور کار خود قرار دادهاند. موضوع اینها هم موضوع یک فتوس نیست بلکه مساله اصلی رابطهی میان زن و مرد، زن و نظام طبقاتی حاکم است.

برای ما زنان از منطقه خاورمیانه و بهطور مشخص زنان ایرانی و افغانستانی که با گوشت و پوست خود لمس کردهایم چگونه دولتهای تئوکراتیک برای به عقب راندن و ارعاب جامعه، نفرت و جنگ علیه زنان را دامن زده و ادامه دادهاند. برای ما روشن است که چطوری مرتجعین به اسم خدا، دین و مذهب بدن زن را با پوشش اسلامی (حجاب، برقع) میپوشانند تا «قوای جنسی مردان تحریک» نشود. همه ما میدانیم که حجاب چه اجباری و چه به اصطلاح اختیاری زن را تبدیل به یک سوژهی جنسی میکند که باید کنترل شود و از این طریق سلطهی مرد بر زن تثبیت شود.

دولت واپسگرای اسلامی در کشوری مثل ایران برای اینکه ایدئولوژی و حاکمیت بنیادگرای اسلامیش تثبیت شود نیاز به اجباری کردن حجاب و کنترل دولتی بر بدن زنان را داشت و دارد. چون حجاب در ساختار جمهوری اسلامی صرفا یک پوشش نیست. برای حکومت اسلامی حجاب اجباری، هم از زاویهی نفی آزادی پوشش زنان و هم از زاویهی تعیین محتوای این پوشش اهمیت داشته و دارد. در این نظام زنان صرفا ابزار تولید مثل و شهوت هستند. در ساختاری که زن مایملک مرد است باید هم؛ مجوز ورود به این قلمرو توسط قانون تعیین و کنترل شود. حجاب اجباری ابزاری برای نشان دادن جایگاه فرودست و فرمان بر زن است. حجاب اجباری به شکل برجستهای نشان میدهد که در این رابطه ی قدرت و سلطه مرد بر زن، بدن زن کنترل و از این طریق جایگاه حاکم و محکوم تعیین و تثبیت میشود. به همین دلیل هم حجاب اجباری پرچم سیاسی – ایدئولوژیک دولتهای تئوکراتیک اسلامی است که بر بدن زنان به اهتزار در میآید. به یک کلام حجاب اجباری در کشورهای اسلامی برجستهترین شکل کنترل و اعمال خشونت دولتی و نماد کنترل بدن، اراده و سر نوشت زنان است.

در همین چند ماهه گذشته و بحران کرونا، در ایران، افغانستان، ترکیه، پاکستان، آمریکا، مکزیک، برزیل، هند، آلمان، هلند، فرانسه و خلاصه همه جوامع طبقاتی قتل زنان، ضرب و شتم زنان، انواع و اقسام خشونتهای وحشیانه از درزهای برخی خبر گزاریها، گزارش شد.

به ایران نگاه کنیم. وقتی که دولت دینی با قانون ضد زن مبتنی بر شریعت اسلامی، نیروهای سرکوبگر مخصوص زنان، سنت، عرف و دادن امتیازات ویژه به مردان، بدن زنان را چنان در اسارت مردان قرار داده که هر مردی میتواند دخترش، همسرش، دختر دائی و عمویش را تحت نام شرف و آبرو و غیرت به قتل برساند. قتل رومینا، فاطمه، ریحانه، سمیه و ده ها زن دیگر که توسط پدر، همسر و سایر مردان خانواده در همین چند ماه گذشته انجام شد، بازتاب کنترل بدن زنان توسط مردان تحت حمایت رژیم جمهوری اسلامی به شنیعترین شکل ممکن است.

در جهان طبقاتی که ما زندگی می کنیم، همه چیز در آن، مهر کالایی به خود گرفته و جنسیت زن که توسط مرد کنترل میشود هم به کالا تبدیل شده است. در نتیجه چه در کشورهایی که بنیادگرایان مذهبی در قدرتاند و چه در کشورهایی که ادعای مدرن بودن میکنند، ستم بر زن که بهطور مشخص در کنترل بدن زن تبلور پیدا میکند، در ساختارشان تنیده شده است. در واقع چه در کشورهایی که بهطور مثال بر سر حق سقط جنین محدودیت به وجود میآورند و یا آن را غیر قانونی می‌‌کنند. و چه در کشورهایی همچون ایران که حجاب را اجباری میکنند، این حقیقت را بیشتر عریان میکند که بدن زنان را به اسارت گرفتهاند و با این اسارت و امتیازدهی به مردان قادر میشوند سیستم ستم و استثمارشان را پیش برانند.

روایتهای تکان دهندهای که زنان از هر قشر، طبقه و ملیتی چه در ایران و چه در آمریکا و سایر کشورها در همین دورههای اخیر از آزار جنسی و تجاوز بیان کردند، بیان این حقیقت است که مالکیت مرد بر بدن زن بخشی جداناپذیر از این جامعه طبقاتی پدر/مردسالار است. بر همین اساس زنان در سراسر جهان هم سرنوشتاند و این پایه وحدتشان برای مبارزه ی مشترک علیه ریشههای ستم و استثمار را تشکیل و همه آنان را در یک صف قرار میدهد.

نشریه هشت مارس شماره ۵۲

فوریه ۲۰۲۱/ بهمن ۱۳۹۹